جدول جو
جدول جو

معنی کلالت - جستجوی لغت در جدول جو

کلالت
مانده شدن، کند شدن، بی پدر شدن، بی فرزند شدن
تصویری از کلالت
تصویر کلالت
فرهنگ فارسی عمید
کلالت
خسته شدن مانده گردیدن، خستگی ماندگی. بی پدر شدن، مانده شدن
تصویری از کلالت
تصویر کلالت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلاله
تصویر کلاله
(دخترانه)
زلف، کاکل، بخشی از گل که برای جذب دانه های گرده نگه داشتن و رویاندن آنها و تولید میوه است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کلاکت
تصویر کلاکت
کلاکت (Klaket) یا Slate به عنوان یکی از وسایل و ابزارهایی است که در صنعت سینما و تولید فیلم برای ضبط اطلاعات فیلم، هماهنگ سازی صدا و تصویر، و همچنین برای سینک کردن تصویر و صدا استفاده می شود. این وسیله شامل یک تخته کوچک است که معمولاً دو صفحه دارد: صفحه جلویی که شامل اطلاعات فیلم و نسخه سندرمی است و صفحه پشتی که برای گرفتن صدا و تصویر استفاده می شود.
وظایف کلاکت شامل موارد زیر می باشد:
1. ثبت اطلاعات فیلم : اطلاعاتی مانند نام فیلم، شماره صحنه، شماره تصویر، شماره کادر، تاریخ و سایر اطلاعات مربوط به تولید فیلم را ثبت می کند.
2. سینک کردن صدا و تصویر : با کشیدن صفحه کلاکت پایین، صدای تخته کلاکت و دست زدن آن بر روی یکدیگر، صدا و تصویر با هم سینک می شوند.
3. هماهنگ سازی فیلم : در فرآیند تدوین، کلاکت به عنوان یک نقطه مرجع استفاده می شود تا تدوینگر بتواند تصاویر و صدا را با هم هماهنگ کند.
4. فهرست ها و گزارش ها : از اطلاعات ثبت شده در کلاکت برای تهیه فهرست ها، گزارش های تولید و غیره استفاده می شود.
کلاکت یکی از ابزارهای اساسی در صنعت فیلم سازی است که برای مدیریت و هماهنگی صحیح فرآیندهای تولید و پس تولید فیلم بسیار اهمیت دارد. در ابتدای هر برداشت از این صفحه هم، فیلم برداری می شود، تا در هنگام تدوین اطلاعات مورد نیاز به تدوین گر داده شود. در صفحه کلاکت، اطلاعاتی نظیر نام فیلم، فیلم ساز، فیلم بردار، تاریخ، شماره هر صحنه و هر برداشت درج می شود. این اطلاعات نشان می دهد که کدام بخش از فیلم در حال تهیه است (این اطلاعات به طور شفاهی هم خوانده می شوند) . تخته لولا شده بالای صفحه کلاکت تخته تقه نام دارد که محکم به هم می خورد، تدوین گر در مرحله تدوین از این صدا برای هم گاه کردن صدا و تصویر استفاده می کند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از کلاله
تصویر کلاله
کسی که نه پدر دارد و نه فرزند، آنکه بستۀ کسی باشد اما از خویشان نزدیک مانند پسر و برادر نباشد و از خویشان دور باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبالت
تصویر کبالت
عنصر فلزی سفید رنگ، سخت، چکش خوار، قابل مفتول شدن، نامحلول در آب و محلول در اسید ازتیک که در تهیۀ برخی آلیاژها، رنگ ها و جلادهنده ها به کار می رود
کبالت ۶۰: کبالت رادیواکتیو که در معالجۀ سرطان از آن استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلائت
تصویر کلائت
حفظ کردن، نگهداری کردن، نگهبانی کردن، حراست کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلاله
تصویر کلاله
کاکل، برای مثال نسیم در سر گل بشکند کلالۀ سنبل / چو از میان چمن بوی آن «کلاله» برآید (حافظ - ۴۷۶)، در علم زیست شناسی قسمت بالای مادگی گل، برجستگی یا رشته های بالای مادگی گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسالت
تصویر کسالت
سستی، بی حالی، رنجوری، بیماری، خستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفالت
تصویر کفالت
کفیل کسی شدن، عهده دار امری گردیدن، به عهده گرفتن چیزی بابت کسی، ضمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضلالت
تصویر ضلالت
گمراه شدن، گمراهی
اشتباه، خطا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملالت
تصویر ملالت
به ستوه آمدن، دلتنگی، افسردگی، آزردگی، بیزاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جلالت
تصویر جلالت
بزرگی، بزرگواری، عزت، شکوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دلالت
تصویر دلالت
راهنمایی کردن، هدایت، در علم منطق آنچه برای ثابت کردن امری بیاورند، برهان و دلیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذلالت
تصویر ذلالت
ذلیل شدن، خوار شدن، خواری
فرهنگ فارسی عمید
کاهل شدن، سستی و آهستگی و دلشکستگی، رنجوری، بیماری، آزردگی، دلگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملالت
تصویر ملالت
بیزار شدن، بیزاری، افسردگی، اندوه حزن: (قیصر روزی در غلای مستی و از سر ملالت و روی کلالت بسلطان میگوید که اگر پادشاهی ببخش اگر قصابی بکش و اگر بازرگانی بفروش،) (سلجوقنامه ظهیری. چا. خاور. 27) بیزاری، تنگدلی، ستوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفالت
تصویر کفالت
پذرفتاری و تعهد و ذمه داری، سرپرستی، عهده داری، نگهداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلائت
تصویر کلائت
نگهبانی کردن، حفظ نگهبانی حمایت: (در کنف کلائت و حجر حمایت و حفظ ایشان پروریده و بالیده میگردد)، حراست و نگهبانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلالی
تصویر کلالی
منسوب به کلال، کوزه گر کاسه گر فخار: (با سنگ و تیغ دست کلالی چو یار شد خونریز تر چو استره آبدار شد)، (سیفی بدیعی)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که نه فرزند دارد نه پدر، برادر مادری یا خواهر مادری. مقابل. عصبه موی پیچیده مجعد: (ز دستبرد صبا گرد گل کلاله نگر شکنج گیسوی سنبل ببین بروی سمن)، (حافظ)، کاکل، دسته گل، بر جستگیها یا رشته های بالای مادگی گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضلالت
تصویر ضلالت
گمراه شدن، گمراهی بغی. گمراه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلالت
تصویر بلالت
تری نمناکی باز ماندی مهر
فرهنگ لغت هوشیار
راهنمایی کردن راه نمودن به راه راست، راهنمایی، برهانی که برای اثبات امری آورند، رابطه بین دو امر در صورتیکه از علم به یکی علم بدیگری حاصل شود و آن راهنمایی لفظ است بمعنی که بر سه قسم است: یا دلالت الزامی 0 نمودن لفظ است خارج لوازم معنی را مانند دلالت انسان بر خندیدن، یا دلالت تضمنی 0 نمودن لفظ است جزو معنی موضوع له را مانند دلالت انسان بر حیوان فقط یا ناطق فقط 0 نمودن لفظ است یا دلالت مطابقه نمودن لفظ است تمام معنی موضوع له را مانند دلالت انسان بر حیوان ناطق جمع دلالات 0 راهنمائی، هدایت، راهبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلالت
تصویر ذلالت
خوار شدن، دلیل گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلالت
تصویر جلالت
بزرگ شدن، بزرگی بزرگواری. کلانسال شدن
فرهنگ لغت هوشیار
روا کرد زناشویی بازن سه هله (مطلقه ثلثه) تا بتواند دگر باره به همسری شوی نخست در آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلالت
تصویر جلالت
((جَ لَ))
بزرگواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلالت
تصویر دلالت
((دِ لَ))
راهنمایی کردن، راه نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذلالت
تصویر ذلالت
((ذَ یا ذُ لَ))
خواری، ذلت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضلالت
تصویر ضلالت
((ضَ لَ))
گمراه شدن، گمراهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبالت
تصویر کبالت
((کُ))
فلزی سفید و مایل به قرمز، سخت و شکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلائت
تصویر کلائت
((کِ ئَ))
نگهبانی کردن، حفظ، نگهبانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلاله
تصویر کلاله
((کَ لَ))
مانده شدن، خسته شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلاله
تصویر کلاله
((کَ لَ یا لِ))
کسی که نه فرزند دارد نه پدر
فرهنگ فارسی معین