جدول جو
جدول جو

معنی کلاهو

کلاهو((کَ))
کلاوو، گونه ای موش که اندام های خلفیش نسبت به اندام های قدامی دارای رشد جالب توجهی هستند و از این جهت آن را موش دو پا نیز گویند و در صحاری و مزارع فراوان است
تصویری از کلاهو
تصویر کلاهو
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با کلاهو

کلاهو

کلاهو
نوعی از آهوی بی شاخ باشد. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا) (آنندراج). از کل + آهو. آهوی بی شاخ. کل. توضیح اینکه عادهً مراد از کل و کلاهو آهوی نر بدون شاخ است ولی در تقسیم بندی نشخوارکنندگان آهوانی که در دستۀ کل ها قرار می گیرند، همه فاقد شاخ نیستند بلکه تعدادی از آهوان شاخدار نیز در آن دسته جای دارند. (فرهنگ فارسی معین) :
ز گور و کلاهو نبد هیچ شیر.
فردوسی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

کلاهور

کلاهور
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری مازندرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
کلاهور
فرهنگ نامهای ایرانی

کلاجو

کلاجو
پیالۀ شراب، کاسه، کنایه از شراب، برای مِثال هان تا ندهی گوش به آواز دف و چنگ / هان تا نکنی رای صراحی و کلاجو (عمید لوبکی- مجمع الفرس - کلاجو)
کلاجو
فرهنگ فارسی عمید

کلائو

کلائو
موش صحرایی بزرگ، نوعی موش صحرایی جونده خاکی رنگ با دم دراز، دست های کوتاه و پاهای بلند که با کمک پاهای عقبی خود می جهد، یَربوع، موشِ دُوپا، کَلاکموش، کَلاوو
قورباغه، وَزَغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دُم دراز و آبشش است،
بَزَغ، غورباغه، وُک، غوک، بَک، پَک، چَغز، جَغز، غَنجموش، مَگَل، ضِفدِع، قاس، کَلا
کلائو
فرهنگ فارسی عمید

کلاوو

کلاوو
موش صحرایی بزرگ، نوعی موش صحرایی جونده خاکی رنگ با دم دراز، دست های کوتاه و پاهای بلند که با کمک پاهای عقبی خود می جهد، کَلائو، یَربوع، کَلاکموش، موشِ دُوپا
کلاوو
فرهنگ فارسی عمید

کلاوو

کلاوو
گونه ای موش که اندامها خلفیش نسبت باندامها قدامی دارای رشد جالب توجهی هستند و از این جهت آنرا موش دو پا نیز گویند. بعلت قوی بودن و طول اندام های خلفی حیوان میتواند جست هایی با مسافت زیاد بزند. این جانور در صحاری و مزارع فراوان است و دارای رنگ خاکستری مایل بخرما یی است. شکمش سفید رنگ میباشد. دمش دراز است و در جست و خیز و حرکت حیوان کمک میکند کلاکموش یربوع جربوز چربوز کلاهو موش دوپا
فرهنگ لغت هوشیار

کلاجو

کلاجو
پیاله: (هان تا ندهی گوش باواز دف و نی هان تا نکنی رای صراحی و کلاجو)، (عمید لوبکی)
کلاجو
فرهنگ لغت هوشیار