جدول جو
جدول جو

معنی کلبیون - جستجوی لغت در جدول جو

کلبیون
گروهی از فلاسفۀ یونان که فضیلت و سعادت را در ترک لذات و تجملات دانسته و با جامۀ ژولیده و سر و پای برهنه به سر می بردند و آداب ورسوم اجتماعی را تخطئه می کردند
فرهنگ فارسی عمید
کلبیون(کَ بی یو)
اولاد ابوالحسن کلبی که مدت 95 سال از دست خلفای فاطمی در جزیره صقلیه (سیسیل) امارت داشتند و حسن بن علی از نسل ابوالحسن کلبی، مؤسس این سلسله است و او از جانب منصور در 335 مأمور فتح این جزیره شد و آن را تسخیرکرد. پس از مرگ منصور به روزگار معز فاطمی حسن بن علی از صقلیه به مصر بازگشت و پسر وی ابوالحسن احمد بجای او حکم می راند. ده تن از این سلسله در مدت 95 سال امارت صقلیه داشتند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلبی جعفر بن محمد و کلبی حسن بن علی شود
لغت نامه دهخدا
کلبیون
فلسفه کلیبون سگ روشی کلپس: انگلیسی فرو پاشی ریزش، ویرانی
تصویری از کلبیون
تصویر کلبیون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کتایون
تصویر کتایون
(دخترانه)
کسایون، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سه دختر قیصر روم و همسر گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کسایون
تصویر کسایون
(دخترانه)
کتایون، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از سه دختر قیصر روم و همسر گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کلبتین
تصویر کلبتین
گاز آنبر، انبری که با آن دندان می کشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلکسیون
تصویر کلکسیون
مجموعه ای از اشیای هم خانواده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کامیون
تصویر کامیون
خودرو بزرگ مخصوص حمل و نقل با قسمتی برای حمل بار که ثابت است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلیون
تصویر کلیون
جامه یا پارچۀ هفت رنگ، انگلیون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الهیون
تصویر الهیون
حکمایی که در دانش خداشناسی بحث کرده اند، حکمای الهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابیدن
تصویر کابیدن
کاویدن، جستجو کردن، تفحص کردن، کندن، حفر کردن، بحث و ستیزه کردن، بگو مگو کردن، ور رفتن، دست زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طلبیدن
تصویر طلبیدن
طلب کردن، خواستن، برای مثال مرا بدل ز خراسان زمین یمگان است / کسی چرا طلبد مر مرا و یمگان را (ناصرخسرو - ۱۱۸)، دعوت کردن، نیاز داشتن، جستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکلیون
تصویر اکلیون
انگلیون، انجیل، دیبای هفت رنگ، ارژنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فربیون
تصویر فربیون
فرفیون، گیاهی علفی با برگ های بلند، گل های چتری و ارتفاعی در حدود یک متر که شیرابه ای سمّی دارد و در طب قدیم برای معالجۀ استسقا، قولنج و عرق النسا به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
جامه ای را گویند که از هفت رنگ بافته باشند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با کاف پارسی (گلیون) است مخفف انگلیون. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به گلیون و انگلیون شود
لغت نامه دهخدا
جمع کروبی، مه فرشتگان فرشتگان پاسدار در فارسی کروبیان می گویند، جمع کروبی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به} کابی {} و آن پوست پاره را بجواهر بیاراست و بفال گرفت و درفش کابیان نام نهاد و علامت او بود در همه جنگها) (فارسنامه ابن البلخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامیون
تصویر کامیون
اتومبیل بزرگ بارکشی
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته شیر سگ شیر گیا گاو کشک (شبرم) گیاهی از رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته تیره فرفونیان است این گیاه علفی است و در موقع شکستن از ساقه اش شیرابه سفید رنگی بیرون می آید که در برابر هوا تیره می شود تا کنون در حدود 7000 گونه از این گیاه شناخته شده است که بیشتر در نواحی معتدل می رویند و من جمله در ایران انواع آن نیز فراوانند و بیشتر به نام شیر سنگ خوانده میشود. شیرابه این گیاه سمی و قی آور است و دانه هایش دارای اثری مسهلی است مالیدن شیرابه آن بر روی پوست بدن سبب تحریک جلدی و ایجاد سوزش و خارش می شود فربیون افربیون شیر سنگ ابربیون ابرفیون افنین کمالیون حافظ اطفال تاکوت غاسول رومی لبان مغربی یتوع نبلوت لبن سودا لبن سودان عنجد لبین تیکیوت سوتلیلغراوتی شبرم سوتلکن اوتی تاناغت شیرگیا سعده فافیلون فارالیون شبرم رمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلکسیون
تصویر کلکسیون
مجموعه تمبر، تابلو، نقاشی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلبیات
تصویر کلبیات
تیره سگ سانان
فرهنگ لغت هوشیار
ابزار یست انبرک مانند که بدان دندان را بیرون کشند و آن از سه قسمت متمایز تشکیل شده: یک دهنه (که دارای دو دیواره است) یک نقطه اتصال که لولای کلبتین را تشکیل میدهد و دو دسته که در دست پزشک جراح جای میگیرد. کلبتین انواع و اقسام مختلف دارد و برای هر نوع دندان کلبتینی مخصوص بکار میرود کلبتان
فرهنگ لغت هوشیار
ماشرز گاز دندان کشی انبر آهنگری در فارسی کلبتین گویند آلتی است که آهنگر ان و جز آنان آهن تفته را بدان بر گیرند انبر
فرهنگ لغت هوشیار
کندن کاویدن، خراشیدن، شکافتن، مکابره کردن با کسی (درین صورت با} با {استعمال شود) : (خدایی که کوه سهند آفرید ترا داد بینی چو کوه سراب . {} نیی کوهکن چند کابا نیش نگهدار ادب با بزرگان مکاب،) (کمال خجندی)
فرهنگ لغت هوشیار
زادگان علی علیه السلام باورداران علی علیه السلام جمع علوی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) علویین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طلبیدن
تصویر طلبیدن
دعوت کردن، خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طالبی، وابستگان علی ع جمع طالبی در حالت رفعی (ولی در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الهیون
تصویر الهیون
خداپرستان جمع الهی خدا پرستان معتقدان بخدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکلیون
تصویر اکلیون
از یونانی پرند دیبای هفت رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببلیون
تصویر ببلیون
یونانی تازی شده خرفه از گیاهان خرفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربیون
تصویر کربیون
فرشتگان مقرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلوویون
تصویر کلوویون
فرانسوی گرانشرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیون
تصویر کلیون
((کُ))
گلیون، جامه هفت رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکلیون
تصویر اکلیون
پرند، دیبای هف ترنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کامیون
تصویر کامیون
باری
فرهنگ واژه فارسی سره