سبوی آب را گویند. (برهان) (آنندراج) (از رشیدی). سبوی آب و ابریق و آفتابه. (ناظم الاطباء). کردی، کلوز (کوزه، سبو). طبری، کلا (کوزه). (از حاشیۀ برهان چ معین) : چو کرد او کلیزه پر از آب جوی به آب کلیزه فروشست روی. منطقی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
سبوی آب را گویند. (برهان) (آنندراج) (از رشیدی). سبوی آب و ابریق و آفتابه. (ناظم الاطباء). کردی، کلوز (کوزه، سبو). طبری، کلا (کوزه). (از حاشیۀ برهان چ معین) : چو کرد او کلیزه پر از آب جوی به آب کلیزه فروشست روی. منطقی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)
کلیشه (به فرانسوی: Cliché) در سینما به استفاده از شخصیت ها، داستان ها، مضامین یا سبک هایی اشاره دارند که به دلیل تکرار مداوم، از نوآوری و تازگی خود کاسته اند و به صورت الگوهای قابل پیش بینی درآمده اند. کلیشه ها می توانند در خدمت داستان گویی باشند اما استفاده بیش از حد از آن ها می تواند منجر به یکنواختی و پیش بینی پذیری فیلم ها شود. انواع کلیشه ها در سینما 1. کلیشه های شخصیتی: - قهرمان بی نقص: - شخصیت اصلی که همه ویژگی های مثبت را دارد و بدون ضعف به نظر می رسد. - آنتاگونیست شیطانی: - شخصیت منفی که بدون دلیل یا انگیزه منطقی بدی انجام می دهد. - زن قربانی: - شخصیت زن که اغلب به عنوان قربانی یا نیازمند نجات به تصویر کشیده می شود. - نابغه دیوانه: - شخصیت نابغه ای که رفتارهای عجیب و غریبی دارد و اغلب در تضاد با اجتماع است. 2. کلیشه های داستانی: - سفر قهرمان: - داستانی که در آن شخصیت اصلی به سفری پرخطر می رود و در نهایت با پیروزی و یادگیری بازمی گردد. - عشق در نگاه اول: - داستان هایی که در آن دو شخصیت بلافاصله عاشق یکدیگر می شوند و مشکلات عشقی آن ها به سادگی حل می شود. - نقشه بزرگ سرقت: - گروهی از شخصیت ها که به دنبال سرقتی بزرگ هستند و تمامی مراحل آن به شکل دقیقی برنامه ریزی شده است. 3. کلیشه های سبکی: - مونتاژ تمرین: - صحنه های تمرین و آماده سازی که اغلب با موسیقی پرانرژی همراه است و به سرعت پیشرفت شخصیت ها را نشان می دهد. - پایان خوش: - پایان هایی که در آن همه مشکلات حل می شوند و شخصیت ها به خوشبختی می رسند. - پرده بازگشت به گذشته: - استفاده از فلاش بک برای نشان دادن گذشته شخصیت ها و توضیح انگیزه های آن ها. مزایا و معایب کلیشه ها مزایا: - شناخت سریع شخصیت ها و داستان: - کلیشه ها به مخاطب کمک می کنند تا سریعاً با شخصیت ها و داستان ها آشنا شوند. - انتظارات مشترک: - ایجاد یک چارچوب مشخص که مخاطبان به راحتی می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. - ساختار قابل پیش بینی: - ارائه یک ساختار قابل پیش بینی که می تواند به جذابیت و لذت بردن مخاطب کمک کند. معایب: - پیش بینی پذیری: - استفاده بیش از حد از کلیشه ها می تواند داستان ها را پیش بینی پذیر و خسته کننده کند. - نبود نوآوری: - استفاده از کلیشه ها می تواند مانع از خلاقیت و نوآوری در داستان گویی شود. - تعصب و تبعیض: - برخی کلیشه ها می توانند تصورات نادرست و تعصب آمیز را تقویت کنند و به بازتولید تبعیض های اجتماعی کمک کنند. راه های اجتناب از کلیشه ها 1. نوآوری در شخصیت پردازی: - ایجاد شخصیت های چندلایه و پیچیده که دارای نقاط ضعف و قوت واقعی باشند. 2. پیچیدگی داستانی: - طراحی داستان هایی که دارای پیچیدگی ها و تعلیق های غیرقابل پیش بینی هستند. 3. تعامل واقع گرایانه: - نمایش تعاملات و روابط واقع گرایانه بین شخصیت ها. 4. پرهیز از تعصب و کلیشه های فرهنگی: - توجه به تنوع فرهنگی و اجتماعی و پرهیز از استفاده از کلیشه های تعصب آمیز. نتیجه گیری کلیشه ها بخشی از زبان سینما هستند و می توانند به عنوان ابزاری مفید برای ارتباط سریع و مؤثر با مخاطب مورد استفاده قرار گیرند. با این حال، استفاده بیش از حد و بدون خلاقیت از کلیشه ها می تواند منجر به یکنواختی و خستگی مخاطب شود. سینماگران باید سعی کنند تا با نوآوری و خلق داستان ها و شخصیت های منحصر به فرد، از تکرار کلیشه ها خودداری کنند و تجربه های تازه و جذابی برای مخاطبان خود فراهم آورند.
کلیشه (به فرانسوی: Cliché) در سینما به استفاده از شخصیت ها، داستان ها، مضامین یا سبک هایی اشاره دارند که به دلیل تکرار مداوم، از نوآوری و تازگی خود کاسته اند و به صورت الگوهای قابل پیش بینی درآمده اند. کلیشه ها می توانند در خدمت داستان گویی باشند اما استفاده بیش از حد از آن ها می تواند منجر به یکنواختی و پیش بینی پذیری فیلم ها شود. انواع کلیشه ها در سینما 1. کلیشه های شخصیتی: - قهرمان بی نقص: - شخصیت اصلی که همه ویژگی های مثبت را دارد و بدون ضعف به نظر می رسد. - آنتاگونیست شیطانی: - شخصیت منفی که بدون دلیل یا انگیزه منطقی بدی انجام می دهد. - زن قربانی: - شخصیت زن که اغلب به عنوان قربانی یا نیازمند نجات به تصویر کشیده می شود. - نابغه دیوانه: - شخصیت نابغه ای که رفتارهای عجیب و غریبی دارد و اغلب در تضاد با اجتماع است. 2. کلیشه های داستانی: - سفر قهرمان: - داستانی که در آن شخصیت اصلی به سفری پرخطر می رود و در نهایت با پیروزی و یادگیری بازمی گردد. - عشق در نگاه اول: - داستان هایی که در آن دو شخصیت بلافاصله عاشق یکدیگر می شوند و مشکلات عشقی آن ها به سادگی حل می شود. - نقشه بزرگ سرقت: - گروهی از شخصیت ها که به دنبال سرقتی بزرگ هستند و تمامی مراحل آن به شکل دقیقی برنامه ریزی شده است. 3. کلیشه های سبکی: - مونتاژ تمرین: - صحنه های تمرین و آماده سازی که اغلب با موسیقی پرانرژی همراه است و به سرعت پیشرفت شخصیت ها را نشان می دهد. - پایان خوش: - پایان هایی که در آن همه مشکلات حل می شوند و شخصیت ها به خوشبختی می رسند. - پرده بازگشت به گذشته: - استفاده از فلاش بک برای نشان دادن گذشته شخصیت ها و توضیح انگیزه های آن ها. مزایا و معایب کلیشه ها مزایا: - شناخت سریع شخصیت ها و داستان: - کلیشه ها به مخاطب کمک می کنند تا سریعاً با شخصیت ها و داستان ها آشنا شوند. - انتظارات مشترک: - ایجاد یک چارچوب مشخص که مخاطبان به راحتی می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. - ساختار قابل پیش بینی: - ارائه یک ساختار قابل پیش بینی که می تواند به جذابیت و لذت بردن مخاطب کمک کند. معایب: - پیش بینی پذیری: - استفاده بیش از حد از کلیشه ها می تواند داستان ها را پیش بینی پذیر و خسته کننده کند. - نبود نوآوری: - استفاده از کلیشه ها می تواند مانع از خلاقیت و نوآوری در داستان گویی شود. - تعصب و تبعیض: - برخی کلیشه ها می توانند تصورات نادرست و تعصب آمیز را تقویت کنند و به بازتولید تبعیض های اجتماعی کمک کنند. راه های اجتناب از کلیشه ها 1. نوآوری در شخصیت پردازی: - ایجاد شخصیت های چندلایه و پیچیده که دارای نقاط ضعف و قوت واقعی باشند. 2. پیچیدگی داستانی: - طراحی داستان هایی که دارای پیچیدگی ها و تعلیق های غیرقابل پیش بینی هستند. 3. تعامل واقع گرایانه: - نمایش تعاملات و روابط واقع گرایانه بین شخصیت ها. 4. پرهیز از تعصب و کلیشه های فرهنگی: - توجه به تنوع فرهنگی و اجتماعی و پرهیز از استفاده از کلیشه های تعصب آمیز. نتیجه گیری کلیشه ها بخشی از زبان سینما هستند و می توانند به عنوان ابزاری مفید برای ارتباط سریع و مؤثر با مخاطب مورد استفاده قرار گیرند. با این حال، استفاده بیش از حد و بدون خلاقیت از کلیشه ها می تواند منجر به یکنواختی و خستگی مخاطب شود. سینماگران باید سعی کنند تا با نوآوری و خلق داستان ها و شخصیت های منحصر به فرد، از تکرار کلیشه ها خودداری کنند و تجربه های تازه و جذابی برای مخاطبان خود فراهم آورند.
کوزه، ظرف سفالی دسته دار یا بی دسته، کوچک تر از خم برای آب یا چیز دیگر، برای مثال چو کرد او گلیزه پر از آب جوی / به آب گلیزه فروشست روی (منطقی - شاعران بی دیوان - ۲۰۴)
کوزه، ظرف سفالی دسته دار یا بی دسته، کوچک تر از خم برای آب یا چیز دیگر، برای مِثال چو کرد او گلیزه پر از آب جوی / به آب گلیزه فروشست روی (منطقی - شاعران بی دیوان - ۲۰۴)
بمعنی کلوز است که غوزۀ پنبۀ شکفته باشد و آن را جوزقه نیز خوانند. (برهان). بمعنی کلوز است و به زای فارسی هم آمده است. (آنندراج). کلوز. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلوز شود
بمعنی کلوز است که غوزۀ پنبۀ شکفته باشد و آن را جوزقه نیز خوانند. (برهان). بمعنی کلوز است و به زای فارسی هم آمده است. (آنندراج). کلوز. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلوز شود
مطلق قرص (نان) (فرهنگ فارسی معین). قرص. قرصه. (دهار). قرص. (مقدمه الادب زمخشری) (نصاب) : به نیم گرده بروبی به ریش بیست کنشت به صدکلیچه سبال تو شوله روب نرفت. عماره. نگه کن که در پیشت آب است و چاه کلیچه میفکن که نرسی به ماه. اسدی. نه گندم دارم از بهر کلیچه نه ارزن دارم از بهر لعیه. سوزنی. قفول باز بگردیدن و افول غروب چنانکه قرص کلیچه، سمید نان سپید. ؟ (از نصاب). یک کلیچه یافت آن سگ در رهی ماه دید از سوی دیگر ناگهی. عطار. آن کلیچه جست بسیاری نیافت بار دیگر رفت و سوی مه شتافت. عطار. نه کلیچه دست میدادش نه ماه از سر ره می شدی تا پای راه. عطار. سگ کلیچه کوفتی در زیر پا تخمه بودی گرگ صحرا از نوا. مولوی. ، نان کوچک روغنی باشد. (برهان) (آنندراج). قرص نان روغنی کوچک. (ناظم الاطباء). نان کوچک مدور از آرد گندم یا آرد برنج و روغن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : این چه قومند که کلیچه و حلوا و طعامی خوش می خورند. (اسرار التوحید). در باطنم کلیچه همی گردد تا گندم کلیچه کنی ظاهر. سوزنی. عیدیم گندم کلیچه فرست تا رهی دانه های در شمرد. سوزنی اندرکف او کلیچه گفتی بدر است مانندۀ ماهی است درافشان از میغ. (سندبادنامه ص 208). آورد سبک طعام در پیش حلوا و کلیچه از عدد بیش. نظامی. بگشاد سلام سفرۀ خویش حلوا و کلیچه ریخت در پیش. نظامی. وز کلیچه هزار جنس غریب پرورش یافته به روغن و طیب. نظامی. وان خط خورد زیرۀ کرمان غباروار بر عارض کلیچه چه در خور نوشته اند. بسحاق اطعمه. - کلیچه قندی، نوعی از نان قندی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلیج و کلیجه شود. ، نان کماچ کوچک. (ناظم الاطباء) ، کنایه از قرص آفتاب و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است. (از برهان) (از آنندراج). قرص آفتاب. (ناظم الاطباء) : مثال بنده وان تو نگارا کلیچۀ آفتاب و برگ ور تاج. منجیک. شبانگه به نانیت نارد بیاد کلیچه به گردون دهد بامداد. نظامی. و رجوع به گلیچه شود. ، کنایه از قرص ماه و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است. (از برهان) (از آنندراج). قرص ماه. (ناظم الاطباء). - کلیچۀ خیمه، تختۀ گرد میان سوراخی که بر سر ستون خیمه محکم کنند و چادر را به روی آن اندازند. (ناظم الاطباء). - کلیچۀ سیم،کنایه از ماه شب چهاردهم. (برهان) (آنندراج). ماه شب چهاردهم. (ناظم الاطباء). بدر: گر چرخ را کلیچۀ سیم است و قرص زر گو باش چشم گرسنه چندین چه مانده ای. خاقانی. قرصۀ او کلیچۀ سیم است عقربش صیرفی نمی شاید. خاقانی. ، جامه ای را نیز گویند که آن را مانند سوزنی آجیده کرده باشند. (برهان) (آنندراج). کلیجه. جامۀ پنبه دار آجیده کرده. (ناظم الاطباء). کلیجه. جامۀ پنبه دار که با سوزن آجیده کرده باشند. (فرهنگ فارسی معین). جامۀ سوزنی یعنی آجیده. (فرهنگ رشیدی) : من ترا پیرهندم و زیباست کهن من، کلیچه ماندۀ من. سوزنی (از فرهنگ رشیدی ج 2 ص 1185). و رجوع به کلیجه شود، آجیده را هم گفته اند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جامۀ نیم آستین که بر روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلیجه شود، (در زانو) داغصه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به داغصه شود
مطلق قرص (نان) (فرهنگ فارسی معین). قرص. قرصه. (دهار). قرص. (مقدمه الادب زمخشری) (نصاب) : به نیم گرده بروبی به ریش بیست کنشت به صدکلیچه سبال تو شوله روب نرفت. عماره. نگه کن که در پیشت آب است و چاه کلیچه میفکن که نرسی به ماه. اسدی. نه گندم دارم از بهر کلیچه نه ارزن دارم از بهر لعیه. سوزنی. قفول باز بگردیدن و افول غروب چنانکه قرص کلیچه، سمید نان سپید. ؟ (از نصاب). یک کلیچه یافت آن سگ در رهی ماه دید از سوی دیگر ناگهی. عطار. آن کلیچه جست بسیاری نیافت بار دیگر رفت و سوی مه شتافت. عطار. نه کلیچه دست میدادش نه ماه از سر ره می شدی تا پای راه. عطار. سگ کلیچه کوفتی در زیر پا تخمه بودی گرگ صحرا از نوا. مولوی. ، نان کوچک روغنی باشد. (برهان) (آنندراج). قرص نان روغنی کوچک. (ناظم الاطباء). نان کوچک مدور از آرد گندم یا آرد برنج و روغن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : این چه قومند که کلیچه و حلوا و طعامی خوش می خورند. (اسرار التوحید). در باطنم کلیچه همی گردد تا گندم کلیچه کنی ظاهر. سوزنی. عیدیم گندم کلیچه فرست تا رهی دانه های در شمرد. سوزنی اندرکف او کلیچه گفتی بدر است مانندۀ ماهی است درافشان از میغ. (سندبادنامه ص 208). آورد سبک طعام در پیش حلوا و کلیچه از عدد بیش. نظامی. بگشاد سلام سفرۀ خویش حلوا و کلیچه ریخت در پیش. نظامی. وز کلیچه هزار جنس غریب پرورش یافته به روغن و طیب. نظامی. وان خط خورد زیرۀ کرمان غباروار بر عارض کلیچه چه در خور نوشته اند. بسحاق اطعمه. - کلیچه قندی، نوعی از نان قندی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلیج و کلیجه شود. ، نان کماچ کوچک. (ناظم الاطباء) ، کنایه از قرص آفتاب و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است. (از برهان) (از آنندراج). قرص آفتاب. (ناظم الاطباء) : مثال بنده وان ِ تو نگارا کلیچۀ آفتاب و برگ ور تاج. منجیک. شبانگه به نانیت نارد بیاد کلیچه به گردون دهد بامداد. نظامی. و رجوع به گلیچه شود. ، کنایه از قرص ماه و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است. (از برهان) (از آنندراج). قرص ماه. (ناظم الاطباء). - کلیچۀ خیمه، تختۀ گرد میان سوراخی که بر سر ستون خیمه محکم کنند و چادر را به روی آن اندازند. (ناظم الاطباء). - کلیچۀ سیم،کنایه از ماه شب چهاردهم. (برهان) (آنندراج). ماه شب چهاردهم. (ناظم الاطباء). بدر: گر چرخ را کلیچۀ سیم است و قرص زر گو باش چشم گرسنه چندین چه مانده ای. خاقانی. قرصۀ او کلیچۀ سیم است عقربش صیرفی نمی شاید. خاقانی. ، جامه ای را نیز گویند که آن را مانند سوزنی آجیده کرده باشند. (برهان) (آنندراج). کلیجه. جامۀ پنبه دار آجیده کرده. (ناظم الاطباء). کلیجه. جامۀ پنبه دار که با سوزن آجیده کرده باشند. (فرهنگ فارسی معین). جامۀ سوزنی یعنی آجیده. (فرهنگ رشیدی) : من ترا پیرهندم و زیباست کهن من، کلیچه ماندۀ من. سوزنی (از فرهنگ رشیدی ج 2 ص 1185). و رجوع به کلیجه شود، آجیده را هم گفته اند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جامۀ نیم آستین که بر روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء). و رجوع به کلیجه شود، (در زانو) داغصه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به داغصه شود
در اصطلاح چاپ، تصویر یا نوشته ای که بر فلز یا چوب حک کنند و آن را بهنگام چاپ کردن کتاب، مجله و غیره بکار برند. وقتی بخواهند خطی را عیناً چاپ کنند، اول عکس آن را در روی فیلم یا شیشۀ حساس می گیرند، سپس یک قطعه زینک را حساس کرده همان شیشه یا فیلم را به روی آن کپیه می کنند، بعد زینک را ظاهر کرده به روی آن مرکب می مالند و از روی مرکب پودر مخصوصی می ریزند و در ظرفی مقداری اسیدنیتریک (تیزاب) رقیق ریخته، زینک را در توی آن قرارمی دهند تا اسید محل خالی از نوشتۀ زینک را در خود حل کرده و نوشته در روی زینک به طور برجسته ظاهر می گردد سپس آن را در روی تخته ای به بلندی حروف میخ کوبی کرده برای چاپ آماده می سازند. (فرهنگ فارسی معین)
در اصطلاح چاپ، تصویر یا نوشته ای که بر فلز یا چوب حک کنند و آن را بهنگام چاپ کردن کتاب، مجله و غیره بکار برند. وقتی بخواهند خطی را عیناً چاپ کنند، اول عکس آن را در روی فیلم یا شیشۀ حساس می گیرند، سپس یک قطعه زینک را حساس کرده همان شیشه یا فیلم را به روی آن کپیه می کنند، بعد زینک را ظاهر کرده به روی آن مرکب می مالند و از روی مرکب پودر مخصوصی می ریزند و در ظرفی مقداری اسیدنیتریک (تیزاب) رقیق ریخته، زینک را در توی آن قرارمی دهند تا اسید محل خالی از نوشتۀ زینک را در خود حل کرده و نوشته در روی زینک به طور برجسته ظاهر می گردد سپس آن را در روی تخته ای به بلندی حروف میخ کوبی کرده برای چاپ آماده می سازند. (فرهنگ فارسی معین)
نام شغالی که قصۀ او در کتاب کلیله و دمنه مشهور است. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، کلیله و دمنه. و کلیله و دمنه از جمله کتبی است که از سانسکریت به پهلوی و از پهلوی به وسیلۀ عبدالله بن المقفع به تازی و از تازی نخستین بار به فرمان نصر بن احمد به نثر دری و سپس از روی همان ترجمه بوسیلۀ رودکی به شعر پارسی درآمد و آنگاه در اوایل قرن ششم یک بار دیگر با نثر منشیانۀ بلیغ ترجمه دیگری از آن ترتیب یافت که کلیله و دمنۀ بهرام شاهی است و بدست ابوالمعالی نصرالله بن محمد بن عبدالحمید منشی صورت گرفته است. (از تاریخ ادبیات ایران تألیف صفاج 2 ص 948)
نام شغالی که قصۀ او در کتاب کلیله و دمنه مشهور است. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، کلیله و دمنه. و کلیله و دمنه از جمله کتبی است که از سانسکریت به پهلوی و از پهلوی به وسیلۀ عبدالله بن المقفع به تازی و از تازی نخستین بار به فرمان نصر بن احمد به نثر دری و سپس از روی همان ترجمه بوسیلۀ رودکی به شعر پارسی درآمد و آنگاه در اوایل قرن ششم یک بار دیگر با نثر منشیانۀ بلیغ ترجمه دیگری از آن ترتیب یافت که کلیله و دمنۀ بهرام شاهی است و بدست ابوالمعالی نصرالله بن محمد بن عبدالحمید منشی صورت گرفته است. (از تاریخ ادبیات ایران تألیف صفاج 2 ص 948)
کریجه است که خانه کوچک باشد. (برهان). کریجه. کریج. (آنندراج). کریچه. کریچ. رجوع به کریجه و کریچ شود، پر ریختن مرغان باشد. (برهان). پر ریختن مرغان شکاری که تولک نیز گویند. (یادداشت مؤلف). کریز. کریج. کریچ. کریغ. رجوع به کریز و کریج شود
کریجه است که خانه کوچک باشد. (برهان). کریجه. کریج. (آنندراج). کریچه. کریچ. رجوع به کریجه و کریچ شود، پر ریختن مرغان باشد. (برهان). پر ریختن مرغان شکاری که تولک نیز گویند. (یادداشت مؤلف). کریز. کریج. کریچ. کریغ. رجوع به کریز و کریج شود
جامۀ پنبه دار آجیده کرده. (ناظم الاطباء). جامۀ پنبه دار آجیده. کلیچه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیچه شود، جامۀ نیم آستین کوتاه تر از قبا که در روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء). قسمی لباس که بر روی دیگر جامه ها پوشند کوتاهتر از لباده و پالتو. سرداری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نیم تنه بلندی که دامن آن تا روی ران می افتدو کمرش کم و بیش چسبان است. غالباً کلیجه را از مخمل سرخ عنابی می دوزند، سر آستین این نوع کلیجه را که مخصوص زنان است با یراق تزیین می کنند. (فرهنگ فارسی معین) : البسۀ آنها در آن وقت کلیجۀ کوتاهی بود که خودشان آن را سیززن می گفتند. (التدوین)
جامۀ پنبه دار آجیده کرده. (ناظم الاطباء). جامۀ پنبه دار آجیده. کلیچه. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیچه شود، جامۀ نیم آستین کوتاه تر از قبا که در روی قبا پوشند. (ناظم الاطباء). قسمی لباس که بر روی دیگر جامه ها پوشند کوتاهتر از لباده و پالتو. سرداری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نیم تنه بلندی که دامن آن تا روی ران می افتدو کمرش کم و بیش چسبان است. غالباً کلیجه را از مخمل سرخ عنابی می دوزند، سر آستین این نوع کلیجه را که مخصوص زنان است با یراق تزیین می کنند. (فرهنگ فارسی معین) : البسۀ آنها در آن وقت کلیجۀ کوتاهی بود که خودشان آن را سیززن می گفتند. (التدوین)
فرانسوی سایرخش سای از سودن (حک) ورخش (عکس تصویر) تصویر یا نوشته ای که بر فلز یا چوب حک کنند و آنرا بهنگام چاپ کردن کتاب مجله و غیره بکار برند. توضیح وقتی بخواهند خطی را عینا چاپ کنند اول عکس آنرا در روی فیلم یا شیشه حساس میگیرند سپس یک قطعه زینگ را حساس کرده و همان شیشه یا فیلم را بروی آن کپیه میکنند. بعد زینک را ظاهر کرده و بروی آن مرکب میمالند و از روی مرکب پودر مخصوصی میریزند و در ظرفی مقداری اسید نیتریک (تیزاب) رقیق ریخته زینک را در توی آن قرار میدهند و ظرف را تکان میدهند تا اسید محلی خالی از نوشته زینک را در خود حل کرده و نوشته در روی زینک بطور بر جسته ظاهر میگردد. سپس آنرا در روی تخته ای ببلندی حروف میخ کوبی کرده برای چاپ آماده میسازند
فرانسوی سایرخش سای از سودن (حک) ورخش (عکس تصویر) تصویر یا نوشته ای که بر فلز یا چوب حک کنند و آنرا بهنگام چاپ کردن کتاب مجله و غیره بکار برند. توضیح وقتی بخواهند خطی را عینا چاپ کنند اول عکس آنرا در روی فیلم یا شیشه حساس میگیرند سپس یک قطعه زینگ را حساس کرده و همان شیشه یا فیلم را بروی آن کپیه میکنند. بعد زینک را ظاهر کرده و بروی آن مرکب میمالند و از روی مرکب پودر مخصوصی میریزند و در ظرفی مقداری اسید نیتریک (تیزاب) رقیق ریخته زینک را در توی آن قرار میدهند و ظرف را تکان میدهند تا اسید محلی خالی از نوشته زینک را در خود حل کرده و نوشته در روی زینک بطور بر جسته ظاهر میگردد. سپس آنرا در روی تخته ای ببلندی حروف میخ کوبی کرده برای چاپ آماده میسازند