- کفه
- پله ترازو، و هر چیزی که مانند آن گرد باشد
معنی کفه - جستجوی لغت در جدول جو
- کفه ((کَ فَ یا فِ))
- دف، دایره
- کفه
- خوشه های گندم و جو که به هنگام خرمن کوفتن، آن ها کوفته نشده باشند و پس از پاک کردن غله آن ها را بار دیگر بکوبند
- کفه ((کَ فَّ یا فُِ))
- صفحه ترازو که جنس یا وزنه را روی آن می گذارند
- کفه
- هر یک از دو ظرف ترازو که در یکی وزنه و در دیگری جنس می گذارند، پلۀ ترازو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرج زن
شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو
نکفه در فارسی بکشه گند بناگوی (گند غده)
کوستک پله ترازو
بی خدایی، خدا نشناسی
گوی، گویال
نوشگاه
آفات
دفته دفتین
ستاوند
مهربانی کردن، آسان شدن زیست کاه گیاه تر سبزه
گروه
گروه، بیشمار
نوازش تمام، کرامت تمام، منوال، نورد
فشردگی گلو، خبه، نفس بریده
اندک زن خوار و ذلیل
سبکی عقل و نادانی، ناخردمندی
ایوان، شاه نشین
مقابل ایمان، بی دینی، کنایه از سخن کفرآمیز یا حاکی از کفر مثلاً کفر نگو، ناسپاسی
مثل، نظیر، مانند، همتا
کف، مادۀ سفید رنگی که از حل شدن مواد شوینده در آب پدید می آید برای مثال فروهشته لفچ و برآورده کفچ / به کردار قیر و شبه، کفچ و لفچ (فردوسی - ۶/۹۰)
پوشاندن، پوشاندن مرده با کفن
بهره، نصیب، مثل، نظیر، کفالت، قطعه ای از نمد یا پلاس که بر گرد کوهان شتر می گذارند، کسی که بر ترک شخص سوار می شود
بچۀ چهارپا به ویژه الاغ یا اسب
پرده، سراپرده، روپوش، پشه بند
کله بستن: پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن،برای مثال درون خرگه از بوی خجسته / بخور عود و عنبر کله بسته (نظامی ۲ - ۱۵۶) ، می دمد صبح و کله بست سحاب / الصبوح الصبوح یا اصحاب (حافظ - ۴۲)
کلۀ خضرا: کنایه از آسمان
کلۀ نیلوفری: کنایه از آسمان
کله بستن: پرده کشیدن، خیمه بستن، خیمه زدن،
کلۀ خضرا: کنایه از آسمان
کلۀ نیلوفری: کنایه از آسمان
سختی، مشقت، رنج، محنت، دلتنگی
کچه، انگشتر بی نگین، مهره، کاچه