جدول جو
جدول جو

معنی کلاگن - جستجوی لغت در جدول جو

کلاگن
قو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلان
تصویر کلان
بزرگ، گنده، تناور، برای مثال گفت می ترسیدم ای مرد کلان / خود همان آمد همان آمد همان (مولوی - ۸۲۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیاگن
تصویر کیاگن
درشت، ناهموار، برای مثال هماوار بعضی و بعضی کیاگن / چو اندر مغاک چغندر چغندر (عمعق - ۱۴۴)، نامناسب، مخالف
فرهنگ فارسی عمید
(کَ گَ)
قسمی از غذا، هرچه به غذا مزه دهد مانند ادویه و عسل، هرچه رنگ را تیره نماید مانند سرکه. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان چانف است که در بخش بمپور شهرستان ایرانشهر واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ گَ)
مخالف. (برهان) (آنندراج). خلاف و مخالف. (ناظم الاطباء) ، درشت و ناهموار را نیز گویند. (برهان) (آنندراج). درشت و ناهموار و نامسطح. (ناظم الاطباء). رجوع به کیاکن شود، بی معنی و نامناسب و بیجا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
کلیدان و آن بست و بند درهای باغ و طویله و امثال آن باشد. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کلیدان. کلون. بست پشت در. کلندان. چوب پشت در. قسمتی از چوب بر پشت درزده که بدان در را محکم کنند تا کس نتواند بدرون آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به قزوینی کلیدان. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کلیدان و کلان شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کاسه و جز آن، که کمی از لب و دهانۀ آن پریده و افتاده:
آن دیگ لب شکستۀ صابون پزی ز من
آن چمچۀ هریسه و حلوا از آن تو.
وحشی
دهی از دهستان دره صیدی است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 430 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کیاگن
تصویر کیاگن
((کَ گَ))
بی معنی، نامناسب، درشت، ناهموار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلان
تصویر کلان
((کَ))
بزرگ، مهتر، عظیم، کبیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلان
تصویر کلان
عظیم
فرهنگ واژه فارسی سره
بزرگ، تنومند، عظیم، کبیر، معظم
متضاد: کوچک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کوزه گر
فرهنگ گویش مازندرانی