جدول جو
جدول جو

معنی کلانی - جستجوی لغت در جدول جو

کلانی
کلان بودن، بزرگ بودن
تصویری از کلانی
تصویر کلانی
فرهنگ فارسی عمید
کلانی
(کَ)
گندگی و تناوری. (ناظم الاطباء). بزرگی و سطبری. (آنندراج). درشتی. ضخمی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عظم. (منتهی الارب). بزرگ بودن:
یکی کاروان اشتر گشن دادش
هر اشتر بسان کهی از کلانی.
منوچهری.
، بزرگی و بزرگواری. (ناظم الاطباء) ، قد و قامت. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشتینگاس شود
لغت نامه دهخدا
کلانی
کلان بودن
تصویری از کلانی
تصویر کلانی
فرهنگ لغت هوشیار
کلانی
احتشام، بزرگی، عظمت، کبریا، مهتری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیانی
تصویر کیانی
مربوط به طبیعت، طبیعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیانی
تصویر کیانی
شاهنشاهی، شاهی مثلاً تاج کیانی، کلاه کیانی، کنایه از برازندۀ پادشاهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیانی
تصویر کیانی
مانند خیمه، گنبدی، مدور
فرهنگ فارسی عمید
(کُ)
دهی از دهستان کنار بروژ است که در بخش صومای شهرستان ارومیه واقع است و 151 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
انتسابی است به شکلان که از دیه های مرو است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
امام ابو عصمه احمد بن عبدالله... شکلانی فقیه پرهیزگاری بود و از ابوسهل عبدالصمد بزاز و جز وی روایت شنید و حاکم ابوعبدالله کتبی هروی از او روایت دارد. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کلاسی
تصویر کلاسی
آموزشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلمانی
تصویر کلمانی
زبان آور: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلدانی
تصویر کلدانی
منسوب به کلده از مردم کلده اهل کلده
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به (کشانیه) از اهل کشانیه. منسوب به کشان توضیح: در شاهنامه بصورت اسم آمده: (کشانی هم اندر زمان جان بداد تو گویی که هرگز ز مادر نزاد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاهی
تصویر کلاهی
منسوب به کلاه آنکه کلاه بسر گذارد مقابل عمامه یی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاغی
تصویر کلاغی
منسوب به کلاغ، نوعی شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلیانی
تصویر کلیانی
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کیان شاهی سلطنتی: تاج کیانی کمربند کیانی کلاه کیانی، سلسله کیانی. کیانیان. طبیعتی طبیعی. یا چرخ کیانی. چرخ کیان: مانند یکی جام بلور است شباهنگ بزدوده بقطره سحری چرخ کیانیش. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گلانی
تصویر گلانی
گلفروش، باغبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاشی
تصویر کلاشی
از ریشه ترکی کلاهبرداری، اییاری زرنگی، لوندی، میخوارگی، تهیدستی
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده سخته شناس، سخته گوی سخته در پارسی برابر است با سخن پروهانی (کلام استدلالی) منسوب به کلام: مباحث کلامی، شخصی که راه معرفت الهی را بپای استدلال رود متکلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلالی
تصویر کلالی
منسوب به کلال، کوزه گر کاسه گر فخار: (با سنگ و تیغ دست کلالی چو یار شد خونریز تر چو استره آبدار شد)، (سیفی بدیعی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسلانی
تصویر کسلانی
در تازی نیامده ناتوانی سستی نا توانی سستی کاهلی: (چون دید مرا گفت دارا سر مهمانی گفتم که بلی دارم بی سستی و کسلانی) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتانی
تصویر کتانی
یانه ای بزرکی منسوب به کتان: (نزد خورشید فضل گردو نی پیش مهتاب طبع کتانی) (سنائی)، نوعی کاغذ عالی که در عکاسی و چاپ بکار رود و سطح آن دارا بر جستگیها یی است بطرح تار و پود پارچه کتان
فرهنگ لغت هوشیار
بهمانه بهمانی فلان بهمان: بمیر ای حکیم از چنین زندگانی ازین زندگانی چو بمردی بمانی... . بجز مرگ در راه حقت که آرد زتقلید رای فلان و فلانی. در تداول بین فلان و فلانی فرقی است در فلان نوعی ابهام مندرج است اما اگر به کسی بگوید: از قول من بان آقا بگویید فلانی با شما کار دارد ابهام از میان می رود
فرهنگ لغت هوشیار
اسبی که اصیل نباشد اسب کندرو که لایق پالان باشد اسب و استر و جز آن که بر آن پالان نهند نه زین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فلانی
تصویر فلانی
شخص نامعلوم، جانشین کلمه ای رکیک که نخواهند از آن نام ببرند، کنایه از مطلقاً برایش اهمیت نداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلامی
تصویر کلامی
((کَ))
منسوب به کلام، متکلم، کسی که با استدلال به شناخت الهی می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلاغی
تصویر کلاغی
مانند کلاغ، دستمال بزرگ ابریشمی، نوعی روسری ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمانی
تصویر کمانی
((کَ))
کاریزکن، مقنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیانی
تصویر کیانی
((کَ))
منسوب به کیان. سلطنتی، شاهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گلانی
تصویر گلانی
((گُ))
گلفروشی، باغبانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرانی
تصویر کرانی
ساحلی، آفاقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کسانی
تصویر کسانی
افرادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمانی
تصویر کمانی
منحنی
فرهنگ واژه فارسی سره