هر چیز که بشکل و هیئت کلوخ باشد، قند کلوخه. (فرهنگ فارسی معین). چیزی چون کلوخ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - زغال سنگ کلوخه، قطعات درشت زغال سنگ. مقابل خاکه و سرندی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - قند کلوخه، پاره های قند که نه به صورت کله قند است و نه به صورت حب و قطعات بریدۀ منظم. قندی که به پاره های غیر هم شکل در بازارها به فروش می رسد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، سنگ معدنی کانی. سنگهای فلزی معدنی که در معدن با ناخالصیهای دیگر مخلوط هستند وباید جهت استخراج فلز تصفیه شوند. سنگ معدنی. (فرهنگ فارسی معین ذیل کانی)
هر چیز که بشکل و هیئت کلوخ باشد، قند کلوخه. (فرهنگ فارسی معین). چیزی چون کلوخ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - زغال سنگ کلوخه، قطعات درشت زغال سنگ. مقابل خاکه و سرندی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - قند کلوخه، پاره های قند که نه به صورت کله قند است و نه به صورت حب و قطعات بریدۀ منظم. قندی که به پاره های غیر هم شکل در بازارها به فروش می رسد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، سنگ معدنی کانی. سنگهای فلزی معدنی که در معدن با ناخالصیهای دیگر مخلوط هستند وباید جهت استخراج فلز تصفیه شوند. سنگ معدنی. (فرهنگ فارسی معین ذیل کانی)
بمعنی کلوز است که غوزۀ پنبۀ شکفته باشد و آن را جوزقه نیز خوانند. (برهان). بمعنی کلوز است و به زای فارسی هم آمده است. (آنندراج). کلوز. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلوز شود
بمعنی کلوز است که غوزۀ پنبۀ شکفته باشد و آن را جوزقه نیز خوانند. (برهان). بمعنی کلوز است و به زای فارسی هم آمده است. (آنندراج). کلوز. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلوز شود
گرده، لغتی است در کلیه به نزد اهل یمن. ج، کلی ً. (منتهی الارب) (از آنندراج). لغتی است در کلیه اهل یمن را، مثنای آن کلوتان است وج، کلی و کلوات. (از اقرب الموارد). به لغت اهل یمن، کلیه. گرده. قلوه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
گُرده، لغتی است در کلیه به نزد اهل یمن. ج، کلی ً. (منتهی الارب) (از آنندراج). لغتی است در کلیه اهل یمن را، مثنای آن کلوتان است وج، کلی و کلوات. (از اقرب الموارد). به لغت اهل یمن، کلیه. گرده. قلوه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کلاهی را گویند گوشه دار و پر پنبه که بیشتر بجهت طفلان دوزند و گوشه های آن را در زیر چانۀ ایشان بندند. (برهان). کلاهی که پنبه دار باشد و گوش اطفال را بپوشد و بعضی درویشان نیز بر سر گیرند. (آنندراج). کلوته. کلاهی گوشه دار که بین آستر و رویۀ آن را پرپنبه کنند و آن را کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوشه های آن را در زیر چانه بندند. (از فرهنگ فارسی معین) : صوفی شدی و صوف سیه شد لباس تو چون صوفیان کلوته به سر بر عقیق رنگ. سوزنی (از آنندراج). بر نهی میزر و کلوته به سر دل پی سیم و چشم در پی زر. اوحدی (از آنندراج). ، دامک دوشیزگان و دخترکان هم هست و آن روپاکی باشد مانند دام که دخترکان بر سر کنند و به عربی شبکه خوانند و بعضی گویند کلوته ازبرای دخترکان بمنزلۀ کلاه است پسران را و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است و اصح آن است. (برهان). دامک دوشیزگان که بمنزلۀ کلاه است مرپسران را و آن روپاکی باشد مانند دام که دخترکان بر سر کنند و به تازی شبکه نامند. (ناظم الاطباء) ، روپاک و مقنعه را گویند عموماً. (برهان) ، بمعنی حلقۀ دام. (برهان) (از ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زمانه کرد مرا مبتلا به گردش او گهی به نای کلوته گهی به پای کتب. طیان (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کلاهی را گویند گوشه دار و پر پنبه که بیشتر بجهت طفلان دوزند و گوشه های آن را در زیر چانۀ ایشان بندند. (برهان). کلاهی که پنبه دار باشد و گوش اطفال را بپوشد و بعضی درویشان نیز بر سر گیرند. (آنندراج). کلوته. کلاهی گوشه دار که بین آستر و رویۀ آن را پرپنبه کنند و آن را کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوشه های آن را در زیر چانه بندند. (از فرهنگ فارسی معین) : صوفی شدی و صوف سیه شد لباس تو چون صوفیان کلوته به سر بر عقیق رنگ. سوزنی (از آنندراج). بر نهی میزر و کلوته به سر دل پی سیم و چشم در پی زر. اوحدی (از آنندراج). ، دامک دوشیزگان و دخترکان هم هست و آن روپاکی باشد مانند دام که دخترکان بر سر کنند و به عربی شبکه خوانند و بعضی گویند کلوته ازبرای دخترکان بمنزلۀ کلاه است پسران را و به این معنی با کاف فارسی هم آمده است و اصح آن است. (برهان). دامک دوشیزگان که بمنزلۀ کلاه است مرپسران را و آن روپاکی باشد مانند دام که دخترکان بر سر کنند و به تازی شبکه نامند. (ناظم الاطباء) ، روپاک و مقنعه را گویند عموماً. (برهان) ، بمعنی حلقۀ دام. (برهان) (از ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زمانه کرد مرا مبتلا به گردش او گهی به نای کلوته گهی به پای کتب. طیان (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کلوچ. کلیچه. کلیجه. نان روغنی بزرگ. (فرهنگ فارسی معین). کلیچه. قرص. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، نوعی نان شیرینی و آن انواع دارد. طرز تهیه متداول آن چنین است: یک کیلو آرد سفید خوب را درظرفی ریزند و میانش را گود کنند و نیم کیلو کرۀ صاف شده و 4 عدد تخم مرغ و اندکی نمک با یک استکان آب در آن ریزند و بهم زده مشت و مال دهند تا خوب خمیر بعمل آید سپس آن را در ظرفی نهند و دو ساعت به حال خودگذارند تا ور آید. (فرهنگ فارسی معین) : کاک و کلوچه نسبتش گر به دو ماه کرده ام سهل مبین که فکر آن من به دو ماه کرده ام. بسحاق اطعمه. - کلوچه قندی، نوعی از شیرینی که از شکرو آرد گندم کنند. قسمی نان شکرین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کلوچ. کلیچه. کلیجه. نان روغنی بزرگ. (فرهنگ فارسی معین). کلیچه. قرص. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، نوعی نان شیرینی و آن انواع دارد. طرز تهیه متداول آن چنین است: یک کیلو آرد سفید خوب را درظرفی ریزند و میانش را گود کنند و نیم کیلو کرۀ صاف شده و 4 عدد تخم مرغ و اندکی نمک با یک استکان آب در آن ریزند و بهم زده مشت و مال دهند تا خوب خمیر بعمل آید سپس آن را در ظرفی نهند و دو ساعت به حال خودگذارند تا ور آید. (فرهنگ فارسی معین) : کاک و کلوچه نسبتش گر به دو ماه کرده ام سهل مبین که فکر آن من به دو ماه کرده ام. بسحاق اطعمه. - کلوچه قندی، نوعی از شیرینی که از شکرو آرد گندم کنند. قسمی نان شکرین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کلاهی گوشه دار که لای بین آستر و رویه آنرا پر پنبه کنند و آنرا کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوشهای آنرا در زیر چانه بندند: (صوفی شدی زخوف سیه شد لباس تو چون صوفیان کلوته بسر بر عقیق رنگ)، (سوزنی)، روپاکی مانند دام که دختر کان بر سر گذارند شبکه
کلاهی گوشه دار که لای بین آستر و رویه آنرا پر پنبه کنند و آنرا کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوشهای آنرا در زیر چانه بندند: (صوفی شدی زخوف سیه شد لباس تو چون صوفیان کلوته بسر بر عقیق رنگ)، (سوزنی)، روپاکی مانند دام که دختر کان بر سر گذارند شبکه
گل خشک شده: (آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو بکو سنگ و کلوخی باشد او او را چرا خواهم بلا ک) (دیوان کبیر)، لختها دیوار افتاده و خاک بر هم چسبیده سخت شده، خشت پاره (خام و پخته)، شخص خشک طبیعت و بی همت. یا کلوخ راه. کلوخی که در راه مردم افتاده باشد، مانع حایل. یا کلوخ بر لب زدن (مالیدن)، مخفی داشتن امری پنهان داشتن مطلبی را: (لبش تر بود از می خوردن شب کلوخ خشک را مالیده بر لب)، (جامی) یا کلوخ در آب افکندن، خواهان فتنه و جنگ و آشوب شدن
گل خشک شده: (آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو بکو سنگ و کلوخی باشد او او را چرا خواهم بلا ک) (دیوان کبیر)، لختها دیوار افتاده و خاک بر هم چسبیده سخت شده، خشت پاره (خام و پخته)، شخص خشک طبیعت و بی همت. یا کلوخ راه. کلوخی که در راه مردم افتاده باشد، مانع حایل. یا کلوخ بر لب زدن (مالیدن)، مخفی داشتن امری پنهان داشتن مطلبی را: (لبش تر بود از می خوردن شب کلوخ خشک را مالیده بر لب)، (جامی) یا کلوخ در آب افکندن، خواهان فتنه و جنگ و آشوب شدن
کلاهی گوشه دار که لای بین آستر و رویه آن را بر پنبه کنند و آن را کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوش های آن را در زیر چانه بندند، روپاکی مانند دام که دخترگان بر سر گذارند، شبکه
کلاهی گوشه دار که لای بین آستر و رویه آن را بر پنبه کنند و آن را کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوش های آن را در زیر چانه بندند، روپاکی مانند دام که دخترگان بر سر گذارند، شبکه
دیدن کلوچه در خواب، دلیل بر عیش خوش بود و مال بسیار. اگر بیند که کلوچه می خورد، دلیل است مال حاصل کند. اگر بیند که کلوچه در دهان نهاد و نتوانست بخورد، دلیل است مال او از دیگران بود. محمد بن سیرین کلوچه در خواب تعبیر شیرینی ها و ماکولات خوب را دارد و نشان از خیر و خوبی و نعمت و برکت است به شرطی که زنجبیل و دارچین و ادویه. از این قبیل نداشته باشد. عطر خوب داشتن و بوی خوش از کلوچه استشمام کردن تغییری در تعبیر به وجود نمی آورد ولی اگر عطر و بو از زنجبیل و دارچین و ادویه تند و از این قبیل باشد و تصور وجود چنین چیز هائی در خواب برای شما پیدا شود خوب نیست چون خواب می گوید به نعمتی می رسید که در پایان غم و اندوه می آورد و شما را به گریستن وا می دارد. کلوچه مالی است لقمه ای و بخش شده. مانند پولی که بین چند نفر تقسیم شود و یک بخش از آن را نیز به بیننده خواب اختصاص دهند. اگر در خواب دیدید چندین کلوچه دارید سهام بیشتری نصیب شما می شود ولی تغییری در بخش بخش بودن آن نمی دهد. اگر در خواب دیدید کلوچه می خورید خوب است چرا که خوشحال می شوید و به عیش و شعف می رسید. خریدن و گرفتن و داشتن آن همین تعبیر را دارد. اگر دیدید کلوچه داشتید اما نتوانستید بخورید مالی به دست می آورید که از گلویتان پائین نمی رود. اگر در خواب ببینید کسی کلوچه ای به شما می دهد شما را به نعمت می رساند. اگر دیدید کلوچه می پزید کاری مفید انجام می دهید. منوچهر مطیعی تهرانی ۱ـ خوردن کلوچه در خواب، نشانه توفیق بسیار زیاد در تمامی کارهایی است که هم اکنون به آن اشتغال دارید. ، ۲ـ پختن کلوچه در خواب، نشانه صرفه جویی در امور خانه است. . دیدن کلوچه درخواب بر چهار وجه است. اول: مال حلال. دوم: روزی فراخ. سوم: نعمت بسیار. چهارم: عیش خوش.
دیدن کلوچه در خواب، دلیل بر عیش خوش بود و مال بسیار. اگر بیند که کلوچه می خورد، دلیل است مال حاصل کند. اگر بیند که کلوچه در دهان نهاد و نتوانست بخورد، دلیل است مال او از دیگران بود. محمد بن سیرین کلوچه در خواب تعبیر شیرینی ها و ماکولات خوب را دارد و نشان از خیر و خوبی و نعمت و برکت است به شرطی که زنجبیل و دارچین و ادویه. از این قبیل نداشته باشد. عطر خوب داشتن و بوی خوش از کلوچه استشمام کردن تغییری در تعبیر به وجود نمی آورد ولی اگر عطر و بو از زنجبیل و دارچین و ادویه تند و از این قبیل باشد و تصور وجود چنین چیز هائی در خواب برای شما پیدا شود خوب نیست چون خواب می گوید به نعمتی می رسید که در پایان غم و اندوه می آورد و شما را به گریستن وا می دارد. کلوچه مالی است لقمه ای و بخش شده. مانند پولی که بین چند نفر تقسیم شود و یک بخش از آن را نیز به بیننده خواب اختصاص دهند. اگر در خواب دیدید چندین کلوچه دارید سهام بیشتری نصیب شما می شود ولی تغییری در بخش بخش بودن آن نمی دهد. اگر در خواب دیدید کلوچه می خورید خوب است چرا که خوشحال می شوید و به عیش و شعف می رسید. خریدن و گرفتن و داشتن آن همین تعبیر را دارد. اگر دیدید کلوچه داشتید اما نتوانستید بخورید مالی به دست می آورید که از گلویتان پائین نمی رود. اگر در خواب ببینید کسی کلوچه ای به شما می دهد شما را به نعمت می رساند. اگر دیدید کلوچه می پزید کاری مفید انجام می دهید. منوچهر مطیعی تهرانی ۱ـ خوردن کلوچه در خواب، نشانه توفیق بسیار زیاد در تمامی کارهایی است که هم اکنون به آن اشتغال دارید. ، ۲ـ پختن کلوچه در خواب، نشانه صرفه جویی در امور خانه است. . دیدن کلوچه درخواب بر چهار وجه است. اول: مال حلال. دوم: روزی فراخ. سوم: نعمت بسیار. چهارم: عیش خوش.