جدول جو
جدول جو

معنی کلی

کلی
(کُ لا)
جمع واژۀ کلوه و کلیه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کلیه ها. رجوع به کلیه شود، کلی الوادی،کرانهای آن. (منتهی الارب). جوانب آن. (از اقرب الموارد) ، غنم حمراء الکلی، گوسپندان لاغر، و حمرالکلی بالضم مثله. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، لقیته بشحم کلاه، یعنی در آغاز جوانی و ایام نشاط وی را ملاقات کردم. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
چهارپر است از بال مرغان. (از اقرب الموارد). آخرین پرهای مرغ. اول پرهای مرغ را قوادم و پس از آن را مناکب و پس از آن را خوافی و پس از آن را اباهر و پس از آن را کلی گویند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلیه شود
لغت نامه دهخدا