جدول جو
جدول جو

معنی کمالوند - جستجوی لغت در جدول جو

کمالوند
(کَ لِ)
دهی از دهستان ده پیر است که در بخش حومه شهرستان خرم آباد واقع است و 720 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دماوند
تصویر دماوند
(پسرانه)
دارای دمه و بخار، نام کوهی از سلسله جبال البرز در شمال شرقی تهران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کاروند
تصویر کاروند
(پسرانه)
از نامهای ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هماوند
تصویر هماوند
(پسرانه)
از نامهای امروزی زرتشتیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الوند
تصویر الوند
(پسرانه)
اروند، دارای تندی و تیزی، نام کوهی در جنوب همدان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کالونی
تصویر کالونی
مرزه، گیاهی بیابانی یک ساله از خانوادۀ نعناع دارای برگ های ریز و گل های کبودرنگ با طعم تند و خوشبو که در طب برای معالجۀ بعضی امراض ریه و معده به کار می رود و به عنوان سبزی خوردن مصرف می شود، اوشه، اوشن، صعتر، سعتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلوند
تصویر کلوند
خیار بزرگ که برای تخم نگه دارند، خیار، خربزۀ نارس،
انجیر و خرمای خشک که به نخ بکشند
فرهنگ فارسی عمید
(مَ وَ)
یکی از دهستانهای بخش هفت گل شهرستان اهواز است. از شمال به مسجد سلیمان، از خاور به بخش جانکی گرمسیری، از جنوب به دهستان مرکزی حومه هفت گل و از باختر به دهستان نفت سفید محدود است. این دهستان از یازده آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و در حدود 1800 تن سکنه دارد. قراء مهم آن عبارتند از سرتیوک پایین، جارو، معصوم بلی و سی میلی. محصول عمده دهستان غلات است و شغل عمده اهالی زراعت و گله داری و کارگری شرکت نفت است. سکنه از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ وَ)
نوعی از خیار بادرنگ. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). در کردی کلند، به معنی کدو. و کولوندیر، کدوی غلیانی. (از حاشیه برهان چ معین) ، آنچه مانند تسبیح از انجیر و قیسی و گردکان و خرمای خشک بر رشته کشیده باشند و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است. (برهان) (آنندراج). مرسله باشد از جوز و انجیر و مانند آن. (صحاح الفرس). ریسه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
خواجۀ ما ز بهر گنده پسر
کرد از خایۀ شتر کلوند.
طیان (از صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
(کُ لُ)
نام کوهی است و عربان کوه را جبل خوانند. (برهان) (آنندراج). نام کوهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
دهی است از بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. دارای 275 تن سکنه. آب آن از چشمه و قنات و محصول عمده اش غله، عدس و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کالْ وَ)
ژان. (1564-1509 میلادی). در نواین از ایالت پیکاردی بدنیا آمد و در ژنو بدرود حیات گفت. در اوایل منشی اسقف نواین بود و بعلت تکفل عائلۀ زیاد با تنگدستی میگذراند. در سال 1523 میلادی برای ادامۀ تحصیل به دانشگاه پاریس اعزام شدو در علوم مختلف عصر آشنایی پیدا کرد، و به تشویق پدرش به تحصیل علوم دینی پرداخت و در امور کلیسایی وارد شد. سپس پدرش تغییر فکر داد و فرزندش را به مطالعۀ حقوق واداشت و او را به دانشگاه اورلئان و بورژ اعزام کرد. در شهر بورژ با wo Melchior آلمانی یونان دوست آشنایی نزدیک یافت و در شهر اورلئان بوسیلۀ پسرعمویش Olivetan Robert با عقاید جدید آشنا شد، لیکن معلوم نیست که آنها را در این موقع پذیرفته باشد. از سال 1533 میلادی پیوندهای خود را با مذهب کاتولیک گسست و در شهر پاریس گفتاری ایراد نمود که در آن عقاید جدیدش منعکس است. در نخستین ماههای سال 1534 میلادی بطور قطعی به مذهب پروتستان گروید و در سال 1535 در شهر بال کتاب خود را بنام ’اساس مسیحیت’ بانجام رسانید. این کتاب ابتدا در ماه مارس سال 1536 به زبان لاتینی و سپس در سال 1541 به زبان فرانسه انتشار یافت. در آن فاصله کالون برای تدریس علم کلام به ژنو احضار شده بود. لیکن در سال 1538 میلادی چون به ایجاد تحولاتی در آداب و رسوم شهر و برقراری انضباط شدید اقدام نموده بود از آنجا تبعید شد. در عقاید خود بسیار متعصب بود و پس از بازگشت مجدد به ژنو این شهر را به دژ استوارمذهب پروتستان مبدل ساخت و حریفان خود را با شدت عمل مورد تعقیب قرار داد و از جملۀ قربانیان تعصب او Gruet Jacques و بخصوص Servet Michel است که در سال 1553 سوزانده شد. در پنجم ژوئن سال 1559 میلادی فرهنگستان ژنو را تأسیس نمود و این فرهنگستان بزودی به یکی از کانونهای درخشان علم مبدل گردید. در عین حال عقاید خود را در خارج نیز منتشر میساخت و با فرانسه، هلند، اسکاتلند، انگلستان و لهستان در مکاتبه بود و شاگردانی پرورش میداد که در نقاط مختلف کلیساهایی دایر میکردند. بر اثر همین تلاشهای فوق العاده نیروی جسمانی خود را از دست داد و در 27 مه 1564 میلادی درگذشت. از ازدواج او در سال 1540 میلادی فرزندی به دنیا آمد که در سنین کودکی درگذشت. کالون یکی از نویسندگان قرن 16 است و با بیان دقیق و فصیح علم کلام را تقریر میکند و دارای منطق قوی است. از او علاوه بر کتاب فوق الذکر یک رساله و یک تفسیر مذهبی و نامه هایی باقیمانده است.
اصول عقاید: به عقیدۀ کالون انسان بطور طبیعی دارای معرفت خدایی است، لیکن بر اثر سقوط ذهنش تاریک گشته است. بنابراین خداوند در Ecriture (انجیل) نه آن چنان که بذاته هست بلکه آن چنان که در نظر ماجلوه میکند معرفی شده است. روح القدس که انجیل را بما داده و تنهااوست که به تفسیر آن مجاز است، هیچ کلیسایی نیست که شهادت او مافوق تجلی روح القدس در خود ما باشد تقدیرخدایی علم ازلی او نیست بلکه فعالیت بی پایانی است که در پرتو آن بر آسمان و زمین و ارادۀ بشری حکومت میکند و افراد انسانی را بغایتی که منظور اوست سوق میدهد و انسان که خداوند او را به صورت خود آفریده است از آن مقام هبوط کرده است. کالون بدون آنکه کوشش داشته باشد دو نظریه را با هم سازش بدهد اظهارنظر میکند که بشر به علت گناه خود و بر اثر مشیت الهی هبوط کرده است. متعاقب این هبوط طبیعت بشری فساد مطلق پذیرفته و دیگر با هیچ عملی خیر واقعی را قادر نیستیم. به عقیدۀ کالون مسیح ناجی ماست و بجای ما طاعت میکندو رنج میکشد، لیکن اگر در پرتو روح القدس اثر این کار در قلب ما نفوذ نکند ثمرات آن که عبارت از بازگشت واقعی بسوی خدا و سیر دائمی از طریق عبادت بسوی تقدس است مفید فایدۀ نخواهد بود. اعمال ما، ما را نجات نمی بخشد بلکه ایمان که اعمال ناشی از آن است ناجی ماست. کالون به تقدیر ازلی معتقد است و چنین تعلیم میدهد که سعادت اخروی از ازل مقدر است. کلیسا عبارت است از مجموعۀ برگزیدگان که در گذشته میزیسته اند و اکنون نیز میزیند بنابراین کلیسا امر نامرئی است. ’کلیسای مرئی’ مجمع مسیحیانی را نامند که در آن وعظ میشودو با صداقت سخنان آسمانی استماع میگردد و زندگی بی شائبه در آن جریان دارد
شارل الکساندر. سیاستمدار فرانسوی که به سال 1734 میلادی در دوئه به دنیا آمد و در سال 1802 میلادی بدرود حیات گفت. وی در سال 1785 میلادی ناظر دارایی فرانسه بود
لغت نامه دهخدا
شهری است به خراسان از توابع بادغیس، حمداﷲ مستوفی آرد: بادغیس از اقلیم چهارم طولش از جزایر خالدات ’صه ل’ و عرض از خط استوا ’له ک’، قصبات کوه نقره و کوه غنابادو بزرگترین و بست و لب و حاد و از کایرون و کالون ودهستان از توابع آن است، (نزههالقلوب ص 153)، در بعضی از نسخ نزههالقلوب بجای کالون کالو ضبط شده است
لغت نامه دهخدا
صورت دیگری از کلون، ج، کوالین، (از دزی ج 2 ص 435)، قفل، جفت
لغت نامه دهخدا
(اَلْ وَ)
یازدهمین از امرای آق قویونلو و پسر یوسف بود. وی از سال 905 تا 906 هجری قمری حکومت کرد. (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 384). و رجوع به آق قویونلو و الوندبیگ و الوند میرزا شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ وَ)
کوه همدان است. شاعر گفت بزبان پهلوی:
خذه ذایه کی زممان وی ته خوش نی
کوه الوند و دامان وی ته خوش نی
ارته اویان خویش و نازنینان
جما شامان و بامان وی ته خوش نی.
(از صحاح الفرس).
نام کوهی است بلند در نواحی همدان. گویند دوازده هزار چشمۀ آب از دامن آن کوه برمی آید. (برهان قاطع) (از غیاث اللغات) (هفت قلزم). الوند یا اروند، کوه همدان است و گویند آن کوه چشمۀ بسیاردارد. (انجمن آرا). حمداﷲ مستوفی در نزههالقلوب (چ لیدن ج 3 ص 191) آرد: کوه الوند در قبلۀ شهر همدان است و کوهی معروف، دورش سی فرسنگ بود، هرگز قلۀ آن از برف خالی نبوده است و ازبیست فرسنگ و زیاده از آن توان دید. بر قلۀ آن کوه چشمۀ آب است در سنگ خارا و آن سنگ بر مثال بنایی است بر وی در افکنده. از بالای آن سنگ اندکی آب ترشح میکند و آنرا بتابستان توان دید زیرا بزمستان در برف پنهان بود و من آنجا رسیدم بشب آدینه بود گفتند در هر هفته یک شبانه روز این آب بزمین میرسد و روان میشودو در دیگر ایام نمیتواند رسید و در عجایب المخلوقات در وصف همدان آمده که از کوه الوند چهل و دو رود بشیب می آید و عیون آن مالانهایت است - انتهی. در جغرافیای طبیعی کیهان (ص 59) آمده: در جنوب همدان کوه مشهوربه الوند به ارتفاع 3746 متر واقع شده و سنگهای آن از جنس خارا و کوارتز و قسمت عمده سال را در برف مستور است. این کوه دارای دره های سبز و خرم و آبهای فراوانی است و در دامنۀ آن معادن بسیار بخصوص معدن گرانیت یافته میشود -انتهی.این کوه دارای معادن نفت است. در فرهنگ جغرافیایی ایران (ج 5) آمده: کوه الوند در جنوب شهر همدان از شمال باختری بجنوب خاوری کشیده شده و شهرستان همدان دردامنۀ جنوبی آن واقع شده است. گردنۀ اسدآباد در شمال باختری و گردنۀ زاغه در جنوب خاوری این کوه واقع است. راه شوسۀ کرمانشاه از گردنۀ اسدآباد و راه ملایر از گردنۀ زاغه میگذرد. ارتفاع گردنۀ اسدآباد 2196 و گردنۀ زاغه 1952 متر است - انتهی. پیرنیا درایران باستان (ص 1622) آرد: در کوه الوند نزدیک دیهی موسوم به عباس آباد که در قرب همدان است کتیبه ای از داریوش بپارسی قدیم عیلامی و آسوری هست - انتهی. و رجوع بهمین کتاب و جغرافی غرب ایران (فهرست) و حبیب السیر چ خیام ج 4 (فهرست) و جغرافیای طبیعی کیهان ص 24 و 59 و نزههالقلوب (فهرست) و مرآت البلدان و معجم البلدان ذیل اروند و قاموس الاعلام ترکی ج 2 و فرهنگ ایران باستان (فهرست) و ایران در زمان ساسانیان ص 339 و مادۀ اروند در این لغت نامه شود: منارۀ بلنددر دامن کوه الوند پست نماید. (گلستان).
فراق یار که پیش تو برگ کاهی نیست
بیا و بر دل من بین که کوه الونداست.
سعدی.
باد است بگوش من ملامت
و اندوه فراق کوه الوند.
سعدی، بمعنی تا. حتی: الی آخر، تا آخر. برای انتهای غایت زمانیه و مکانیه مانند: اتموا الصیام الی اللیل، روزه را تا شب بپایان رسانید. و مانند: من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : از آدم الی یومنا هذا چنین بوده است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386)، بمعنی مع. با، و این وقتی باشد که چیزی را با چیزی ضم کنند، مانند من انصاری الی اﷲ، کیستند یاران من با خدا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، برای تبیین که فاعلیت مجرور خودرا میرساند و پس از چیزی آید که مفید حب یا بغض از قبیل فعل تعجب یا اسم تفضیل باشد مانند: رب السجن احب الی ّ (قرآن 33/12) ، خدایا زندان برای من پسندیده تر است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، مرادف لام مانند: الامر الیک، یعنی فرمان از تست. (از منتهی الارب). این معنی همان معنی انتهاء غایت است. (از اقرب الموارد)، بمعنی فی، مانند: لیجمعنکم الی یوم القیمه (قرآن 87/4) ، یعنی شما را در روز قیامت گرد آورد. (منتهی الارب)، بمعنی من ابتدایی، مانند: اء یسقی فلایروی الی ابن احمرا، ای منّی (آیا ابن احمر سیراب میشود و از دست من آب نمیخورد؟)، بمعنی عند، مانند:
ام لا سبیل الی الشباب و ذکره
اشهی الی ّ من الرحیق السلسل.
(یعنی آیا راهی بجوانی نیست، و حال آنکه ذکر آن نزد من خوشتر از شراب گوارا و خوب است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مراد ’الی’ دوم در ’الی ّ’ است که معنی ’نزد’ میدهد، برای توکید و آن زاید باشد مانند: ’فاجعل افئده من الناس تهوی الیهم (قرآن 37/14) ، بفتح واو تهوی بنا بقرائتی ای تهواهم، پس دلهای برخی از مردم را چنان کن که ایشان را دوست دارند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، گاه متضمن معنی امر و اسم فعل باشد مانند: الیک عنی، یعنی امسک عنی (از من دور شو). (از منتهی الارب). این معنی از خود الی نیست و از مجموع ’الیک’ است چنانکه صاحب اقرب الموارد ’الیک’ را جداگانه آورده، بمعنی بگیر. مانند الیک کذا، ای خذه (آنرا بگیر). (از منتهی الارب). در اقرب الموارد ’الیک’ مستقل آمده و معنی ’بگیر’ بمجموع ’الیک’ داده شده است، گاه الی گویند و از آن مایل به، یا زننده به... و یضرب الی، خواهند: و له (لذنب الخیل) قضبان مجوفه لونها الی الحمره فیها خشونه. (تذکرۀ داود انطاکی). و هو (ذنب السبع) اصغر من ورق لسان الثور و لونه الی البیاض مشوک الاطراف. (تذکرۀ داود انطاکی)
رودی در غرب ایران. (تاریخ کرد ص 75). رودی است که از قصر شیرین میگذرد و سابقاً اروند میگفتند. رجوع به اروند شود
لغت نامه دهخدا
(دَ وَ)
کوهی بسیار مرتفع از سلسله جبال البرز که همیشه از برف پوشیده شده و واقع است مابین طبرستان و ری. (ناظم الاطباء). نام کوهی به حدود ری. (شرفنامۀ منیری). نام کوهی که گویند ضحاک را در آن محبوس کردند. (از آنندراج) (از برهان). کوهی است مشهور و واقع در یکی دومنزل فاصله از ری و در جانب شرقی ری، و اصل در آن دنیاآوند است یعنی ظرف دنیا، چه که در پارسی آوند به معنی ظرف است، گویند بر قله اش... زمین هموار است و از آن روشنی آید و گویند چاهی است که از آن روشنی برآید و شبها آن روشنی از مسافات بعیده پدیدار است و روز دود از آن متصاعد می شود... آنچه از قراین خارجه معلوم می شود کوه آتش فشان است... در حوالی آن کوه بلوکی است آباد و خرم و به نام آن کوه معروف است. (از فهرست ابن ندیم). نام کوهی است در شمال (شرقی) تهران که بلندترین قلۀ سلسله جبال البرز می باشد و ارتفاع آن پنج هزار و هشتصد گز است. دنباوند. دباوند. بیکنی.جبل لاجورد. از ’دم’ به معنی گاز و ’آوند’ مثل مای معروف به محل جادویی و سحر بوده است. (از یادداشت مؤلف). نامش در مآخذ قدیم فارسی و عربی به صور مختلف آمده، از آن جمله است دنباوند. ارتفاعش را به اختلاف حدود 5543 و 5654 و 5739 و 5988 و 6175 و 6400 متر ذکر کرده اند. قلۀ آن با برف دایمی پوشیده و تقریباً همیشه ابرآلود است. ظاهراً در هوای خوب و روشنایی مساعد از دریای خزر پدیدار می باشد. از جنبۀ زمین شناسی طبیعت آتش فشانی گرانکوه دماوند حاکی از این است که این کوه در ادوار نسبتاً متأخر پیدایش یافته است. دماوند قریب 70 دهانۀ آتشفشانی دارد. دماوند مرکز یک منطقۀ زلزله است که در سراسر مازندران ممتد می باشد.گوگرد به مقدار هنگفت دارد و در دامنۀ آن چشمه های آب معدنی متعدد موجود است. در افسانه های ملی ایران دماوند و رشتۀ البرز عموماً صحنۀ وقایعی چند است، از جمله البرز مسکن سیمرغ و دماوند محل زندان ضحاک است و به قول عوام هنوز در آنجا زندانی است و صداهای خفه ای را که متناوباً آنجا شنیده می شود ناله های او می دانند و البته خواص آتش فشانی دماوند منشاء این افسانه ها بوده است. (از دایرهالمعارف فارسی) :
ز بیدادی سمر گشته ست ضحاک
که گویند او به بند است در دماوند.
ناصرخسرو.
در طرۀ آن قند لب آویز که مژگانش
دارد صف جادوی دماوند شکسته.
سوزنی.
به چست گویی سحر حلال در ره شعر
چنان نمایم کز مای یا دماوندم.
سوزنی.
گو نیست به جور کم ز ضحاک
نی زندانت کم از دماوند.
خاقانی.
به شخص کوه پیکر کوه می کند
غمی در پیش چون کوه دماوند.
نظامی.
- دماوند کوه، کوه دماوند:
یکی مرد بد در دماوند کوه
که شاهش جدا داشتی از گروه.
فردوسی.
همی تاختی تا دماوند کوه
که شاهش جدا داشتی از گروه.
فردوسی.
همی تاختی تا دماوند کوه
کشان و دوان از پس اندر گروه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کمالان. خانه خشت و گلی کوچک. خانه محقر و تاریک. خانه خشت سخت محقر و ناچیز. خانه گلین و کم ارزش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از طایفۀ را کی هفت لنگ. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
لغت نامه دهخدا
(کَ لی یو)
نوعی از مازریون است و آن سیاه می باشد. گرم و خشک است در چهارم. بر برص و بهق و نمش طلا کنند نافع آید. (برهان) (آنندراج). نوعی از مازریون. (ناظم الاطباء). خامالیون. خامالاون. خامالا. (فرهنگ فارسی معین). شیخ الرئیس در مفردات قانون گوید: صنفی از مازریون اسود است و قتال باشد و آن را خامالیون نیز نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به خامالیون شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی از دهستان درکوه است که در بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقعاست و 210 تن سکنه دارد و مردم آنجا از طایفه شیان بیرالوند می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حَمْ ما)
جمع واژۀ حمّال. (از منتهی الارب). رجوع به حمال شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام طایفه ای از ایلات کرد ایران است که تقریباً 100 خانوار جمعیت دارد و در قهرار، کاوکوشان و محال دور فراهان سکونت دارند. (از جغرافیای سیاسی ایران تألیف مسعود کیهان ص 60)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام یکی از دهستانهای بخش زاغه شهرستان خرم آباد. این دهستان در شمال بخش واقع و محدود است از شمال به چقلوندی از جنوب به دهستان سگوند و از خاور به دهستان رازان و از باختر به دهستان ده پیر. موقعیت طبیعی: کوهستانی است و سردسیر و مالاریایی و آب آن از سرابهای دوکوپ زاغه، گاومیر، کلوم در، خرسد دولیسگان، بید گیجه، احمدی و رنگرزان شیرخان است. مرتفعترین کوههای دهستان عبارتند از: کوههای بلومان و لوچ که مراتع مرغوبی در سینه و دامنۀ آن وجود دارد. این دهستان از 30 آبادی تشکیل شده است و قراء مهم آن: دولیسگان. زاغه بالا. چقلوند رود میباشند ساکنین از طوایف دالوند سادات هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نامی از نامهای ایرانی
لغت نامه دهخدا
نام گیاهی است که آن را به عربی سعتر میگویند، (برهان) (آنندراج)، رجوع به کاکوتی و سعتر در همین لغت نامه شود، مصحف کاکوتی است، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کْوَ)
اسم هندی کتیرا (کثیرا) است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(کَ مالْ وَ)
دهی از دهستان بیات است که در بخش نوبران شهرستان ساوه واقع است و 555 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کماند
تصویر کماند
فرمان و سفارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوند
تصویر کلوند
دستبند و مرسله از گردو و انجیر و غیره: (خواجه ما ز بهر گنده پسر کرد از خایه شتر کلوند)، (رودکی)، خیار با درنگ و انجیر و گردو و قیسی و خرمای خشک برشته کشیده کلونده
فرهنگ لغت هوشیار
کوهی بسیار مرتفع از سلسله جبال البرز که همیشه از برف و یخ پوشیده شده و واقع است مابین طبرستان و ری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوند
تصویر کلوند
((کَ وَ))
دستبند و مرسله از گردو و انجیر و غیره، خیار و بادرنگ و انجیر، گردو و خرمای خشک به رشته کشیده
فرهنگ فارسی معین
کسی که کاه برنج را دست بندی کند
فرهنگ گویش مازندرانی
محل اتصال گاو آهن به گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
کمربند
فرهنگ گویش مازندرانی