جدول جو
جدول جو

معنی کلفن - جستجوی لغت در جدول جو

کلفن
(کَ)
از شهرهای مهم ناحیۀ ایونی است. ایونی در آسیای صغیر واقع بوده و در زمان سلطنت داریوش بزرگ یکی از ده ساتراپ نشین راتشکیل می داده است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 7)
لغت نامه دهخدا
کلفن
(کُ لُ فَ)
صمغی است و این نام مأخوذ از کلفن، شهری در آسیای صغیر، است که این صمغ از آنجا آورده می شود. (از لاروس). در گیاه شناسی، ماده ای است رزینی (از جنس سقز) که ضمن تقطیر انواع تربانتین ها خصوصاً تربانتین های مستخرج از انواع کاجها حاصل می شود. در صنعت معمولاً سقز حاصل از درخت کاج را در معرض جریان بخار آب قرار می دهند تا اسانسهای آن جدا شود و در نتیجه مادۀ زرینی به صورت تودۀ شفاف زردرنگ شیشه ای باقی می ماند که همان کلفن است. کلفن در داروسازی و در ساختن بعضی از مشمعها و پمادها و ضمادها بکار می رود و بعلاوه برای آنکه موهای آرشۀ ویلن روی سیمهای ویلن نلغزد و موجب ارتعاش کامل شود، موهای آرشۀ ویلن را به آن آغشته کنند. قلفونیا. زنگباری. علک یا بس. کلوفان.
(فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کلفن
فرانسوی زنگبازی سکزک ماده ایست رزینی (از جنس سقز) که ضمن تقطیر انواع تربانتین ها خصوصا تربانتین های مستخرج از انواع کاجها حاصل میشود. در صنعت معمولا سقز حاصل از درخت کاج را در معرض جریان بخار آب قرار میدهند تا اسانس های آن جدا شود و در نتیجه ماده ای زرینی بصورت توده شفاف زرد رنگ شیشه یی باقی میماند که همان کلفن است. کلفن در دارو سازی در ساختن تعداد زیادی از مشمع ها و پماد ها و ضماد ها بکار میرود و بعلاوه برای آنکه مو های آرشه ویلن روی سیمها ویلن نلغزد و موجب ارتعاش کامل شود مو های آرشه ویلن را بان آغشته کنند قلفونیا زنگباری علک یابس کلوفان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تلفن
تصویر تلفن
دستگاهی که به وسیلۀ آن از مسافت دور با هم صحبت می کنند، کنایه از شماره تلفن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلفت
تصویر کلفت
منقار پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلان
تصویر کلان
بزرگ، گنده، تناور، برای مثال گفت می ترسیدم ای مرد کلان / خود همان آمد همان آمد همان (مولوی - ۸۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلفت
تصویر کلفت
زن خدمتکار، مشقت، سختی، رنج و زحمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلمن
تصویر کلمن
چهارمین گروه از مجموعۀ کلمات مصنوعی حروف ابجد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلفه
تصویر کلفه
رنگ سرخ تیره، سیاهی به سرخی آمیخته، لکۀ سرخ تیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلفت
تصویر کلفت
درشت، ستبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلون
تصویر کلون
چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در بر پشت آن نصب می شود
فرهنگ فارسی عمید
(کِ)
کلیدان و آن بست و بند درهای باغ و طویله و امثال آن باشد. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ لِ فُ)
کلمه مرکب فرنگی است از تله به معنی دور و فون به معنی صدا. آلتی است که بدان از نقاط دور مکالمه کنند و این وسیله در سال 1876 میلادی توسط گراهام بل اختراع شده است. هر دستگاه تلفن از دو قسمت اصلی فرستنده و گیرنده تشکیل یافته و به وسیلۀ مخازن برقی بکار می افتد و با سیم به مراکز و دستگاههای تلفن دیگر مرتبط می شود. اساس کار دستگاه تلفن بدین طریق است:
صدا مستقیماً بوسیلۀ سیم تلفن منتقل نمی شود بلکه امواج صوتی در فرستنده به جریان الکتریسیته تبدیل می شوند و جریان الکتریسیته بوسیلۀ سیمی که دو دستگاه تلفن را به یکدیگرمتصل می کند متصل میگردد. در دستگاه گیرنده جریان الکتریسیته چنان با دقت به امواج صوتی تبدیل می شود که می توان صدای گوینده را بازشناخت و از دیگر صداها تمیز داد. هنگامی که در میکرفن (فرستنده) تلفن سخن گفته شود، امواج صوتی که در هوا تشکیل می شود به یک صفحۀفلزی نازک برمی خورند و صفحه را به ارتعاش درمی آورد. پشت این صفحۀ نازک و حساس فلزی جعبۀ کوچکی تعبیه شده است که از دانه های بسیار ریز زغال پر شده است و چون صفحۀ فلزی بر اثر برخورد با امواج صوتی مرتعش می شود بطرف جعبۀ محتوی دانه های زغال فشار می آورد و زغال را در جعبه فشرده تر می سازد و بالنتیجه فاصله دانه ها از یکدیگر کمتر می گردد و جریان الکتریسیتۀ آسانتر از آنها می گذرد و چون صفحۀ فلزی بجای خود برمی گردد و دانه های زغال از هم دور می شوند جریان کمتری ازخود می گذرانند و بدینسان جریان الکتریسیته بطوری تنظیم می شود که تغییر شدت آن درست با شدت امواج صوتی که به صفحۀ فلزی یاد شده برخورد می کند مطابقت می نماید. گیرندۀ تلفن (گوشی) برعکس فرستنده جریان الکتریسیتۀ دریافت شده را به امواج صوتی تبدیل کرده بگوش طرف مقابل می رساند و طرز عمل چنین است: یک آهن ربای دائمی نعلی شکل در گیرندۀ تلفن قرار دارد و روی هریک ازقطبهایش یک قرقرۀ الکتریکی نصب شده است. یک صفحۀ نازک از فلز مغناطیسی شده مقابل آهن ربا و خیلی نزدیک به مغناطیس الکتریکی قرار دارد. جریانی که از سیمهایی که به دستگاه فرستنده متصل است می آید از مغناطیس الکتریکی گیرنده عبور می کند و صفحۀ فلزی را درست مثل صفحۀ فلزی دستگاه فرستنده به ارتعاش درمی آورد. ارتعاشهای صفحۀ فلزی گیرنده باعث ارتعاش ذرات هوایی که نزدیک گوش شنونده است می شود. امواج صوتی که بگوش شنونده می رسند نظیر همان امواجی است که صدای گوینده درفرستنده ایجاد کرده است. در تلفنهای جدید فرستنده وگیرنده غالباً از یکدیگر جدا نیستند.
کیفیت مکالمه با تلفن:
1- تلفنهایی که بمرکز مخابرات (تلفنخانه) متصل است: تلفن کننده با گرفتن شمارۀ مرکز یا بوسیلۀ زنگ مخصوص از مرکز میخواهد که تلفن او را به شمارۀ تلفن مورد لزوم وصل کند و تلفن چی که در مقابل دستگاه مرکزی (تلفن خانه) می نشیند متوجه صدای مخصوصی است که از هریک از نمره ها برمی خیزد یا چراغهایی است که روشن می شوند. و چون گوشی تلفن برداشته می شود، کلیدی بسته می شود و در مرکز چراغ کوچکی در مقابل متصدی (تلفن چی) روشن می گردد. و چون شمارۀ مورد لزوم گفته شد تلفن چی فیش اتصال را در سوراخ مربوط وارد می کند و یک اهرم را به حرکت درمی آورد تا زنگ تلفن طرف مقابل بصدا درآید. دو چراغ در این موقع در مقابل تلفن چی روشن می ماند تا وقتی که طرف مقابل گوشی را بردارد آنگاه تلفن برای مکالمه حاضر است. وقتی که مکالمۀ دو طرف تمام شود و هر دو گوشیها را بجای خود گذارند بار دیگر چراغهای اخطار در مقابل تلفن چی روشن می شوند و بدینطریق به او خبر میدهند که باید اتصال را قطع کند. و اگر بخواهند تلفنی را در شهر دیگر یا بخش دیگری از همان شهر بخواهند باید متصدی مرکز، نمره ای را که مورد لزوم است بمتصدی شهر یا بخش اطلاع دهد تا او مدار تلفن را کامل کند و زنگ تلفن مخاطب را بصدا درآورد.
2- تلفنهای خودکار: تلفنهای خودکار تلفنهایی هستند که دارای نمره گیر خودکار می باشند و این نمره گیر دارای صفحه ای با ده سوراخ است. صفحه در خلاف جهت حرکت عقربۀ ساعت نمره گذاری شده است بطوری که هر نمره زیر یک سوراخ قرار دارد. در تلفن بعضی از شهرهای بزرگ هشت تا از سوراخها سه حرف نوشته شده است. مثلاً برای گرفتن نمرۀ 6823-6 نخست گوشی را برمی دارند، در مرکز تلفن اهرمهای فلزی متعددی که بوسیلۀ مغناطیس های الکتریکی بالا و پائین می روند، میله های برنجی را بحرکت درمی آورند تا صدای مخصوصی که نشان آمادگی خط است از گوشی بگوش می رسد و در این حالت می توان نمرۀ موردنظر را گرفت. آنگاه انگشت یا نوک مداد را روی سوراخهای نمرات مورد نظر می گذارند و صفحۀ نمره گیر را بطرف راست بحرکت درمی آورند تا به مانع بربخورد و هر مرتبه صفحه را آزاد می گذارند تا بجای خود برگردد. وقتی صفحه برمی گردد یک رشته صداهای مخصوص که نتیجۀ برخورد به کلیدهای قطع و وصل است بگوش می رسد. عده دفعاتی که صفحۀ نمره گیر را چرخانیده اند در مرکز، در اسبابی بنام ’مغز الکتریکی’ ثبت می شود. در مکالمات شهری حرکاتی که به صفحۀ نمره گیر داده می شود به سه هادی منتقل می گردد. هادی اول که به ’خطاب’ موسوم است تلفن را به گروه تلفنهای گروه 6 (در مثال قبل) مربوط می سازد. هادی دوم بنام ’رابط روله ها’ یک دستگاه شمارنده را بحرکت می آورد و به نزدیک نمره ای که مورد نظر است در مقابل دستگاهی که در حدود یکصد از این شماره ها روی آن است می رساند. سپس خط مورد نظر آزمایش می شود که آزاد است یا اشغال شده است. اگر اشغال شده باشد مدار بسته نمی شود و علامت مخصوص بگوش تلفن کننده می رسد ولی اگر اشغال نشده باشد هادی سومی آخرین نمره را وصل می کند و تلفن 6823-6 زنگ می زند و چون گوشی آن تلفن برداشته شد، مدار زنگ قطع می شود و جریان دائم برای کار مایه دادن به فرستنده برقرار می گردد و مکالمه شروع می گردد. (از علم و زندگی صص 284-286)
لغت نامه دهخدا
اقحوان. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
یا کلبر. در دو نسخۀ قدیم سوزنی کلمه به دو صورت فوق آمده است و معنی آن رانمی دانم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
شعر من دانا خرد، نادان خر کلبن بود
شعر من پیشش چو در پیش خر کلبن شعیر.
سوزنی (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کلیدان. کلون. بست پشت در. کلندان. چوب پشت در. قسمتی از چوب بر پشت درزده که بدان در را محکم کنند تا کس نتواند بدرون آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به قزوینی کلیدان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیدان و کلان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کاسه و جز آن، که کمی از لب و دهانۀ آن پریده و افتاده:
آن دیگ لب شکستۀ صابون پزی ز من
آن چمچۀ هریسه و حلوا از آن تو.
وحشی
دهی از دهستان دره صیدی است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 430 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کُ / کُ لَ / کَ لی)
منزل اول است از ری برای کسی که قصد خوار را داشته باشد. (از معجم البلدان). دهی از دهستان فشافویۀ بخش مرکزی ری است که در شهرستان تهران واقع است و 555 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). نام قریه ای به ری و ثقه الاسلام محمد بن یعقوب بن اسحاق (متوفی به سال 329) از آنجاست. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ پَ نَ)
کلپن مرکب از دو کلمه است: یکی کل بمعنی وجود انواع در عالم و دیگری پن بمعنی فساد و بطلان آن و این کلمه مجموعاً بمعنی کون و فساد است. (از تحقیق ماللهند ص 185). و رجوع به کلپ و کلپ اهرگن شود
لغت نامه دهخدا
ماده ایست رزینی (از جنس سقز) که ضمن تقطیر انواع تربانتین ها خصوصا تربانتین های مستخرج از انواع کاجها حاصل میشود. در صنعت معمولا سقز حاصل از درخت کاج را در معرض جریان بخار آب قرار میدهند تا اسانس های آن جدا شود و در نتیجه ماده ای زرینی بصورت توده شفاف زرد رنگ شیشه یی باقی میماند که همان کلفن است. کلفن در دارو سازی در ساختن تعداد زیادی از مشمع ها و پماد ها و ضماد ها بکار میرود و بعلاوه برای آنکه مو های آرشه ویلن روی سیمها ویلن نلغزد و موجب ارتعاش کامل شود مو های آرشه ویلن را بان آغشته کنند قلفونیا زنگباری علک یابس کلوفان
فرهنگ لغت هوشیار
قید چوبی که پشت در نصب کنند و در را بدان بندند، کلیدان، چفت و بست پشت در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلفت
تصویر کلفت
خدمتکار، کنیز، خادمه، زن پرستار درشت و ناهموار، گنده، زشت، ضخیم
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است علفی و دو ساله از تیره چتریان بارتفاع 20 تا 60 سانتیمتر که در اکثر نقاط خصوصا در نواحی بحر الرومی (و همچنین ایران) فراوان است. این گیاه جزو سبزیها خوراکی است و در اغذیه مصرف میشود. ریشه اش راست و خاکستر قهوه یی و درونش سفید رنگ است. ساقه اش مایل برنگ سبز بی کرک است و برگها شفاف و اندکی ضخیم میباشند. گلها یش کوچک و سفید مایل بزردند. میوه اش کوچک و قهوه یی رنگ و دارا خطوطی سفید است. ریشه و برگ میوه این گیاه در تداوی مورد استعمال دارد. برگ گیاه مذکور ضد اسکوربوت و شیره آن بعنوان مقوی و ضد تب بکار میرود کرویز اپیوس کرفشا اوداسالیون سلزی سلدهری اجمود. یا کرفس آبی. یکی از گونه های کرفس است که در کنار مردابها میروید و در تداوی بعنوان مدر و ضد اسکوربوت بکار میرود کرفس الما جرجیر الما قره العین. یا کرفس بری. یا کرفس بستانی. یا کرفس بیابانی. یا کرفس تربی گونه ای کرفس که ریشه ای مانند چغندر یا ترب مواد غذایی اندوخته میکند و حجیم میشود. ریشه اش را مانند ترب و چغندر میخورند کرفس شلغمی کرفس لفتی شلغمی کرویزی کرفس ریشه. یا کرفس جبلی. یا کرفس خوراکی. یا کرفس رومی. یا کرفس ریشه. یا کرفس زراعتی. یا کرفس شلغمی. یا کرفس صحرایی. گونه ای کرفس خود رو که در مزارع میروید و در تداوی مصرف میشود کرفس بری کرفس بیابانی سمرینون خرس گیاه کرفس وحشی. توضیح: گونه ای از این نوع کرفس که در کنار مردابها و رود خانه ها میروید بنام کرفس آبی مشهور است. یا کرفس عطری. گونه ای کرفس که دارا گلها سفید و ساقه مخطط و برگها نرم است. گلها این گونه کرفس دارا عطری مطبوع میباشد کرفس مشک یا کرفس فرنگی. نوعی کرفس که در زمان ناصر الدین شاه از اروپا بایران وارد شد و رواج یافت (الماثر و الاثار)، یا کرفس کوهی. گونه ای کرفس که در دامنه تپه ها و نواحی کوهستانی میروید و مانند کرفس بیابانی در تداوی بعنوان مدر ضد اسکوربوت مصرف میشود کرفس جبلی کرفس الجبل داغ کرویزی. یا کرفس لفتی. یا کرفس مشک. یا کرفس معمولی. یا کرفس نبطی. یا کرفس وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
کلفت در فارسی پرسته کنیزک، کیارا تاسه، کیارا تاسه، یال (به معنی فرزند و عیال است)، درد سر گرفتاری، سرخ تیره از رنگ ها کنجودک کنجدک کک مک هر یک از لکه هایی که در آفتاب و ماه دیده میشود، لکه ای که در صورت انسان پدید آید: (از این می اندیشیدم که اینجا سلس گرفت و آنجا درد شکم و اینجا درد دندان و کلفه بر روی پدید آمد)
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی کلمن و کلمن گویند تازی گشته چهارمین کوده وات که از ک ل م ن پدید آمده صورت چهارم از صور هشتگانه ابجدی
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی که بدان از نقاط دور مکالمه کنند و این وسیله در سال 6781 توسط گراهام بل اختراع شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلون
تصویر کلون
((کُ))
قفل چوبی که سابقاً پشت در حیاط کار می گذاشتند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلمن
تصویر کلمن
((کُ مَ))
نام تجاری یخدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلمن
تصویر کلمن
((کَ مَ))
صورت چهارم از صور هشتگانه ابجدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلفت
تصویر کلفت
((کُ فَ))
مشقت، رنج، زحمت، سختی، خدمتکار زن، کنیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلفت
تصویر کلفت
((کُ لُ))
ستبر، ضخیم
کلفت بار کسی کردن: سخنان تلخ و زننده به او گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلان
تصویر کلان
((کَ))
بزرگ، مهتر، عظیم، کبیر
فرهنگ فارسی معین
((تِ لِ فُ))
دستگاهی که به وسیله آن می توان اصوات و مکالمات را به مسافت دور انتقال داد یا دریافت کرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلان
تصویر کلان
عظیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کلفت
تصویر کلفت
ضخیم
فرهنگ واژه فارسی سره