جدول جو
جدول جو

معنی کلهو - جستجوی لغت در جدول جو

کلهو
(کَ لَ)
دهی از دهستان سماق است که در بخش چگی شهرستان خرم آباد واقع است و180تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
کلهو
(کَ)
درختی است از دستۀخرمالو جزو تیره های نزدیک به تیره زیتونیان، و میوه ای شبیه به خرما دارد و معمولاً دوپایه است و در تمام جنگلهای شمالی ایران وجود دارد. آمبرو. اربا. اربه. خرما. خرمنی. خرمندی. خروندی. انجیرخرما. اندی خرما. اینده خرما. اندوخرما. فرمنی. فرمونی. خرمای هندی. کهلو. (فرهنگ فارسی معین). خرمای هندوی وحشی است که میوۀ آن چند فندقی است و طعم گس و شیرین دارد و خرما اندوی درشت و شیرین را بر آن پیوند کنند. در ساحل خزر تا ارتفاعات 1100 گز و هم درسواحل آستارا و طوالش و نور دیده می شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
کلهو
درختی است از دسته خرما او جزو تیره های نزدیک به تیره زیتونیان و میوه ای شبیه به خرمالو دارد و معمولا دو پایه است و در تمام جنگلها شمالی ایران وجود دارد آمبرو اربا اربه خرما خرمنی خرمندی خروندی انجیر خرما اندی خرما اینده خرما اندو خرما فرمنی فرمونی خرمای هندی کهلو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کله
تصویر کله
کلاه، پوششی برای سر از جنس پارچه، پوست یا نمد، پوشش سر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله
تصویر کله
سر انسان یا حیوان، سر، نوک، کنایه از عقل، ذهن، ضمیر، صفت،
کنایه از باهوش، با استعداد مثلاً عجب آدم کله ای بود!،
در علم زیست شناسی قسمتی از سبزی که به ساقه یا ریشه متصل است مثلاً کلۀ بادنجان،
واحد شمارش بعضی اشیا به ویژه اشیای خوراکی مثلاً دو کله سیر،
در علم زیست شناسی استخوان سر، جمجمه
کله پا شدن: به سر درآمدن، از پا درآمدن، سرنگون شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاهو
تصویر کاهو
گیاهی یک ساله با برگ های سبز و پهن که به صورت خام خورده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کله
تصویر کله
پرده، سراپرده، روپوش، پشه بند
کله بستن: پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن، برای مثال درون خرگه از بوی خجسته / بخور عود و عنبر کله بسته (نظامی ۲ - ۱۵۶)، می دمد صبح و کله بست سحاب / الصبوح الصبوح یا اصحاب (حافظ - ۴۲)
کلۀ خضرا: کنایه از آسمان
کلۀ نیلوفری: کنایه از آسمان
فرهنگ فارسی عمید
(کُلْ وَ)
گرده، لغتی است در کلیه به نزد اهل یمن. ج، کلی ً. (منتهی الارب) (از آنندراج). لغتی است در کلیه اهل یمن را، مثنای آن کلوتان است وج، کلی و کلوات. (از اقرب الموارد). به لغت اهل یمن، کلیه. گرده. قلوه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ هَُ)
دهی از دهستان روضه چای است که در بخش حومه شهرستان ارومیه واقع است و 212 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
اربه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در آمل و نور و کجور درخت نر و مادۀ آن (خرمندی = اربه) به نامهای مختلف خوانده می شوند و درخت نر، کهلو یا کلهو... (جنگل شناسی ساعی ص 192)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ)
جایی است در خاک زنگیان. (از معجم البلدان). شهری است. (منتهی الارب). نام شهری است به زنگ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ هَُ)
دهی از دهستان ارنگه است که در بخش کرج شهرستان تهران واقع است و 156 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(کَ هَُ)
میرزا محمدرضا (1245- 1310 هجری قمری) از خوشنویسان و استادان خط نستعلیق و اصلاً از ایل کرد کلهر کرمانشاهان است. وی پس از گذراندن ایام جوانی نزد میرزامحمد خوانساری شاگرد آقامحمد مهدی طهرانی به آموختن خط پرداخت و سپس به مشق کردن از روی خطوط اصلی استادان قدیم مخصوصاً میرعماد قزوینی مشغول شد و برای دیدن و مشق کردن از روی نمونه های اصیل و خوب خط نستعلیق به قزوین و اصفهان سفر کرد و مدتی بدین ترتیب مشغول مشق و تمرین بود تا در نوشتن خط نستعلیق استاد شد و آوازۀ شهرتش به ناصرالدین شاه رسید و ناصرالدین شاه او را به حضور طلبید تا پیش او مشق کند و گاه گاهی از راه تفنن از روی سرمشق های او می نوشت. ناصرالدین شاه دستور داد تا میرزای کلهر در ادارۀ انطباعات قبول عضویت کند، اما وی از آنجا که مردی بلند همت و آزادمنش بود نپذیرفت و مقرر شد که گاهگاهی برای ادارۀانطباعات که به سرپرستی صنیعالدوله (اعتمادالسلطنه) اداره می شده کتابت کند و اجرت بگیرد. اما در سال 1300 هجری قمری در سفر دوم ناصرالدین شاه به خراسان که قرار شده بود روزنامه ای به خط نستعلیق در اردوی ناصرالدین شاه در طی راه با چاپ سنگی بطبع رسد، عضویت ادارۀ انطباعات را قبول کرد و نوشتن نسخۀ اصلی این روزنامه که نام آن را ’اردوی همایون’ گذاشتند به میرزای کلهر محول گردید. خط ’اردوی همایون’ که مجموعاً دوازده شماره انتشار یافت از بهترین نمونه های خطوط چاپی اوست. وی در وبای عام طهران که در سال 1309- 1310هجری قمری اتفاق افتاد به این مرض مبتلا گردید و درگذشت. آنچه از آثار هنری میرزای کلهر بجای مانده غیر ازقطعات و سطوری که در مجموعه های خصوصی مضبوط است تعدادی کتابها و روزنامه هاست که به میل خود یا به تشویق دیگران نوشته و در طهران به چاپ سنگی بطبع رسیده است. فهرست این نوشته ها از این قرار است: 1- قسمت مهم روزنامۀ شرف. 2- دوازده شمارۀ روزنامۀ اردوی همایون. 3- سفرنامۀ دوم ناصرالدین شاه به خراسان. 4 -کتاب مخزن الانشاء که منتخبی است از منشآت یک عده ازمنشیان، و میرزا خود در انتخاب آنها دخالت داشته است. 5- کتاب فیض الدموع تألیف میرزا ابراهیم نواب طهرانی. 6- کتاب منتخب السلطان که آن را ناصرالدین شاه از اشعار حافظ و سعدی انتخاب کرده است. 7- رسالۀغدریه. 8- بعضی قسمتها از سفرنامۀ کربلای ناصرالدین شاه. 9- نصایح الملوک. 10- مناجات نامۀ خواجه عبداﷲ انصاری. 11- قسمتی از یکی از چاپهای کلیات قاآنی که در جوانی نوشته شده است. (از مجلۀ یادگار، سال اول، شمارۀ 7). و رجوع به همین مأخذ و تاریخ اجتماعی و اداری دورۀ قاجار تألیف عبداﷲ مستوفی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ هَُ)
یکی از ایل های کرد است که تقریباً مرکب ازده هزار خانوار است بدین ترتیب: خالدی 2000 خانوار، شیانی 1000 خانوار، سیاسیا 1000 خانوار، کاظم خانی 1000 خانوار، تلش 500 خانوار، خمان 500 خانوار، گرگا 500 خانوار، کله پا 500 خانوار، قوچی 500 خانوار، هارون آبادی 600 خانوار، منصوری 1000 خانوار، کله جوب 300 خانوار، الوندی 100 خانوار، شوان 200 خانوار، ماهیدشتی 150 خانوار، بداغ بیکی 100 خانوار، زینل خانی 50خانوار، شاهینی 40 خانوار. مرکز این ایل گیلان و مسکنشان هارون آباد، شیان، بره شمین و قلعۀ شاهین دبر است. دارای مراتع وسیع و معادن ذغال سنگ است و افراد ایل به ترتیب اغنام و احشام می پردازند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 61 و 62)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نوعی از آهوی بی شاخ باشد. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (آنندراج). از کل + آهو. آهوی بی شاخ. کل. توضیح اینکه عادهً مراد از کل و کلاهو آهوی نر بدون شاخ است ولی در تقسیم بندی نشخوارکنندگان آهوانی که در دستۀ کل ها قرار می گیرند، همه فاقد شاخ نیستند بلکه تعدادی از آهوان شاخدار نیز در آن دسته جای دارند. (فرهنگ فارسی معین) :
ز گور و کلاهو نبد هیچ شیر.
فردوسی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ لَ)
از ایلهای اطراف تهران و ساوه و زرند و قزوین و مرکب از 800 خانوار چادرنشین هستند و ییلاقشان کوههای شمالی البرز می باشد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 111)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
وزق و غوک را گویند. (برهان). کلاور، کلاوو، و کلاوه بمعنی وزغ و غوک است. (آنندراج) (از انجمن آرا). اسم فارسی ضفدع است که آن را کلا، کلاود، کلاوه نیز گویند. (فهرست مخزن الادویه). غوک و وزغ. (ناظم الاطباء). کلااو. کلاوه. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به کلااو شود، دسته. (ناظم الاطباء) ، کلافه. (ناظم الاطباء) ، چرخ کلافه سازی و چرخه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کوک، طبری کهوک، مازندرانی کنونی کهو و کاهیر گیلکی کهو و آن یکی از انواع تیره کاسنی است، (از حاشیۀ برهان چ معین)، نام تره ای است که خورند و به عربی خس گویند، (برهان)، و آن را کوک نیز گویند و بسیار خوردن آن خواب آورد، (آنندراج)، جنازه عموماً و جنازه گبران را گویند خصوصاً و آن تابوتی است که مرده را در آن گذارند و بجانب قبر برند، (برهان) :
ببردند بسیار کاهو و تخت
نهادند بر تخت دیبا و رخت،
فردوسی،
رجوع به کاهو کب شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش طرقبۀ شهرستان مشهد که سکنۀ آن 2242 تن، آب آن از رودخانه و محصول عمده اش غله و بنشن و میوه و ابریشم است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَ هَُ وو)
بازی کرده شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اللهو، المراه الملهو بها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کله
تصویر کله
رخسار و روی را گویند، چهره، سرانسان، یا حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه مایه اشتغال باشد، سرگرم کن، طرب، بازی، آنچه مشغول کند مردم را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاو
تصویر کلاو
غوک وزغ
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره مرکبان که یکساله است ولی دارای برخی انواع دو ساله و پایا نیز میباشد. در ساقه و برگ این گیاه شیرابه سفید رنگی جریان دارد. انواع خود روی آن در مناطق معتدله کره زمین بفراوانی میروید ولی بعلت کشت های متوالی این گیاه بمنظور استفاده از تغذیه برگها و ساقه آن نژاد های متعددی بدست آورده اند. شیرابه کاهو پس از خروج تدریجا برنگ زرد و قهوه یی در میاید. در شیرابه گیاه مزبور بمقدار کم کائوچو و مقدار بسیار کمی نیز هیوسیامین موجود است. شیرابه مستخرج از انساج کاهو پس از سفت شدن در پزشکی بنام کتو کاریم موسوم میشود که سابقا آنرا بعنوان یک خواب آور ضعیف و مسکن سرفه و کاهنده تحریکات عصبی توصیه میکردند و بعوه مصرف آن در رفع سین منی و روماتیسم نیز توصیه شده است. از تبخیر شیرابه حاصل از انساج کاهو نیز عصاره ای بنام تریداس حاصل میگردد که اثر مسکن و خواب آور دارد. کاهوی معمولی که یکی از نژاد های تربیت شده کاهو است بوسیله بذر زیاد میشود و دارای اقسام مختلف است از قبیل کاهوی پیچ کاهوی تابستانه و کاهوی زمستانه خس کاهوی معمولی. یا کاهوی پیچ. یکی از گونه های کاهو که برگها یش حول ساقه می پیچند و از انواع مرغوب کاهو میباشد. یا کاهوی خرگوش. کاهوی وحشی یا کاهوی در یایی. یگی از گونه های آلگهای سبز که از تیره ولواسه میباشد. این گیاه آبزی است و برخی گونه هایش در آب شیرین و برخی در آب دریا میزیند. وجه تسمیه این آلگ بدان جهت است که برگها یش شبی کاهو دارد و نیز و مانند کاهو در ساد یا در اغذیه پخته خورده میشود خس بحری. یا کاهوی فرنگی یکی از گونه های کاهو که شبیه کاهوی پیچ ولی دارای ساقه های کوتاه است و برگها یش سبز مایل بسفید است. شکل بوته کاهوی فرنگی شبیه کلم برگها کوچک و کروی است. توضیح} کاهوی فرنگی {در عهد ناصر الدین شاه قاجار (نیمه دوم قرن. 13 ه) وارد ایران شد و متداول گردید (الماثر و اثار) یا کاهوی وحشی. یا کاهوی معمولی. گونه خود روی کاهو خس الزیت کاهوی خود رو کاهوی خرگوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاهو
تصویر کلاهو
((کَ))
کلاوو، گونه ای موش که اندام های خلفیش نسبت به اندام های قدامی دارای رشد جالب توجهی هستند و از این جهت آن را موش دو پا نیز گویند و در صحاری و مزارع فراوان است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاهو
تصویر کاهو
گیاهی از تیره مرکبان با برگهای سبز و درشت قابل خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کله
تصویر کله
((کُ لَ هْ))
مخفف کلاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کله
تصویر کله
((کَ لِ))
اجاق، دیگدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کله
تصویر کله
((کَ یا کِ لِ))
بخیه کردن خیاط جامه را، هر مرتبه ای که سوزن را بر جامه فرو برند و برآرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کله
تصویر کله
((کِ لَّ))
روپوش، پشه بند، سایبان، جمع کلل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کله
تصویر کله
((کُ لَ یا لِ))
کوتاه، ناقص، بی دم، بی دسته، شرم مرد، ذکر
فرهنگ فارسی معین
دیدن کاهو در خواب نشان فرح و خرمی است و خوردن آن کامیابی و تمتع به شرطی که شیرین باشد. کاهویی که به دهان تلخ بیاید یا مزه نامطبوع داشته باشد کسالت و رنج است. چنانچه در خواب ببینید کاهو را با سکنجبین شیرین می خورید نیکو است ولی سکنجبین اگر به ترشی بزند یا خوردن کاهو با سرکه نشان ادبا و بدبختی و غم و رنج است. اگر ببیننده خواب ببیند مزرعه ای کاهو دارد خواب او می گوید نیکی می کند و مردم از رادمردی و سخای او بهره مند می شوند. درو و جمع آوری کاهو خوب است ولی اگر نفروشید بهتر از این است که بفروشید. چنانچه جمع آوری کاهو به نیت دادن به دیگری باشد انعمام و دستگیری است. منوچهر مطیعی تهرانی
۱ـ دیدن کاهوهای پربرگ و سبز در خواب، علامت آن است که پس از سردر گمی و پریشانی به ثروت و منفعت دست خواهید یافت. ، ۲ـ خوردن کاهو در خواب، نشانه آن است که در اثر ابتلا به بیماری از دوست خود جدا خواهید شد. ، ۳ـ اگر زنی خواب ببیند کاهو می کارد، علامت آن است که به زودی بیمار خواهد شد. ، ۴ـ جمع آوری کاهو در خواب، علامت آن است که حساسیت و حسادت فطری موجب درد و اندوه شما می گردد، ۵ـ خرید کاهو در خواب، علامت آن است که به طرف انحطاط اخلاقی خود گام خواهید گذاشت. .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
درخت خرمالوی نر که میوه ندهد
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت خرمالو
فرهنگ گویش مازندرانی
مخلوطی از خاکستر و آب که با آن لباس و ظروف را می شستند
فرهنگ گویش مازندرانی