جدول جو
جدول جو

معنی کماری - جستجوی لغت در جدول جو

کماری
(کَ)
از دیه های بخارا است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
کماری
از پسران یافث بن نوح است. (تاریخ گزیده چ نوایی ص 26). و رجوع به یافث در همین لغت نامه و مجمل التواریخ و القصص ص 104 شود
لغت نامه دهخدا
کماری
(کَ)
اسم است که شباهت به نسبت دارد و آن نام بعضی از علماست. (از انساب سمعانی جمع واژۀ 2 ورق 486 ب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عماری
تصویر عماری
کجاوه، هودج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سماری
تصویر سماری
کشتی، جهاز، سفینه، کشتی کوچک، برای مثال حاسد چو بیش باشد بهتر رود سعادت / چون باد بیش باشد بهتر رود سماری (منوچهری - ۱۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کمثری
تصویر کمثری
گلابی، میوۀ آبدار شیرین و مخروطی شکل به اندازۀ سیب، امرود، مرود، امبرود، انبرود، مل، لکل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قماری
تصویر قماری
تهیه شده در قمار، برای مثال ز عود قماری یکی تخت کرد / سر تخته ها را به زر سخت کرد (فردوسی - ۲/۹۶)، مربوط به قمار مثلاً طاووس قماری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکاری
تصویر مکاری
کسی که چهار پا کرایه می دهد، چاروادار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کماسی
تصویر کماسی
کمی، کم بودن، به مقدار کم، اندکی
فرهنگ فارسی عمید
سیاه پوشان، . کاهنان خدایان دروغ بودند، و گاهی این لفظرا به کهنه ترجمه کرده اند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
ناوانی ملالت و درد سری که از افراط در نوشیدن انواع مشروب ایجاد شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تماری
تصویر تماری
همگمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نماری
تصویر نماری
مالیات فوق العاده (ایلخانان) نماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکاری
تصویر مکاری
فریبندگی، حیله گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمهری
تصویر کمهری
نوعی از انگور
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته قناری بنگرید به قناری از کیناری هندی کدو سنتور سنتور هندی از سازها منسوب به کنار کرانی. یکی از انواع سنتور دستی که بجای کاسه طنین دارای کدو های میان تهی است که بقطعه چوبی نصب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماتی
تصویر کماتی
هیگر اسب سرخ یال دم سیاه کهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماجی
تصویر کماجی
منسوب به کماج، کماج فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماسی
تصویر کماسی
کمی قلت مقابل بسیاری: (آب آن چشمه ز ابتدای وجود نه کماسی کند نه بفزاید)، (سراج راجی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کماهی
تصویر کماهی
چنان که بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمتری
تصویر کمتری
کمتر از همه اقل همه مقابل بیشترین: (این شرها بر کمترین روی افتد و بیشتر خیر ها غالب بوند چنانکه بیشترین کسی تندرست بوند و اگر بیمار بود بیشترین آن بود که بکمترین وقت بیمار بود)، کوچکترین حقیر ترین همه، ناقصترین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمثری
تصویر کمثری
گلابی از میوه ها امرود امرود گلابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کداری
تصویر کداری
ابر تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عماری
تصویر عماری
تابوت، تخته ای که مرده را بر روی آن گذارند و به گورستان میبرند
فرهنگ لغت هوشیار
ریشه های گوشت توضیح: در دکانهای کبابی و چلو کبابی گوشتی را که برای تهیه کباب آماده کرده اند بدوا همه رگ و ریشه های آنرا با کارد جدا کنند. این رگ وریشه ها را دمار گویند. و آنها را بنام دماری بفقیران فروشند و آنان آنها را پخته و سوپ رقیقی تهیه کرده و خورند. یا دمار از کسی (روزگار کسی یا نهاد کسی) بر آوردن (در آوردن) او را بسیار عذاب دادن ویرا سخت شکنجه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سماری
تصویر سماری
سفینه و کشتی و جهاز را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قمری، نازوها نازوان منسوب به قمار عود قماری: گرش بورزی بجای هیزم و گندم عود قماری بری و لوء لوء عمان
فرهنگ لغت هوشیار
((خُ))
ملامت و دردسری که به علت عدم دسترسی فرد معتاد به مواد مخدر بوجود می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سماری
تصویر سماری
((سُ))
کشتی، جهاز، سفینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عماری
تصویر عماری
((عَ))
کجاوه، محمل، هودج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمانی
تصویر کمانی
((کَ))
کاریزکن، مقنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکاری
تصویر مکاری
((مُ))
کرایه دهنده، کسی که چهارپایان را کرایه می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شماری
تصویر شماری
عده ای، معدودی، یک عده، تعدادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمتری
تصویر کمتری
اقلیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمانی
تصویر کمانی
منحنی
فرهنگ واژه فارسی سره