جدول جو
جدول جو

معنی کلاژاره - جستجوی لغت در جدول جو

کلاژاره
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلبه، غلپه، قلازاده
تصویری از کلاژاره
تصویر کلاژاره
فرهنگ فارسی عمید
کلاژاره
(کَ رَ / رِ)
کلاغ پیسه عکه. (برهان) (آنندراج). عکه و کلاغچه. (ناظم الاطباء). اسم فارسی عقعق است. (فهرست مخزن الادویه). کلاژه. قلازار. قلاژار. (حاشیه برهان چ معین). شاید مخفف کلاغ و زاره باشد. و رجوع به زاره شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلاژ و کلاژه شود
لغت نامه دهخدا
کلاژاره
عکه کلاغ پیسه عقعق کشکرک
تصویری از کلاژاره
تصویر کلاژاره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مکانی تفریحی که در آن برنامه های رقص و موسیقی برای مشتریان اجرا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلاژه
تصویر کلاژه
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، غلبه، غلپه، کلاژاره، قلازاده برای مثال چو کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد / شوم چون بوم و بدآغال چو دمنه همه سال (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۲)
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاج، احول، دوبین، برای مثال حسودت دید مانندت به رادی / بلی چشم کلاژه یک دو بیند (سیف اسفرنگ - لغتنامه - کلاژه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلازاره
تصویر قلازاره
کلاژه، زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، غلبه، غلپه، کلاژاره، قلازاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاژیره
تصویر کاژیره
گلرنگ، گیاهی یک ساله با برگ های بیضی شکل و گل های نارنجی که گاه به جای زعفران به کار می رود، کاجیره، احریض، کابیشه، بهرم، عصفر
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
کافشه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نوعی ماهی
لغت نامه دهخدا
(کَ ژَ کَ/ کِ)
قلاب را گویند عموماً و قلابی که بدان چیزهایی که در چاه افتاده باشند برآرند، خصوصاً. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به کلاشکه شود
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لا)
هنگامه ساز. فتنه انگیز. جنگجو. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
کاجیره. کازیره. دانه ای باشد سفید که روغن از آن گیرند و آن را به عربی احریض خوانند و بعضی گویند احریض گل کاژیره است که به عربی آن را عصفر و معصفر خوانند و بعضی گل آن را کاژیره میگویند که معصفر باشد و بعضی نبات آن را، چه گل کاژیره و تخم کاژیره مشهور است. (برهان). گیاه عصفر که تخم آن را کافشه نامند و با گل آن که زرد است رنگ کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
بعضی فرهنگهای اخیر این صورت را بمعنی غار و شکاف و جای تاریک آورده اند. این لغت همان ’کاباره’ با کاف فارسی است و با کاف تازی صحیح نمی نماید. رجوع به ’گاباره’ شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
میکده. دکان مشروب فروشی (شراب فروشی). خرابات. حانوت. میخانه. شرابخانه
لغت نامه دهخدا
ژان باتیست فلیکس، باستان شناس فرانسوی مولد لیون (1858- 1873 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ /رِ)
قلاژاره. پرنده ای است سیاه و سپید از جنس کلاغ که او را کلاغ پیسه و عکه خوانند. (برهان) (آنندراج) (فهرست مخزن الادویه). کلاژاره. ظاهراً جزء اول کلمه کلاز = کلاژ = کلاژه = کلاغ = قلاغ = کلاج = (طبری، نصاب 591) = کلاچ (گیلکی) است. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لا چَ /چِ)
یک قسم غذائی که از کله و پاچۀ گوسفند سازند. (ناظم الاطباء). و رجوع به کله پاچه شود
لغت نامه دهخدا
(غُ رَ / رِ)
مخفف غلام باره. شاهدباز و امردپرست:
گاه غلاباره را چو سرمه بسایم.
سوزنی.
رجوع به غلام باره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاژیره
تصویر کاژیره
کاجیره: (روی کرده چو تخم کاژیره بنفاق و دل اندرون تیره) (حدیقه) یا کاژیره صحرایی. کاجیره صحرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاژاره
تصویر قلاژاره
نادرست نویسی کلاژاره کلاغ پیسه ازپرندگان کلاغ پیسه عکه
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است یکساله یا دوساله از تیره مرکبان که دارای ساقه ای بارتفاع 50 سانتیمتراست. منشااولیه این گیاه را عربستان ذکر کرده اند ولی امروزه در نقاط دیگر نیز کشت میشود. برگهای این گیاه نرم و دندانه دار و پوشیده از تیغهای ظریف و نازک است. در سطح پهنک آن (مخصوصا سطح تحتانی پهنک) رگبرگهای بر جسته مشاهده میشود. گلهایش منفرد و شامل برگه های خاردار در پایین کاسه و گلهای لوله یی برنگ زرد یا ارغوانی بر روی نهنج است. میوه اش فندقه و دارای دسته تار نازک در قسمت انتهایی است. از گلبرگهای این گیاه ماده ای برنگ زرد زیبا و محلول در آب و ماده دیگری برنگ قرمز بنام کارتامین که آن نیز در آب محلول است بدست آورده اند. دانه این گیاه که به کافشه موسوم است شامل تا 30 تا 37 درصد از مواد پروتیدی و 45 تا 46 درصد از مواد چربی است که پس از تصفیه میتواند مورد مصرف قرار گیرد. گل و مخصوصا دانه های کاجی دارای اثر مسهلی است که بصورت جوشانده 12 تا 24 در هزار مصرف میشود. از دانه های این گیاه روغنی استخراج میکنند که دارای اثر مسهلی است و سابقا بصورت مالیدن بر روی عضو در روماتیسم و فلج مورد استفاده قرار میگرفت. این گیاه در اکثر نقاط جنوبی اروپا و مناطق بحرالرومی و آسیای صغیر و شمال افریقا و ایران میروید (در خراسان و تبریز و تفرش فراوان است) قرطم عصفر احریض بهرام بهرم بهرمان بهرامه سکری خریع مریق کازیره کاژیره کاجره اصبور اصفور زعفران کاذب پالان زعفران فنیفس خسک دانه کافشه کافیشه قنطادوس کابیج گل زردک گل رنگ تاقالا اطرقطوس بهرامن خسک. توضیح دانه این گیاه را خسک دانه و حب العصفر نیز نامند و آن بعنوان مسهل در طب قدیم مصرف میشده است و در بازار بنام تخم کاجیره نیز عرضه میشود. توضیح، ماده رنگی که از گلبرگهای این گیاه استخراج میشود بنام زردج و ما العصفر مشهوراست. یا تخم کاجیره. دانه کاجیره. یا کاجیره صحرایی. یکی از گونه های کاژیره که بطور خود رو در مزارع میروید و برگهایش دارای کرک میباشند زعفران بیابانی قرطم بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاژوره
تصویر کلاژوره
عکه کلاغ پیسه عقعق کشکرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلازاره
تصویر قلازاره
کلاغ پیسه عکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاکار
تصویر کلاکار
هنگامه ساز، جنگجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاباره
تصویر کاباره
میخانه
فرهنگ لغت هوشیار
قلاب (عموما)، قلابی که بر آن چیز هایی را که در چاه افتاده باشد بر آورند (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاژه
تصویر کلاژه
((کَ))
احول، لوچ، عکه، کلاغ پیسه، پرنده ای سیاه و سفید از جنس کلاغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاباره
تصویر کاباره
((رِ))
میکده ای که در آن رقص و آواز و موسیقی هم هست
فرهنگ فارسی معین
بار، رستوران، مشروب فروشی، میخانه، میکده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دره ای در منطقه هزار جریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
کوله بار، بار
فرهنگ گویش مازندرانی