چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر، چکاو، چکوک، چاوک، ژوله، جل، جلک، هوژه، خجو، خاک خسپه، نارو، قبّره، قنبره
چکاوک، پرنده ای کوچک و خوش آواز شبیه گنجشک با تاج کوچکی بر روی سر، چَکاو، چَکوک، چاوَک، ژوله، جَل، جَلَک، هوژه، خُجو، خاک خُسپه، نارو، قُبَّرَه، قُنبُرَه
کمانداری را گویند که که در فن تیراندازی بی نظیر باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). کماندار. (فرهنگ فارسی معین) : به نیروی دست کمانگیر او بیفتاد الانی به یک تیر او. نظامی
کمانداری را گویند که که در فن تیراندازی بی نظیر باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). کماندار. (فرهنگ فارسی معین) : به نیروی دست کمانگیر او بیفتاد الانی به یک تیر او. نظامی
لقب آرش است و او پهلوانی بوده ایرانی که یک تیر از آمل به مرو انداخته است و آن مسافت چهل روزه راه است. (برهان). لقب آرش تیرانداز منوچهر بوده که درمصالحه با افراسیاب از رویان مازندران تیر او به مرو رفت. (آنندراج). لقب پهلوانی آرش نام و بطور افسانه گویند تیری از آمل به مرو پرتاب کرد که چهل روز مسافت میان آن دو شهر است. (ناظم الاطباء) : اگر خوانند آرش را کمانگیر که از ساری به مرو انداخت یک تیر. (ویس و رامین ص 273). و رجوع به آرش شود
لقب آرش است و او پهلوانی بوده ایرانی که یک تیر از آمل به مرو انداخته است و آن مسافت چهل روزه راه است. (برهان). لقب آرش تیرانداز منوچهر بوده که درمصالحه با افراسیاب از رویان مازندران تیر او به مرو رفت. (آنندراج). لقب پهلوانی آرش نام و بطور افسانه گویند تیری از آمل به مرو پرتاب کرد که چهل روز مسافت میان آن دو شهر است. (ناظم الاطباء) : اگر خوانند آرش را کمانگیر که از ساری به مرو انداخت یک تیر. (ویس و رامین ص 273). و رجوع به آرش شود
شیخ محمودالجونفوری الفاروقی محمود بن محمد و متولد در جونفور (کانبور) است. تألیفات ذیل از اوست: 1- الدوحهالمیاده. که ابی الحسنات محمد لکنهوی حاشیه ای بر آن نوشته است و رساله ای ضمیمه دارد که راجع به کلی و جزئی اجتماع نقیضین و ارتفاع آندو بحث شده است. 2- الشمس البازغه فی شرح الحکمهالبالغه در طبیعیات و عقلیات است که به همت محمد کلندار علی الزبیری به طبع رسیده است و تعلیقاتی بوسیلۀ کناد بر آن نوشته شده است ودر سال 1308 باحواشی محمد عبدالحمید لکنهوی به چاپ رسیده است. 3- الفرائد فی شرح الفوائد در بلاغت است و در کانبور به طبع رسیده است. (از معجم المطبوعات)
شیخ محمودالجونفوری الفاروقی محمود بن محمد و متولد در جونفور (کانبور) است. تألیفات ذیل از اوست: 1- الدوحهالمیاده. که ابی الحسنات محمد لکنهوی حاشیه ای بر آن نوشته است و رساله ای ضمیمه دارد که راجع به کلی و جزئی اجتماع نقیضین و ارتفاع آندو بحث شده است. 2- الشمس البازغه فی شرح الحکمهالبالغه در طبیعیات و عقلیات است که به همت محمد کلندار علی الزبیری به طبع رسیده است و تعلیقاتی بوسیلۀ کناد بر آن نوشته شده است ودر سال 1308 باحواشی محمد عبدالحمید لکنهوی به چاپ رسیده است. 3- الفرائد فی شرح الفوائد در بلاغت است و در کانبور به طبع رسیده است. (از معجم المطبوعات)
آنکه دارای کمان است و کمان را بکار برد. (فرهنگ فارسی معین). کماندار. صاحب کمان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همان خود و خفتان و کوپال اوی ز لشکر کمانور نبودی چنوی. فردوسی. پری کی بود رودساز و غزل خوان کمندافکن و اسب تاز و کمانور. فرخی. بدین جهان نشناسم کمانوری که دهد کمان او را مقدار خم ّ ابرو خم. فرخی. بیندازند زوبین را گه تاب چو اندازد کمانور تیر پرتاب. (ویس و رامین). ز دو چشمت همیشه دو کمانور نشستستند جانم را برابر. (ویس و رامین). نبود اندرجهان چون او کمانور نه نیز از جنگیان چون او دلاور. (ویس و رامین). کمانور راکمان در چنگ مانده دو پای آزرده دست از جنگ مانده. (ویس و رامین). و رجوع به کماندار شود
آنکه دارای کمان است و کمان را بکار برد. (فرهنگ فارسی معین). کماندار. صاحب کمان. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همان خود و خفتان و کوپال اوی ز لشکر کمانور نبودی چنوی. فردوسی. پری کی بود رودساز و غزل خوان کمندافکن و اسب تاز و کمانور. فرخی. بدین جهان نشناسم کمانوری که دهد کمان او را مقدار خم ّ ابرو خم. فرخی. بیندازند زوبین را گه تاب چو اندازد کمانور تیر پرتاب. (ویس و رامین). ز دو چشمت همیشه دو کمانور نشستستند جانم را برابر. (ویس و رامین). نبود اندرجهان چون او کمانور نه نیز از جنگیان چون او دلاور. (ویس و رامین). کمانور راکمان در چنگ مانده دو پای آزرده دست از جنگ مانده. (ویس و رامین). و رجوع به کماندار شود
عمل و شغل کلانتر: (ملا افضل منجم قزوینی که سمت خانه خواهی نواب مهد علیا داشت کمال اعتبار و اقتدار یافته مهم کلانتری و معاملات دیوانی قزوین باو متعلق گشت)، مهتری بزرگی، شعبه ای از شعب شهربانی در نقاط مختلف شهر که مامور ایجاد حفظ و نظم در حوزه و محله خود میباشد کمیساریا کمیسری. شعبه از شعب شهربانی در نقاط مختلف شهر که مامور ایجاد حفظ و نظم در حوزه و محله خود می باشد، کمیسری
عمل و شغل کلانتر: (ملا افضل منجم قزوینی که سمت خانه خواهی نواب مهد علیا داشت کمال اعتبار و اقتدار یافته مهم کلانتری و معاملات دیوانی قزوین باو متعلق گشت)، مهتری بزرگی، شعبه ای از شعب شهربانی در نقاط مختلف شهر که مامور ایجاد حفظ و نظم در حوزه و محله خود میباشد کمیساریا کمیسری. شعبه از شعب شهربانی در نقاط مختلف شهر که مامور ایجاد حفظ و نظم در حوزه و محله خود می باشد، کمیسری
کاپوری سپیده سپید، کاپور فروش، بابونه از گیاهان منسوب به کافور: هر چیز بسیار سپید و صاف: (در زمستان جامه کافوری میپوشد تا سردی نیفزاید) (نظامی قاری 169) یا شمعلک کافوری. شمعی که از موم سپید سازند، فروشنده کافور
کاپوری سپیده سپید، کاپور فروش، بابونه از گیاهان منسوب به کافور: هر چیز بسیار سپید و صاف: (در زمستان جامه کافوری میپوشد تا سردی نیفزاید) (نظامی قاری 169) یا شمعلک کافوری. شمعی که از موم سپید سازند، فروشنده کافور