جدول جو
جدول جو

معنی کلاعی - جستجوی لغت در جدول جو

کلاعی
ابوظبیه تابعی است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در تاریخ اسلام، تابعی به کسی گفته می شود که از صحابه دانش فرا گرفته ولی خود پیامبر اسلام را ندیده است. این طبقه، در شکل گیری مکتب های فقهی، کلامی و تفسیری نقش بنیادین داشتند و با تلاش بی وقفه در انتقال دانش، خدمات عظیمی به تمدن اسلامی ارائه کردند. تابعین در بسیاری از منابع دینی ستایش شده اند.
لغت نامه دهخدا
کلاعی(کُ عی ی)
مرد دلیر. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد دلیر و شجاع. (ناظم الاطباء). شجاع، مأخوذ از کلاع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کلاعی(کَ عی ی)
نسبت است به کلاع که نام قبیله ای است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کلالی
تصویر کلالی
کوزه گری، سفال گری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلانی
تصویر کلانی
کلان بودن، بزرگ بودن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
گندگی و تناوری. (ناظم الاطباء). بزرگی و سطبری. (آنندراج). درشتی. ضخمی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عظم. (منتهی الارب). بزرگ بودن:
یکی کاروان اشتر گشن دادش
هر اشتر بسان کهی از کلانی.
منوچهری.
، بزرگی و بزرگواری. (ناظم الاطباء) ، قد و قامت. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشتینگاس شود
لغت نامه دهخدا
(کَ یِ)
دهی از دهستان میناب شهرستان بندرعباس است که 2500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
مقابل عمامه ای. مقابل معمم. آنکه کلاه پوشد. آنکه عمامه به سر ندارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
عمامه ای بودی کلاهی گشتی.
عارف قزوینی
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کلاهی، مقابل عمامه ای. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
عصابۀ ابریشمین نازک و الوان که زنان به روی چارقد بر سر بندند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لا)
قلاشی. (ناظم الاطباء). پول درآوردن از کسان با سماجت. و با کردن صرف می شود. عمل کلاشی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلاش شود
لغت نامه دهخدا
اسم طایفه ای از ایلات کرد ایران است که در قلعۀ جوانرود، ترخان آباد، باباخانی، زهاب، ماکوان و شهرزور کرمانشاهان سکنی دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 59)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
چارقدی ابریشمین که زنان عشایر بر سر کنند. قسمی روی سری زنان از ابریشم و جز آن. دستمال بزرگ ابریشمین که مردان کرد بر کلاه و زنان کرد و جز آنان به سر و روی بندند. مشامی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نوعی پارچه است. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، نوعی شمشیر. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا) : از یمانی یک نوع برد که گوهر وی هموار بود به یک اندازه و سبز بود و متن او به سرخی زند و نزدیک دنبال نشانهای سپید دارد از پس یکدیگر مانند سیم و آن را کلاغی خوانند. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
(کُ فی ی)
نوعی از انگور سپید به سبزی مایل که مویز سیاه تیره رنگ دارد. (منتهی الارب). انگوری سپید مایل به سبزی منسوب به رودبار کلاف که در نزدیک مدینه است. (ناظم الاطباء). اسم عربی انگور سفید است که در آن سبزی باشد. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
صاحب مجمع الخواص کلامی را شخصی سلیم شمرده و در بین راه اصفهان به ابرقو با وی آشنا شده و این رباعی را که خود شاعر نوشته به وی داده نقل کرده است:
دوری زبرم کنی اگر جان گردم
در کفر زنی چنگ گر ایمان گردم
بر باد دهی چو خاک اگر گردم گل
لب تر نکنی گر آب حیوان گردم.
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و آتشکدۀ آذر و مجمع الخواص ص 245 شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
پیراینده و فروشندۀ پایچۀ ستور و پایچه فروش. (ناظم الاطباء). فروشندۀ پایچه. (از اقرب الموارد). پاچه فروش. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
منسوب به علم کلام و علم کلام عبارت از معرفت عقاید است به ادلۀ عقلیه مؤید به نقل. (غیاث) (آنندراج). رجوع به کلام شود.
- مذهب کلامی، در اصطلاح اهل بیان، عبارت است از بیان دلیل بر مطلوب به روش اهل کلام، و آن چنان حجتی است که درصورت تسلیم به مقدمات مستلزم مطلوب باشد. چنانکه درآیۀ: ’لوکان فیهما آلهه الااﷲ لفسدتا. (قرآن 22/21) ’. و چون لازم که فساد آسمانها و زمین باشد ناصواب و باطل است ملزوم هم تعدد اله باشد باطل و ناصواب است. و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل مادۀ ’ذهب’ شود.
، شخصی که ذوق توحید عیانی نیافته باشد و راه معرفت الهی به پای استدلال رفته باشد. (غیاث) (آنندراج). شخصی که راه معرفت الهی را به پای استدلال رود. متکلم. (فرهنگ فارسی معین). اهل کلام. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کلام شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
بیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سختی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکیبایی در معرکه و کارزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
در تازی نیامده سخته شناس، سخته گوی سخته در پارسی برابر است با سخن پروهانی (کلام استدلالی) منسوب به کلام: مباحث کلامی، شخصی که راه معرفت الهی را بپای استدلال رود متکلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاعی
تصویر لاعی
بز دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاع
تصویر کلاع
شکیبایی، میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاعی
تصویر کاعی
شکست خورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کراعی
تصویر کراعی
پاچه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلانی
تصویر کلانی
کلان بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلالی
تصویر کلالی
منسوب به کلال، کوزه گر کاسه گر فخار: (با سنگ و تیغ دست کلالی چو یار شد خونریز تر چو استره آبدار شد)، (سیفی بدیعی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاغی
تصویر کلاغی
منسوب به کلاغ، نوعی شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاشی
تصویر کلاشی
از ریشه ترکی کلاهبرداری، اییاری زرنگی، لوندی، میخوارگی، تهیدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاسی
تصویر کلاسی
آموزشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاهی
تصویر کلاهی
منسوب به کلاه آنکه کلاه بسر گذارد مقابل عمامه یی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاغی
تصویر کلاغی
مانند کلاغ، دستمال بزرگ ابریشمی، نوعی روسری ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلامی
تصویر کلامی
((کَ))
منسوب به کلام، متکلم، کسی که با استدلال به شناخت الهی می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کلاعت
تصویر کلاعت
((کِ عَ))
حفظ، نگهبانی، حمایت
فرهنگ فارسی معین
احتشام، بزرگی، عظمت، کبریا، مهتری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تکه های شکسته ی کوزه و خم
فرهنگ گویش مازندرانی
دریای طوفانی
فرهنگ گویش مازندرانی