جدول جو
جدول جو

معنی کیاگن

کیاگن
درشت، ناهموار، برای مثال هماوار بعضی و بعضی کیاگن / چو اندر مغاک چغندر چغندر (عمعق - ۱۴۴)، نامناسب، مخالف
تصویری از کیاگن
تصویر کیاگن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کیاگن

کیاگن

کیاگن
مخالف. (برهان) (آنندراج). خلاف و مخالف. (ناظم الاطباء) ، درشت و ناهموار را نیز گویند. (برهان) (آنندراج). درشت و ناهموار و نامسطح. (ناظم الاطباء). رجوع به کیاکن شود، بی معنی و نامناسب و بیجا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

کیاخن

کیاخن
آهسته و نرم: درنگ آر ای سپهر چرخ دارا، کیاخن ترت باید کرد کارا. (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار

کیاخن

کیاخن
نرمی، آرامی، آهستگی، برای مِثال درنگ آر ای سپهر چرخ وارا / کیاخن ترت باید کرد کارا (رودکی - ۵۴۷)
کیاخن
فرهنگ فارسی عمید

کیاکن

کیاکن
مخالف وناهموار. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 400) :
سراپای بعضی و بعضی کیاکن
چو اندر مغاک چغندر چغندر.
؟ (از لغت فرس ایضاً).
رجوع به کیاگن شود
لغت نامه دهخدا

کیان

کیان
پادشاهان، سلاطین، دومین سلسله پادشاهی از دوره تاریخ افسانه ای ایران
کیان
فرهنگ نامهای ایرانی