جدول جو
جدول جو

معنی کلارینت - جستجوی لغت در جدول جو

کلارینت
ساز بادی سیاه رنگ و بلندی از جنس چوب آبنوس یا شمشاد با کلیدهای متعدد و دهانۀ شیپوری شکل
فرهنگ فارسی عمید
کلارینت
(کْلا / کِنِ)
قره نی. سازی بادی که غالباً آن را با چوب سازند. این سازدر سال 1690 میلادی بوسیلۀ دنر آلمانی ساخته شده ودر قرن هیجدهم وارد ارکستر گردید و در سال 1843 دستگاه کلیدهای بوم بدان افزوده شد و با این تغییر قادر است بیش از سه اکتاو را اجرا کند. و رجوع به لاروس کبیر و فرهنگ فارسی معین شود
لغت نامه دهخدا
کلارینت
فرانسوی سیانای از سازها یکی از ساز های باد یست که از زمان موزار جزو ساز های ارکستر قرار گرفت. در سال 1843 م. دستگاه کلید های بوم بدان افزوده شد و امروزه قادر است بیش از سه اکتاو را اجرا کند
فرهنگ لغت هوشیار
کلارینت
((کِ نِ))
یکی از سازهای بادی
تصویری از کلارینت
تصویر کلارینت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملاینت
تصویر ملاینت
نرمی و خوش رفتاری کردن، مدارا کردن
فرهنگ فارسی عمید
(کْلا / کِ رُ)
نام یکی از بخشهای شهرستان نوشهر است. این بخش در جنوب بخش چالوس و در منطقه کوهستانی واقع شده و محدود است از شمال به بخش چالوس و از خاور به دهستان کجور و از باختر به دهستان سه هزار و از جنوب به خطالرأس سلسلۀ اصلی جبال البرز از تخت سلیمان تا حدود گردنۀ کندوان. هوای این بخش به نسبت بلندی و پستی های آن مختلف و قسمت عمده آن سردسیر که تنها کنار رود خانه چالوس معتدل است. دو رود خانه مهم چالوس و سردآبرود که اولی از کندوان و دومی از تخت سلیمان سرچشمه میگیرد در این ناحیه جاری است. و قسمت عمده قرای آن از چشمه سارهای کوهستانی مشروب می شوند و محصول عمده آن غلات دیمی، لبنیات، چوب و ذغال است. این بخش از سه دهستان کلاردشت و بیرون بشم و کوهستان تشکیل شده و داری 78 آبادی است و در حدود 20 هزار تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو و ترجمه آن ص 50، 148 و تاریخ مغول اقبال ص 311- 313 شود
لغت نامه دهخدا
چهارمین مملکت از ممالک تابعۀ پارت که بواسطۀ ولات اداره میشده اند، بروایت گوت شمید درست معلوم نیست کجا بوده، باید نهاوند باشد، (از ایران باستان چ 2 ص 2651)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از شعبه شیبانی ایل عرب (از ایلات خمسۀ فارس). (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
منسوب به کنار. آخر و آخرین. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ / یِ نَ)
ملاینه. نرمی کردن. نرمی. خوش رفتاری. مدارا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دستور در لباس ملاینت و مخادعت سخن آغاز کرد و گفت... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 18). و رجوع به ملاینه شود
لغت نامه دهخدا
دور و بعید، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان امیری بخش لاریجان شهرستان آمل واقع در 21 هزارگزی شمال خاوری رینه دارای 35 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کابینت
تصویر کابینت
((نِ))
قفسه دردار، گنجه ای که دارای طبقه و در است به ویژه قفسه آشپز خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کابینت
تصویر کابینت
گنجه
فرهنگ واژه فارسی سره
فریبنده، حیله گر، صدف
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بالا لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی