- کلبه
- خانۀ کوچک، خانه، خانۀ روستایی، دکان
معنی کلبه - جستجوی لغت در جدول جو
- کلبه
- خانه کوچک تنگ و تاریک را گویند، خانه کوچک و محقر و بی برگ و ویران
- کلبه ((کُ بَ یا بِ))
- خانه کوچک، کومه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همگی، همه
واژه
چیرگی
از پارسی یک دلب یک چنار
هاوشت
ضربه، ضربت
نواله
آوازها و غوغاها
جمع لبیب خردمندان پرمغزان
شنبلید شنبلیله، سیاهی، خوراک زایو مسابقه اسب دوانی، اسبان مسابقه. شنبلیله
برهنگی
ماهی سیم
سنگناک صلاب در فارسی (به صلابه کشیدن) سخت گرفتن سخت و استوار گردانیدن کسی را
همه، همگی، کامل، تام
طالب، دانشجوی علوم قدیمه
آلت کوبیدن، چکش، چکش در خانه
سخن، لفظی که معنی داشته باشد، آنچه انسان بر زبان می راند و مطلب خود را به وسیلۀ آن بیان می کند، یک جزء از کلام
کلمۀ استفهام (ادات استفهام): در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که سؤال و پرسش را برساند و به وسیلۀ آن از چیزی پرسش کنند مانند آیا، چرا، چند، چه، که، کجا، کدام، کو و غیره
کلمۀ شهادت: کلمۀ «اشهد ان لااله الاالله»
کلمۀ استفهام (ادات استفهام): در دستور زبان علوم ادبی کلمه ای که سؤال و پرسش را برساند و به وسیلۀ آن از چیزی پرسش کنند مانند آیا، چرا، چند، چه، که، کجا، کدام، کو و غیره
کلمۀ شهادت: کلمۀ «اشهد ان لااله الاالله»
هر یک از دو عضو درونی بدن به شکل لوبیا که در پشت شکم و پایین دنده ها قرار دارد و مواد زائد خون را به صورت ادرار دفع می کند، قلوه، گرده
گروه اسبان که در مسابقۀ اسب دوانی شرکت کنند، اسب هایی که برای شرکت در اسب دوانی از هر جا بیاورند و آماده کنند
رنگ سرخ تیره، سیاهی به سرخی آمیخته، لکۀ سرخ تیره
پوششی برای سر از جنس پارچه، پوست یا نمد، پوشش سر
کلاه سه ترک: نوعی کلاه درویشی
کلاه چهارترک: نوعی کلاه درویشی
کلاه سه ترک: نوعی کلاه درویشی
کلاه چهارترک: نوعی کلاه درویشی
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلپه، کلاژاره، قلازاده، برای مثال زاغ سیه بودم یک چند نون / باز چو غلبه شدستم دو رنگ (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۶)
از صورت های فلکی جنوبی، ذات الشعور، حوض، ضفیرهالاسد
گلولۀ چیزی، گلولۀ حلوا، کلیچه، هر چیز درشت و ناهموار
البا، خوراکی که از دل و جگر خرد شده با روغن، پیاز داغ، رب و غیره درست می کنند، قلیه پوتی، حسره الملوک
چوبی که گاوآهن را به آن ببندند و به گردن جفت گاو بگذارند، سبنج، سپنج
چیره شدن، چیرگی یافتن، چیرگی، پیروزی،
کنایه از ازدحام جمعیت، کنایه از فریاد
غلبه داشتن: چیره و پیروز بودن، کنایه از بیشتر بودن
غلبه کردن: چیره و پیروز شدن، کنایه از فریاد کردن
کنایه از ازدحام جمعیت، کنایه از فریاد
غلبه داشتن: چیره و پیروز بودن، کنایه از بیشتر بودن
غلبه کردن: چیره و پیروز شدن، کنایه از فریاد کردن
دانش پژوهان، جویندگان علم، جمع طالب
شیر دوشه چرمین، گره درشت درخت کی وت (قوطی از این واژه پهلوی ساخته شده)، ترکش، پوشینه (کپسول)
فیروزی، چیره شدن و زبر دستی
پارسی است غلیه چوبی دراز آهن زده که بدان جفت گاو زمین را شکافند قلوه پارسی است گرده گیاه مروارید سرخی، دستیانه، نژاده بزرگ تبار: زن بیماری، ماندگی سرخی، دستیانه، نژاده بزرگ تبار: زن
جمع کاتب، نویساران، نویسندگان