شرکت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شرکت تجارتی. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول فارسی زبانان، صاحب و رئیس شرکت. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول عوام فارسی زبان، سخت متمول. عظیم دارا: مگر من کمپانیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پولدار. ثروتمند. (فرهنگ فارسی معین)
کاریزکن. مقنی. (فرهنگ فارسی معین) : آن آب که در چشمه همی برد کمانی در چشم همی بیند از آن آب بخروار. امیر معزی (از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمانه شود قوسی و کج و خمیده. (ناظم الاطباء). مقوس. کمان وار. قوسی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کمان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمان شود