- کلی
- بسیار، همادی، همه گیر، فراگیر
معنی کلی - جستجوی لغت در جدول جو
- کلی
- جذام، بیماری عفونی مزمن که از علائم آن کم خونی، خستگی زیاد، سردرد، اختلال در دستگاه تنفس و دستگاه گوارش، درد مفاصل، تب، زکام و خونریزی از بینی می باشد، گاهی مادۀ متعفنی از بینی خارج می شود، موهای پلک و ابروها می ریزد، لکه هایی در پیشانی و چانه بروز می کند و لب ها و گونه ها متورم می شود، آکله، داءالاسد، لوری، خوره
دف، دایره
- کلی
- عدل، بسته، صندوق
- کلی ((کُ))
- کولی، نوعی ماهی کوچک استخوانی و پر گوشت که در مرداب انزلی و بحر خزر فراوان است و آن را در حوض ها نگهداری کنند، رضراضی
- کلی ((کُ لِ))
- روستایی، جذام، خوره
- کلی ((کُ لّ یّ))
- منسوب به کل، هر چیز که عمومیت داشته باشد، عمومی، در فارسی، عمده، زیاد
- کلی
- کل بودن، کچلی
- کلی
- روستایی، ده نشین
- کلی
- هر چیز دارای عمومیت، عمومی، تام، تمام، کامل، مقابل جزئی، خیلی، بسیار، زیاد، تماماً
- کلی
- Universal, Overall, Holistic
- کلی
- holístico, geral, universal
- کلی
- ganzheitlich, insgesamt, universell
- کلی
- holistyczny, ogólny, uniwersalny
- کلی
- холистический , общий , универсальный
- کلی
- цілісний , загальний , універсальний
- کلی
- holístico, general, universal
- کلی
- holistique, général, universel
- کلی
- olistico, generale, universale
- کلی
- holistisch, algemeen, universeel
- کلی
- समग्र , सार्वभौमिक
- کلی
- holistik, keseluruhan, universal
- کلی
- كلّيٌّ , شاملٌ
- کلی
- 전체적인 , 전반적인 , 보편적인
- کلی
- הוליסטי , כללי , אוניברסלי
- کلی
- 整体的 , 总体的 , 普遍的
- کلی
- 全体的な , 全体の , 普遍的
- کلی
- holistik, genel, evrensel
- کلی
- holistic, jumla, wa ulimwengu
- کلی
- ฮอลิสติก , รวม , สากล
- کلی
- সার্বিক , মোট , সার্বজনীন
- کلی
- جامع , مجموعی , عآلمگیر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تمام و کمال، کلاً، تماماً
زنی که فرزند خود را از دست داده باشد، زن فرزندمرده