جدول جو
جدول جو

معنی کلپن - جستجوی لغت در جدول جو

کلپن
(کَ پَ نَ)
کلپن مرکب از دو کلمه است: یکی کل بمعنی وجود انواع در عالم و دیگری پن بمعنی فساد و بطلان آن و این کلمه مجموعاً بمعنی کون و فساد است. (از تحقیق ماللهند ص 185). و رجوع به کلپ و کلپ اهرگن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلان
تصویر کلان
بزرگ، گنده، تناور، برای مثال گفت می ترسیدم ای مرد کلان / خود همان آمد همان آمد همان (مولوی - ۸۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلمن
تصویر کلمن
چهارمین گروه از مجموعۀ کلمات مصنوعی حروف ابجد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلون
تصویر کلون
چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در بر پشت آن نصب می شود
فرهنگ فارسی عمید
ورقه ای مخصوص برای دریافت بعضی از اجناس ضروری و مواد غذایی که توسط دولت در بین مردم توزیع می شود، کالابرگ
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
کلیدان و آن بست و بند درهای باغ و طویله و امثال آن باشد. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ پُ)
ورقۀ بهادار منضم به ورقۀ اصلی که هنگام پرداخت منافع، آن را جدا کنند، ورقۀ جیره بندی قند وشکر و غیره. برش. (فرهنگ فارسی معین). بلیط ارزاق و قماش و قند و چای که در جنگ و قحطسال متداول است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، سهم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ وَ)
دهی از دهستان حومه بخش جویم است که در شهرستان لار واقع است و 167 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کلان. قید چوبی که پشت در نصب کنند و در را بدان بندند. (فرهنگ فارسی معین). کلان. کلیدان. غلق. فلج. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چفت و بست پشت در. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). و رجوع به کلان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
از شهرهای مهم ناحیۀ ایونی است. ایونی در آسیای صغیر واقع بوده و در زمان سلطنت داریوش بزرگ یکی از ده ساتراپ نشین راتشکیل می داده است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 7)
لغت نامه دهخدا
(کُ لُ فَ)
صمغی است و این نام مأخوذ از کلفن، شهری در آسیای صغیر، است که این صمغ از آنجا آورده می شود. (از لاروس). در گیاه شناسی، ماده ای است رزینی (از جنس سقز) که ضمن تقطیر انواع تربانتین ها خصوصاً تربانتین های مستخرج از انواع کاجها حاصل می شود. در صنعت معمولاً سقز حاصل از درخت کاج را در معرض جریان بخار آب قرار می دهند تا اسانسهای آن جدا شود و در نتیجه مادۀ زرینی به صورت تودۀ شفاف زردرنگ شیشه ای باقی می ماند که همان کلفن است. کلفن در داروسازی و در ساختن بعضی از مشمعها و پمادها و ضمادها بکار می رود و بعلاوه برای آنکه موهای آرشۀ ویلن روی سیمهای ویلن نلغزد و موجب ارتعاش کامل شود، موهای آرشۀ ویلن را به آن آغشته کنند. قلفونیا. زنگباری. علک یا بس. کلوفان.
(فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَمَ)
صورت چهارم از صور هشتگانه ابجدی. (فرهنگ فارسی معین). نام چهارمین صورت از صور هشتگانه حروف جمّل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چنان چون کودکان از پیش الحمد
بیاموزند ابجد را و کلمن.
منوچهری.
و رجوع به ابجدشود
لغت نامه دهخدا
یا کلبر. در دو نسخۀ قدیم سوزنی کلمه به دو صورت فوق آمده است و معنی آن رانمی دانم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
شعر من دانا خرد، نادان خر کلبن بود
شعر من پیشش چو در پیش خر کلبن شعیر.
سوزنی (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(کُ پَ)
بمعنی خانه کوچکی که بر کنار کشتها سازند از جهت محافظت خرمن از باد و باران. و ظاهراً مخفف کلبه است پس به بای تازی باشد، اما محاوره همان اول است. (آنندراج). کلبک. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلبک و کلبه شود، خرمن بان را نیز گویند: یکی از ظرفای ایران در نامه ای که از طرف زنی به شوی او رقمی گردیده رقمی کرده. (آنندراج) :
کلپک بدفعلک بی عقل و دین
بدرگ کم خرجک بالانشین ؟
(از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ / کُ لَ / کَ لی)
منزل اول است از ری برای کسی که قصد خوار را داشته باشد. (از معجم البلدان). دهی از دهستان فشافویۀ بخش مرکزی ری است که در شهرستان تهران واقع است و 555 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). نام قریه ای به ری و ثقه الاسلام محمد بن یعقوب بن اسحاق (متوفی به سال 329) از آنجاست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کاسه و جز آن، که کمی از لب و دهانۀ آن پریده و افتاده:
آن دیگ لب شکستۀ صابون پزی ز من
آن چمچۀ هریسه و حلوا از آن تو.
وحشی
دهی از دهستان دره صیدی است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 430 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کلیدان. کلون. بست پشت در. کلندان. چوب پشت در. قسمتی از چوب بر پشت درزده که بدان در را محکم کنند تا کس نتواند بدرون آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به قزوینی کلیدان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیدان و کلان شود
لغت نامه دهخدا
قید چوبی که پشت در نصب کنند و در را بدان بندند، کلیدان، چفت و بست پشت در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوپن
تصویر کوپن
ورقه بهادار، سهم
فرهنگ لغت هوشیار
اطاقکی که روی خرمن سازند تا باران خرمن را ضایع نکند، اطاقکی که دشتبانان و فالیزبانان در فالیز و نزدیک خرمن سازند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی زنگبازی سکزک ماده ایست رزینی (از جنس سقز) که ضمن تقطیر انواع تربانتین ها خصوصا تربانتین های مستخرج از انواع کاجها حاصل میشود. در صنعت معمولا سقز حاصل از درخت کاج را در معرض جریان بخار آب قرار میدهند تا اسانس های آن جدا شود و در نتیجه ماده ای زرینی بصورت توده شفاف زرد رنگ شیشه یی باقی میماند که همان کلفن است. کلفن در دارو سازی در ساختن تعداد زیادی از مشمع ها و پماد ها و ضماد ها بکار میرود و بعلاوه برای آنکه مو های آرشه ویلن روی سیمها ویلن نلغزد و موجب ارتعاش کامل شود مو های آرشه ویلن را بان آغشته کنند قلفونیا زنگباری علک یابس کلوفان
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی کلمن و کلمن گویند تازی گشته چهارمین کوده وات که از ک ل م ن پدید آمده صورت چهارم از صور هشتگانه ابجدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوپن
تصویر کوپن
((کُ پُ))
برگ جیره بندی، کالا برگ (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلمن
تصویر کلمن
((کَ مَ))
صورت چهارم از صور هشتگانه ابجدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلمن
تصویر کلمن
((کُ مَ))
نام تجاری یخدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلون
تصویر کلون
((کُ))
قفل چوبی که سابقاً پشت در حیاط کار می گذاشتند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلان
تصویر کلان
((کَ))
بزرگ، مهتر، عظیم، کبیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوپن
تصویر کوپن
کالابرگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلان
تصویر کلان
عظیم
فرهنگ واژه فارسی سره
بن، ژتون، ورقه جیره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بزرگ، تنومند، عظیم، کبیر، معظم
متضاد: کوچک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چفت، خرک، قفل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خاکستر، کرک، دودی که به هنگام روشن کردن بخاری، از آن برخیزد.، گوسفند ماده ی شاخ دار
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در شیرگاه سوادکوه، سرور، زیبا
فرهنگ گویش مازندرانی
لرزش، ارتعاش
دیکشنری اردو به فارسی