جدول جو
جدول جو

معنی کفترود - جستجوی لغت در جدول جو

کفترود
(کَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان رشت که 339 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران، ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افرود
تصویر افرود
(پسرانه)
فرود، نام پسر سیاوش و جریره، برادر کیخسرو پادشاه کیانی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سفرود
تصویر سفرود
پرنده ای کوچک با پرهای سیاه و خاکستری که در صحرا لای بوته های خاردار لانه می سازد و آن را برای گوشتش شکار می کنند، سنگ خوٰار، سنگخوٰاره، سنگخوٰارک، اسفرود، قطات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کف رو
تصویر کف رو
کسی که چیزی کف برود، آنکه با تردستی چیزی را از جایی برباید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرتود
تصویر فرتود
فرتوت، پیر سالخورده و از کار افتاده، بسیار پیر
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
دهی از دهستان طرق رود است که در بخش نطنز شهرستان کاشان واقع است و 1730 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هفت آب. نام قدیم پنجاب است. (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین ص 25) :
بکن شادم از شادی این سرود
مگر بگذرم زآب این هفت رود.
نظامی.
چو هندوی شب زین رواق کبود
رسن بست بر فرضۀ هفت رود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
در مغرب گرمرود و در دامنۀ شرقی سهند واقع شده و دارای زمستانهای سخت و تابستانهای معتدل و قراء حاصلخیز متعدد است که به واسطۀ شعبات قزل اوزن مانند قرانقو، آج دوجمش و شهری مشروب میشوند و مراتع متعدد دارد که در آنها گله های زیاد نگاه میدارند. مرکز آن سراکند در کنار یکی از شعب قرانقو واقع شده و عده قراء اطراف آن 184 و جمعیت آنها 4400 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان). در فرهنگ جغرافیایی ایران نوشته نشده است
لغت نامه دهخدا
رودخانه ای است که به بحر خزر می ریزد ومحل صید ماهی می باشد، (از جغرافیای طبیعی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
نام رودخانه ای است از رودخانه های مازندران که قراءرامسر از آن مشروب میشود. (سفرنامۀ مازندران رابینو ص 6 و 18) (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ذیل رامسر)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان گیل دولاب بخش رضوانده شهرستان طوالش. سکنۀ آن 123 تن. آب آن از رود خانه شفارود است. محصول عمده برنج و ماهی. سابقاً مرکز بخش شهرستان طوالش بود ولی پس از احداث راه شوسه اهمیت خود را از دست داد. ادارات تلگراف و گمرک و آمار در آن باقی هستند. شعبه شیلات دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مهرانروداست که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و 848 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان، 53000 گزی جنوب قیدار. کوهستان سردسیر. دارای 447 تن سکنه شیعه. آب آن از بزینه رود، محصول آنجا غلات، بنشن، دارای قلمستان. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 12)
لغت نامه دهخدا
(کُ مِ)
یکی از دهستانهای ییلاقی بخش نور شهرستان آمل است. این دهستان در 10 الی 20هزارگزی جنوب بلده در طول یک درۀ کوهستانی واقع است و هوایی سردسیر دارد. از چهار آبادی به نامهای کمر، بردون، سرآسب، بطاهر کلا تشکیل شده است و در حدود 2300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از بخش طالقان شهرستان تهران. در کوهستان واقع شده و سردسیر است و 173 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان سه قلعه بخش حومه شهرستان فردوس واقع در 43هزارگزی خاوری فردوس سر راه شوسۀ عمومی معدن به فردوس. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیر است. دارای 418 تن سکنه میباشد و فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود. محصولات آن عبارت از غلات، پنبه، زیره، ارزن میباشد. اهالی به کشاورزی، قالی بافی گذران میکنند راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) : در شهور سنۀ اربع و عشرین و ستماءه که غیاث الدین عوضی به طرف بلاد کامرود رفته بود. (حبیب السیر چ تهران ص 416)
لغت نامه دهخدا
(اِ رُدْ)
نام قصبه ایست در ناحیت گلوستر انگلستان در 14هزارگزی جنوب شهر گلوستر بر کنار نهر استرود، عده سکنه 53000 تن و کارخانه های منسوجات پشمی و رنگرزی و ترعۀ قابل سیر سفاین. و تجارت آن رونق دارد، مقصر شمردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
نام ده کوچکی دارای صد خانوار از توابع انارمرز در ساری مازندران، (سفرنامۀ رابینو ص 48 و 49 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(ژِ)
قدیس، یوحنّا القدیس. نام یکی از دوازده حواری عیسی و شاگرد محبوب آن حضرت. در جلیلۀ بیت سعید تولد یافت و از جوانی به عیسی مسیح پیوست و ظاهراً پیش از آن درک محضر یحیی تعمیددهنده کرده بود و از شاگردان او بشمار میرفت. وی نویسندۀ انجیل یوحنّا است. رجوع به یوحنّا شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام رودی است به جنوب غربی افغانستان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
و خویشتن با لشکر بهم رود کاسرود عبر کردند و روی بترکستان نهادند، (فارسنامۀ ابن البلخی ص 44)، و گویند که قاسان دریا بوده است و آن را کاس رود خوانده اند، (تاریخ قم ص 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ زَ)
دهی از دهستان طارم پایین است که در بخش سیردان شهرستان زنجان واقع است و 158 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزو دهستان اشگور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان و در 45هزارگزی جنوب رودسر و 9هزارگزی جنوب خاوری سی پل واقع است کوهستانی و سردسیر و تعداد سکنۀ آن 800 تن است، آبش از چشمه تأمین میشود و محصول آن بنشن و غلات و لبنیات و عسل و فندق است، شغل اهالی زراعت و گله داری و راههای آن مالروو صعب العبور است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
ده کوچکی است از دهستان سمام بخش رودسر شهرستان لاهیجان در یک هزارگزی خاور امام واقع است و20 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارا شهرستان اردبیل واقع دریازده هزارگزی جنوب آستارا و دوهزارگزی شوسۀ آستارابه پهلوی، ناحیه ای است جنگلی، گرمسیر و دارای 961 تن سکنه، از رودخانه مشروب میشود، محصولاتش برنج و صیفی است، اهالی به کشاورزی و تهیۀ زغال از چوب جنگل گذران میکنند، محل سکنای ایل کانرود است، این ده را کاه ری نیز میگویند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نِ مَ)
دهی است از دهستان جرۀ بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع در 63هزارگزی جنوب خاور کازرون جنوب رود خانه جره. ناحیه ای است واقع درجلگه. گرمسیر و دارای 230 تن سکنه. از رود خانه جره مشروب میشود. محصول عمده اش برنج است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان رستم آباد بخش رودبار شهرستان رشت. کوهستانی، معتدل، مرطوب و سکنۀ آن 275 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ شَ)
یکی از شعب هریرود است که سرچشمۀ آن نزدیک سرچشمۀ اترک در کوههای هزار مسجد است و پس از مشروب کردن رادکان و چناران از شمال مشهد گذشته در پل خاتون به هریرود می ریزد. (از جغرافیای سیاسی کیهان) :
کشف رود چون رود زرداب شد
زمین جای آرامش و خواب شد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کُ کُ)
دهی است از بخش طالقان شهرستان تهران واقع در 15هزارگزی باختر شهرک و سه هزارگزی راه عمومی مالرو قزوین به طالقان با 164تن سکنه. آب آن از چشمه و رود محلی و محصول غلات و گردو و سیب زمینی و پیاز. شغل اهالی زراعت و گلیم و جاجیم بافی است و عده ای برای تأمین معاش به تهران و مازندران و گیلان می روند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
پرنده یست از راسته ماکیان که در صحاری لای بوته های گون و خارها لانه میسازد و دارای پرواز مقطع و کوتاه ولی سریع می باشد، پرهایش خاکستری تیره و قدش کوچکتر از کبک است. از دانه های بذور مختلف تغذیه میکند. محل زندگیش در آسیای مرکزی و غربی و آسیای صغیر است و در ایران بسیار فراوان بوده است و آنرا جهت استفاده از گوشتش شکار میکنند (متاسفانه به علت شکار بیرون از قاعده در ایران رو به انقراض است) باقرقره قطا سنگ خور سنگ خوار اسفهرود سفرود سنگین خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرتود
تصویر فرتود
پیر سالخورده و از کار افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی نامیخ فرود قطب منفی یک پیل الکتریکی الکترد متصل بقطب منفی یک پیل فرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفتری
تصویر کفتری
شانه و دفتین جولاهگان
فرهنگ لغت هوشیار
کف زن خو رو کش رو عیار و طرار کسی که کف می رود آنکه هنگام تبدیل پول کسی پول وی را کم دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بفرود
تصویر بفرود
بسمت پایین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتروم
تصویر کتروم
((کُ رُ))
ناخوش، بستری
فرهنگ فارسی معین