شرکت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شرکت تجارتی. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول فارسی زبانان، صاحب و رئیس شرکت. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول عوام فارسی زبان، سخت متمول. عظیم دارا: مگر من کمپانیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پولدار. ثروتمند. (فرهنگ فارسی معین)
شرکت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شرکت تجارتی. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول فارسی زبانان، صاحب و رئیس شرکت. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول عوام فارسی زبان، سخت متمول. عظیم دارا: مگر من کمپانیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پولدار. ثروتمند. (فرهنگ فارسی معین)
رئیس کمپانی. مدیر شرکت. (فرهنگ فارسی معین) : دیشب آمده اند در خانه کمپانی باشی سر خودش و سر پسر و یک کنیزش را بریده اند. (امیر ارسلان، از فرهنگ فارسی معین)
رئیس کمپانی. مدیر شرکت. (فرهنگ فارسی معین) : دیشب آمده اند در خانه کمپانی باشی سر خودش و سر پسر و یک کنیزش را بریده اند. (امیر ارسلان، از فرهنگ فارسی معین)
کاریزکن. مقنی. (فرهنگ فارسی معین) : آن آب که در چشمه همی برد کمانی در چشم همی بیند از آن آب بخروار. امیر معزی (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمانه شود قوسی و کج و خمیده. (ناظم الاطباء). مقوس. کمان وار. قوسی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کمان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمان شود
کاریزکن. مقنی. (فرهنگ فارسی معین) : آن آب که در چشمه همی برد کمانی در چشم همی بیند از آن آب بخروار. امیر معزی (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمانه شود قوسی و کج و خمیده. (ناظم الاطباء). مقوس. کمان وار. قوسی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کمان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمان شود
رسیدن بامیال و آرزو های خودکامیابی: (... در عنفوان جوانی و ریعان کامرانی که مجال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد)، نیکبختی، خوشبختی، سعادت، عیاشی، خوشگذر انی
رسیدن بامیال و آرزو های خودکامیابی: (... در عنفوان جوانی و ریعان کامرانی که مجال و ساوس شیطانی فسیح تر باشد)، نیکبختی، خوشبختی، سعادت، عیاشی، خوشگذر انی