جدول جو
جدول جو

معنی کلود - جستجوی لغت در جدول جو

کلود(کْلُ / کِ لُ)
ژرژ. فیزیک دان و شیمی دان فرانسوی که در سال 1870 میلادی در پاریس متولد شد. وی درباره هوای مایع و ترکیب مفردات آمونیاک و انرژی حرارتی دریاها و روشنائی فلورسنت تحقیق و تصنیف کرد و در سال 1945 میلادی به علت همکاری با آلمانها محکوم گردید. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلون
تصویر کلون
چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در بر پشت آن نصب می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلوخ
تصویر کلوخ
پارۀ خشت، پاره ای از گل خشک یا خاک به هم چسبیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلید
تصویر کلید
وسیله ای فلزی برای باز کردن قفل
وسیله ای برای وصل یا قطع کردن جریان برق،
کنایه از هر چیزی که به شخص برای حل مشکلش کمک کند مثلاً کلید مشکلت اینجاست،
پاسخ های درست به پرسش های چهارگزینه ای و مانند آن،
در موسیقی علامتی در ابتدای خطوط حامل که معرف نت ها می باشد
قطعه چوب بزرگی که به پای مجرمان وصل می کردند
کلید دو: در موسیقی کلیدی بین خط سه و چهار خطوط حامل که معرف موقعیت نت دو می باشد
کلید سل: در موسیقی کلیدی بر روی خط دوم خطوط حامل که معرف موقعیت نت سل می باشد
کلید فا: در موسیقی کلیدی بر روی خط چهارم خطوط حامل که معرف موقعیت نت فا می باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلود
تصویر آلود
آلودن، پسوند متصل به واژه به معنای آلوده مثلاً اشک آلود، خواب آلود، خون آلود، زهرآلود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلود
تصویر خلود
همیشه بودن، همیشه ماندن، جاودان بودن، همیشه زیستن، دوام، پایداری، ماندگاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلوس
تصویر کلوس
اسبی که چشم و پوزه اش سفید باشد و آن را شوم می دانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنود
تصویر کنود
ناسپاسی، ناشکری، کفران نعمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلند
تصویر کلند
کلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فهانه، تنبه، مدنگ، بسکله، فردر، فروند، فلجم، کلیدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلوند
تصویر کلوند
خیار بزرگ که برای تخم نگه دارند، خیار، خربزۀ نارس،
انجیر و خرمای خشک که به نخ بکشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبود
تصویر کبود
نیلی رنگ، آبی سیر یا بنفش پررنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولود
تصویر ولود
ویژگی زنی که بسیار می زاید، بسیار زاینده
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
جزیره کوچکی است که طولش هفت میل و عرضش سه میل است. به جنوب کریت واقع است و امروز آن را کوزّو گویند. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان اهلمرستاق است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خلود
تصویر خلود
بقا، همیشگی، جاودان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوس
تصویر کلوس
اسبی که چشم و روی و پوز او سفید باشد و آنرا شوم میدانستند: (کلوس (و) کژ دم و چپ شوره پشت و آدم گیر یسارو عقرب و چل سم سفید و کام سیاه)، (بنقل رشیدی در چل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلید
تصویر کلید
آنچه که بدان قفل بگشایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلند
تصویر کلند
آلتی که بدان زمین را کنند کلنگ: (کو حمیت تا ز تیشه و ز کلند این چنین که (کوه) را بکلی بر کنند)، (مثنوی)، غلق در کلیدان: (چون همان یار در آید در دولت بگشاید زانکه آن یار کلید است و شما همچو کلندید)، (مولوی)، هر چیز نا تراشیده، چوبی که بر قلاده سگ بندند ساجور: (گه بر گردن چو سگ کلندی دارم بر پای گهی چو پیل بندی دارم)، (مسعود سعد) یا فال کلند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوا
تصویر کلوا
رخنه گرفتن و وصل کردن چیزی بچیزی دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوب
تصویر کلوب
باشگاه، انجمن، جشنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
نانی که خمیر آن از دیوار تنور ریخته باشد و در میان آتش ریخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
خاییدن و جویدن چیزهایی که صدا کند مانند نبات و نان خشک و امثال آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوخ
تصویر کلوخ
گل خشک شده: (آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو بکو سنگ و کلوخی باشد او او را چرا خواهم بلا ک) (دیوان کبیر)، لختها دیوار افتاده و خاک بر هم چسبیده سخت شده، خشت پاره (خام و پخته)، شخص خشک طبیعت و بی همت. یا کلوخ راه. کلوخی که در راه مردم افتاده باشد، مانع حایل. یا کلوخ بر لب زدن (مالیدن)، مخفی داشتن امری پنهان داشتن مطلبی را: (لبش تر بود از می خوردن شب کلوخ خشک را مالیده بر لب)، (جامی) یا کلوخ در آب افکندن، خواهان فتنه و جنگ و آشوب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوز
تصویر کلوز
غوزه پنبه که شکفته شده و پنبه ها از آن بر آمده باش جوزغه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوف
تصویر کلوف
کار دشوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلود
تصویر جلود
جمع جلد، پوست ها جمع جلد پوستها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلول
تصویر کلول
خسته شدن، کند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
قید چوبی که پشت در نصب کنند و در را بدان بندند، کلیدان، چفت و بست پشت در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوند
تصویر کلوند
دستبند و مرسله از گردو و انجیر و غیره: (خواجه ما ز بهر گنده پسر کرد از خایه شتر کلوند)، (رودکی)، خیار با درنگ و انجیر و گردو و قیسی و خرمای خشک برشته کشیده کلونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدود
تصویر کدود
رنجبر: مرد، زفت (بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
رنگی است معروف که آسمان بدان رنگ است، نیلگون، لاجوردی زرقاء، هر چیز برنگ نیل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
مرد تنها، دیگ دیر جوش، ماده کم شیر زفت گردیدن زفتی، آتش زنه که آوا کند و آتش ندهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلود
تصویر بلود
شهر نشینی، شهر سازی
فرهنگ لغت هوشیار
در کلمات مرکب بمعنی آلوده آید: آرد آلود خشم آلود خون آلود زهر آلود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنود
تصویر کنود
ناسپاسی، کفران نعمت
فرهنگ لغت هوشیار