جدول جو
جدول جو

معنی کلفت - جستجوی لغت در جدول جو

کلفت
ضخیم
تصویری از کلفت
تصویر کلفت
فرهنگ واژه فارسی سره
کلفت
زن خدمتکار، مشقت، سختی، رنج و زحمت
تصویری از کلفت
تصویر کلفت
فرهنگ فارسی عمید
کلفت
خدمتکار، کنیز، خادمه، زن پرستار درشت و ناهموار، گنده، زشت، ضخیم
تصویری از کلفت
تصویر کلفت
فرهنگ لغت هوشیار
کلفت
((کُ فَ))
مشقت، رنج، زحمت، سختی، خدمتکار زن، کنیز
تصویری از کلفت
تصویر کلفت
فرهنگ فارسی معین
کلفت
((کُ لُ))
ستبر، ضخیم
کلفت بار کسی کردن: سخنان تلخ و زننده به او گفتن
تصویری از کلفت
تصویر کلفت
فرهنگ فارسی معین
کلفت
درشت، ستبر
تصویری از کلفت
تصویر کلفت
فرهنگ فارسی عمید
کلفت
منقار پرنده
تصویری از کلفت
تصویر کلفت
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلیت
تصویر کلیت
همگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آلفت
تصویر آلفت
خوگر، خوگیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلات
تصویر کلات
قلعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زلفت
تصویر زلفت
درجه و منزلت و نزدیکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلفت
تصویر خلفت
آبکشی، ناسازی، پیاپیی، شکم روش، گند دهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنفت
تصویر کنفت
چرکین، کثیف، ضایع، شرمسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زلفت
تصویر زلفت
قرب، نزدیکی، کنایه از انس، دوستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الفت
تصویر الفت
خو گرفتن، انس گرفتن، دوستی، همدمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلفه
تصویر کلفه
رنگ سرخ تیره، سیاهی به سرخی آمیخته، لکۀ سرخ تیره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوفت
تصویر کوفت
سیفلیس، آسیب، آزار، کنایه از هنگام نفرین یا توهین به کسی گفته می شود، زهر مار مثلاً کوفت! این قدر حرف نزن، بیماری، درد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلات
تصویر کلات
قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، ملاذ، پشلنگ، قلاط، دیز، اورا، حصن، ابناخون، دژ، دز، رخّ، دیزه برای مثال تیر تو از کلات فرود آورد هزبر / تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را (دقیقی - ۹۵)
ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرفت
تصویر کرفت
پلید، چرکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدفت
تصویر کدفت
کاسه سر: (بجان دوست که گر صد هزار سال بر آید نه ممکن است که سودا برون رود ز کدفتم) (نزاری قهستانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلات
تصویر کلات
قلعه مستحکم حصار: (گذر بر کلات ایچ گونه مکن گران ره روی خام گردد سخن)، (کنون بر کلات است و با مادرست جهاندار بافر و با لشکرست)، دهی کوچک قلعه یا ده که بر روی کوه ساخته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلمت
تصویر کلمت
کلمه: و این درباره (آنست) که کلمتها آن بیشتر مکرر است
فرهنگ لغت هوشیار
کلفت در فارسی پرسته کنیزک، کیارا تاسه، کیارا تاسه، یال (به معنی فرزند و عیال است)، درد سر گرفتاری، سرخ تیره از رنگ ها کنجودک کنجدک کک مک هر یک از لکه هایی که در آفتاب و ماه دیده میشود، لکه ای که در صورت انسان پدید آید: (از این می اندیشیدم که اینجا سلس گرفت و آنجا درد شکم و اینجا درد دندان و کلفه بر روی پدید آمد)
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی زنگبازی سکزک ماده ایست رزینی (از جنس سقز) که ضمن تقطیر انواع تربانتین ها خصوصا تربانتین های مستخرج از انواع کاجها حاصل میشود. در صنعت معمولا سقز حاصل از درخت کاج را در معرض جریان بخار آب قرار میدهند تا اسانس های آن جدا شود و در نتیجه ماده ای زرینی بصورت توده شفاف زرد رنگ شیشه یی باقی میماند که همان کلفن است. کلفن در دارو سازی در ساختن تعداد زیادی از مشمع ها و پماد ها و ضماد ها بکار میرود و بعلاوه برای آنکه مو های آرشه ویلن روی سیمها ویلن نلغزد و موجب ارتعاش کامل شود مو های آرشه ویلن را بان آغشته کنند قلفونیا زنگباری علک یابس کلوفان
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است علفی و دو ساله از تیره چتریان بارتفاع 20 تا 60 سانتیمتر که در اکثر نقاط خصوصا در نواحی بحر الرومی (و همچنین ایران) فراوان است. این گیاه جزو سبزیها خوراکی است و در اغذیه مصرف میشود. ریشه اش راست و خاکستر قهوه یی و درونش سفید رنگ است. ساقه اش مایل برنگ سبز بی کرک است و برگها شفاف و اندکی ضخیم میباشند. گلها یش کوچک و سفید مایل بزردند. میوه اش کوچک و قهوه یی رنگ و دارا خطوطی سفید است. ریشه و برگ میوه این گیاه در تداوی مورد استعمال دارد. برگ گیاه مذکور ضد اسکوربوت و شیره آن بعنوان مقوی و ضد تب بکار میرود کرویز اپیوس کرفشا اوداسالیون سلزی سلدهری اجمود. یا کرفس آبی. یکی از گونه های کرفس است که در کنار مردابها میروید و در تداوی بعنوان مدر و ضد اسکوربوت بکار میرود کرفس الما جرجیر الما قره العین. یا کرفس بری. یا کرفس بستانی. یا کرفس بیابانی. یا کرفس تربی گونه ای کرفس که ریشه ای مانند چغندر یا ترب مواد غذایی اندوخته میکند و حجیم میشود. ریشه اش را مانند ترب و چغندر میخورند کرفس شلغمی کرفس لفتی شلغمی کرویزی کرفس ریشه. یا کرفس جبلی. یا کرفس خوراکی. یا کرفس رومی. یا کرفس ریشه. یا کرفس زراعتی. یا کرفس شلغمی. یا کرفس صحرایی. گونه ای کرفس خود رو که در مزارع میروید و در تداوی مصرف میشود کرفس بری کرفس بیابانی سمرینون خرس گیاه کرفس وحشی. توضیح: گونه ای از این نوع کرفس که در کنار مردابها و رود خانه ها میروید بنام کرفس آبی مشهور است. یا کرفس عطری. گونه ای کرفس که دارا گلها سفید و ساقه مخطط و برگها نرم است. گلها این گونه کرفس دارا عطری مطبوع میباشد کرفس مشک یا کرفس فرنگی. نوعی کرفس که در زمان ناصر الدین شاه از اروپا بایران وارد شد و رواج یافت (الماثر و الاثار)، یا کرفس کوهی. گونه ای کرفس که در دامنه تپه ها و نواحی کوهستانی میروید و مانند کرفس بیابانی در تداوی بعنوان مدر ضد اسکوربوت مصرف میشود کرفس جبلی کرفس الجبل داغ کرویزی. یا کرفس لفتی. یا کرفس مشک. یا کرفس معمولی. یا کرفس نبطی. یا کرفس وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشفت
تصویر کشفت
پراکندگی، پریشانی، پژمردگی
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز که عمومیت داشته باشد و شامل همه اجزاء بود، تمامیت، کل بودن
فرهنگ لغت هوشیار
شرمزده و افسرده وجهه خود را از دست داده: دختر یک باره کنف شد و احساس حقارت شدیدی کرد، دارای چین و چروک و کثیف شده (پارچه و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی آسیب و آزار و ضربی باشد که از سنگ و چوب و مشت و لگد و امثال آن به کسی رسد، آسیب، ضربه و کتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفت
تصویر کیفت
هماورد، روزی گذران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الفت
تصویر الفت
((اُ فَ))
معتاد شدن، انس گرفتن، عادت، انس، دوستی، همدمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلفت
تصویر تلفت
((تَ لُ فّ))
نیک نگریستن، به چپ و راست نگاه کردن، خیره شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلات
تصویر کلات
((کَ))
قلعه یا ده بزرگی که بر سر کوه و یا پشته بلندی ساخته باشند، کلاته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلیت
تصویر کلیت
((کُ لّ یَّ))
کل بودن، تمامیت، مقابل جزئیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرفت
تصویر کرفت
((کِ رِ))
پلیدی، نجاست، چرک
فرهنگ فارسی معین