فروگرفتن چیزی را. کفر علیه کفراً، فروگرفت آن را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوشیدن. (ترجمان القرآن) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (غیاث) (دهار). پوشیدن و پنهان کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مستور کردن. پنهان ساختن و پوشیدن. (از اقرب الموارد). کفر درعه بثوبه، پوشانید زره خود را به جامه و پوشانید آن را در وی. (ناظم الاطباء)
فروگرفتن چیزی را. کفر علیه کفراً، فروگرفت آن را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوشیدن. (ترجمان القرآن) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (غیاث) (دهار). پوشیدن و پنهان کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مستور کردن. پنهان ساختن و پوشیدن. (از اقرب الموارد). کفر درعه بثوبه، پوشانید زره خود را به جامه و پوشانید آن را در وی. (ناظم الاطباء)
مرد سلاح پوش. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد سلاح پوشیده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کافرخواننده کسی را. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آنکه کسی را کافر می خواند و تکفیر می کند آن را. (ناظم الاطباء). تکفیرکننده، کفاره دهنده. (غیاث) (آنندراج). کفاره کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مرد سلاح پوش. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد سلاح پوشیده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کافرخواننده کسی را. (غیاث) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آنکه کسی را کافر می خواند و تکفیر می کند آن را. (ناظم الاطباء). تکفیرکننده، کفاره دهنده. (غیاث) (آنندراج). کفاره کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
ناسپاس کرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نیکوکاری که نعمت او را سپاس نکنند. (از اقرب الموارد) ، مرد نیک استوارکرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، فروگرفته شده در آهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). استوار بسته در آهن. (از اقرب الموارد) ، تکفیرشده. کافرخوانده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کفاره داده شده. و رجوع به تکفیر شود. - یمین غیر مکفر، سوگندی که آن را با کفاره هم نشکنند. سوگند شدید. سوگند لازم: به خاک پای تو گفتم یمین غیر مکفر از آن زمان که بدانستم از یسار یمین را. سعدی. ، پوشیده و ناچیز کرده (گناه) : آن حظ نفس ایشان به برکت صدق و انصاف مغفور و مکفر بود. (مصباح الهدایه چ همایی ص 279). ورجوع به تکفیر شود
ناسپاس کرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نیکوکاری که نعمت او را سپاس نکنند. (از اقرب الموارد) ، مرد نیک استوارکرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، فروگرفته شده در آهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). استوار بسته در آهن. (از اقرب الموارد) ، تکفیرشده. کافرخوانده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، کفاره داده شده. و رجوع به تکفیر شود. - یمین غیر مکفر، سوگندی که آن را با کفاره هم نشکنند. سوگند شدید. سوگند لازم: به خاک پای تو گفتم یمین غیر مکفر از آن زمان که بدانستم از یسار یمین را. سعدی. ، پوشیده و ناچیز کرده (گناه) : آن حظ نفس ایشان به برکت صدق و انصاف مغفور و مکفر بود. (مصباح الهدایه چ همایی ص 279). ورجوع به تکفیر شود
بد دین دشدین، خشمگین کفرا در فارسی: نیام بهاره خرما منسوب به کفر مربوط به کفر، کافر بیدین: (نه بسر شوق نگاری نه حضوری تاثیر، عشق کفری شده از دست مسلمانی ما)، (محسن تاثیر)، عصبانی: (از دست او کفری شدم)، میوه خوشه مانند خرما که از یک طرف بوسیله برگ غلاف مانند پوشیده شداه شکوفه خرما
بد دین دشدین، خشمگین کفرا در فارسی: نیام بهاره خرما منسوب به کفر مربوط به کفر، کافر بیدین: (نه بسر شوق نگاری نه حضوری تاثیر، عشق کفری شده از دست مسلمانی ما)، (محسن تاثیر)، عصبانی: (از دست او کفری شدم)، میوه خوشه مانند خرما که از یک طرف بوسیله برگ غلاف مانند پوشیده شداه شکوفه خرما
ناسپاسی نا سپاسی نا شکری: (از طریق هوا داری و محرمیت بر طرف شده قدم در بادیه غدر و کفران نهاد)، یا کفران نعمت. حق نشناسی نعمت دیگران: عاقبت اسکندر... بشامت کفران نعمت از اندک نفری روی بر تافت
ناسپاسی نا سپاسی نا شکری: (از طریق هوا داری و محرمیت بر طرف شده قدم در بادیه غدر و کفران نهاد)، یا کفران نعمت. حق نشناسی نعمت دیگران: عاقبت اسکندر... بشامت کفران نعمت از اندک نفری روی بر تافت