جدول جو
جدول جو

معنی کلی

کلی((کُ))
کولی، نوعی ماهی کوچک استخوانی و پر گوشت که در مرداب انزلی و بحر خزر فراوان است و آن را در حوض ها نگهداری کنند، رضراضی
تصویری از کلی
تصویر کلی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کلی

کلی

کلی
جُذام، بیماری عفونی مزمن که از علائم آن کم خونی، خستگی زیاد، سردرد، اختلال در دستگاه تنفس و دستگاه گوارش، درد مفاصل، تب، زکام و خونریزی از بینی می باشد، گاهی مادۀ متعفنی از بینی خارج می شود، موهای پلک و ابروها می ریزد، لکه هایی در پیشانی و چانه بروز می کند و لب ها و گونه ها متورم می شود، آکِلِه، داءُالاَسَد، لوری، خُورِه
دف، دایره
کلی
فرهنگ فارسی عمید

کلی

کلی
منسوب به کل، هر چیز که عمومیت داشته باشد، عمومی، در فارسی، عمده، زیاد
کلی
فرهنگ فارسی معین

کلی

کلی
هر چیز دارای عمومیت، عمومی، تام، تمام، کامل، مقابلِ جزئی، خیلی، بسیار، زیاد، تماماً
کلی
فرهنگ فارسی عمید