جدول جو
جدول جو

معنی کفترخان - جستجوی لغت در جدول جو

کفترخان
نام رودخانه ای درامیرآباد بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرخان
تصویر فرخان
(پسرانه)
خان مقتدر، خان با فراست، نام پسر اردوان آخرین پادشاه اشکانی، نام یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی، موبدی در شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترخان
تصویر ترخان
(پسرانه)
در دوره مغول آنکه خان به او امتیازات ویژه ای مانند معافیت از مالیات می داده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هفت خان
تصویر هفت خان
کاری مهم و دشوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کف روان
تصویر کف روان
جانورانی که با کف پا راه می روند مانند خرس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
چهاردیواری که شتران را در آنجا نگه می دارند، جای شتران، خوابگاه شتران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبوترخان
تصویر کبوترخان
محل آشیانه های کبوتران، جایی که کبوتران آشیانه می سازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترخان
تصویر ترخان
در دورۀ مغول لقبی که به بعضی از رجال، درباریان و شاهزادگان مغول داده می شد و کسی که به این لقب و عنوان می رسید از ادای باج و خراج معاف بود و از مزایایی برخوردار می شد و هروقت می خواست می توانست بی اجازه به حضور شاه برود، کنایه از آزاد
گیاه ترخون
فرهنگ فارسی عمید
جایی که اسناد معاملات یا ازدواج و طلاق را در دفتر رسمی ثبت می کنند، دفتر اسناد رسمی، محضر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شترخان
تصویر شترخان
چهاردیواری که شتران را در آنجا نگه داری می کنند، شترخانه، جای شتران، خوابگاه شتران
فرهنگ فارسی عمید
(کَ تَ نَ)
دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه در 24 هزارگزی جنوب تربت حیدریه و 20 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی تربت به زاهدان. جلگه ای و معتدل است 128 نفر سکنه دارد. آب از قنات. محصول: غلات، ابریشم، پنبه. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ)
اشترخان. طویلۀ شتر. خوابگاه شتران. شترخانه. مناخ. طویلۀ بزرگ برای شتر و غیره. باره بند. جای مهتر وشتر و چاروا. (یادداشت مؤلف). محلّی که شتران را در آنجا مسکن و غذا دهند و نگهداری کنند:
بحر از موج وقت احسانش
میدهد یاد از شترخانش.
سلیم.
قدغن حمامها و یخچالها و آوردن هیمۀ زمستانی به جهت مطبخ و غیره همگی را باید ناظردر وقت خود به قدر اخراجات سالیانه حاضر کند و جو وکاه به جهت اخراجات طوایل و شترخان سرانجام کند. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 11). و رجوع به اشترخان شود
لغت نامه دهخدا
(هََ نِ)
دهی است از بخش اردکان شهرستان شیرازکه 166 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و چغندر است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ تِ)
دهی است از بخش چهاردانگه شهرستان ساری که 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران، ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
دارویی است که آن را عاقرقرحا خوانند، قوت باه دهد. کژطرخون. (برهان). نام دارویی است که آن را کاکره و اکلکرا گویند و معرب آن عاقرقرحاست قوت باه دهد. (آنندراج). کزطرخون. نباتی است در مغرب کثیرالوجود و در شکل و شاخ و برگ و گل شبیه به بابونۀ بزرگ و با زغب و سفید و مفروش بر زمین وبیخش قریب به شبری و به ستبری انگشتی و تند و محرق و گویند او بیخ طرخون جبلی است مسمی به عود القرح است و آن در شام بسیار، جمعی برآنند که بیخ طرخون جبلی و نباتش شبیه به شبت و گلش زرد و دندانه دار مثل گل بابونه می باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن ذیل عاقرقرحا)
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ)
نام محلی است به جنوب شرقی تهران که محل توقف و اسطبل شترهای ناصرالدین شاه بود در زیر قریۀ نجف آباد و تا قبل از آبادی کنونی تهران از نواحی خارج از تهران به شمار می آید
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
برج حمام. برج کبوتر. کفترخان. کبوترخانه. باروگونه ای که کنند و در آن لانه های کبوتران سازند. (یادداشت مؤلف) ، در اصطلاح بنّایی سوراخها که در زیر حمام برای نقل حرارت سازند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به کبوترخانه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نوعی از سنا (سنای چهارصد نفره) مؤسّس در آتن، توسط ’سولون’ که بجای آن ’کلیستن’ مجالس پانصد نفره را برقرار کرد
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ نَ / نِ)
خانه و محل نگهداری دفاتر و کتابچه های مربوط به درآمد و اموال و خراج و مالیات. ادارۀ عمومی که در آنجا دفترها و دفتر مخارج سلطنتی را ثبت و حفظ می کردند. (از ناظم الاطباء) : داروغۀ دفترخانه مبلغ پنجاه و هفت تومان و هشت هزار و کسری در قدیم مواجب و تیول داشته. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 58). کتاب دفتر خانه دیوان اعلی و خاصۀ شریفه به تعلیقۀ وزیر اعظم مستند و بهمان شرح در دفاتر خلود ثبت و بنقصان عمل می نمایند. (تذکره الملوک ص 6). احکام و ارقام و احکام مواجب براتی و همه ساله... محرران دفتر خانه وزراء و مستوفیان سرحدات و اطبا و... به مهر او [لشکرنویس دیوان اعلی] میرسد. (تذکره الملوک ص 41).
- دفتر خانه توجیه، در دفتر خانه توجیه دفاتر مستوفی خاصه را گذاشته اند که شامل املاک و درآمدها و هزینه های شخصی پادشاهست. در آنجا صورتی از املاک موروثی شاه است و صورتی از عایداتی که فراهم میشود و مخارجی که پرداخته میشود... در دفتر صاحب توجیه اسنادی را که باید مستوفی الممالک به آنها عمل کند نیز قرار داده اند. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 141) : شغل او [صاحب توجیه دیوان اعلی] این است که... هر قسم داد و ستدی که در دفترخانه شود باید بخط و مهر مشارالیه برسد. (تذکره الملوک ص 42).
- دفتر خانه همایون اعلی، قسمتی از دیوان اعلی به روزگار صفویه بوده است. و ناظر دفتر خانه همایون اعلی که نه نویسنده زیردست داشت رئیس دفتر خانه همایون اعلی بود و ظاهراً ارقامی را که از روی آن وزیر اعظم تصدیق ملازمت و مدد معاش و پرداختها و غیره می کرد نگاه می داشت... ’شاردن’ ناظر و داروغۀ دفترخانه را در ردیف زیردستان مستوفی الممالک ذکر کرده است. این مطلب نشان میدهد که دفتر خانه همایون اعلی بمثابۀ قسمتی از دیوان اعلی محسوب می گردید... هیچ یک از سیاحان گویا از محل مخصوص ادارۀ دفترخانه سخنی نگفته اند و این مطلب دال بر آن است که دفترخانه در محل دیوان بوده است. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 136) : شغل مشارالیه [ناظر دفتر خانه همایون اعلی] آن است که ارقام ملازمت و مدد معاش و... که از هر دفترخانه می گذرد، بعد از تصحیح به مهر او میرسد. (تذکره الملوک ص 36). و خدمات جزئیه و تعیین کتاب دفتر خانه همایون وخاصه و عملۀ بیوتات معموره، از قرار تعلیقچۀ ’عالیجاه وزیر دیوان اعلی’... رقم ملازمت و خدمت داده میشود. (تذکره الملوک ص 6). هر ساله مبلغی از قرار تعلیقۀ عالیجاه (میرشکارباشی) از دفتر خانه همایون اعلی بصیغۀ تحصیل قوشچیان... تنخواه داده میشود. (تذکره الملوک ص 13). تعیین کتاب دفتر خانه همایون و خاصه و عملۀ بیوتات معموره... موقوف به عرض اقدس نیست. (تذکره الملوک ص 6).
، ادارۀ محاسبات و شمارگاه. (ناظم الاطباء)، (اصطلاح حقوق) دفتر اسناد رسمی. محضر. مؤسسه ای وابسته به ادارۀ ثبت که در آن اسناد انواع معاملات یا ازدواج و طلاق را ثبت کنند. (فرهنگ فارسی معین). محلی است که ’سردفتر’ برای انجام کار و وظائف دفتری خود تعیین و به ادارۀ ثبت محل و ادارۀ ثبت اسناد مرکزی اطلاع دهد. دفترخانه یکی از مؤسسات ادارۀ ثبت است و از نظر صلاحیت ذاتی (نوع و نصاب معاملات) به سه درجه تقسیم شده است: دفتر خانه درجۀ اول، دفترخانه ای است که بوسیلۀ یک سردفتر درجۀ اول و یک یا چند دفتریار اداره میشود و اجازۀ تنظیم همه گونه اسناد و معاملات (راجع به منقول و غیرمنقول) را دارد. دفتر خانه درجۀ دوم، دفترخانه ای است که بوسیلۀ یک سردفتر درجۀ دوم اداره میشود و اجازۀ تنظیم و ثبت اسناد و معاملات (جز مختصات دفتر خانه درجۀ اول) بهر مبلغی را دارا می باشدو اختیار دارد که یک دفتریار داشته باشد. دفتر خانه درجۀ سوم، دفترخانه ای است که بوسیلۀ یک سردفتر درجۀ سوم اداره میشود و اجازۀ تنظیم و ثبت اسناد تا پنج هزار ریال را دارد. (از فرهنگ حقوقی). و رجوع به دفتر اسناد رسمی در ترکیب های دفتر شود
لغت نامه دهخدا
(زَ بُ دَ /دِ)
دفترخواننده. کتاب خوان. شاهنامه خوان. کارنامه خوان. کسی که در برابر پادشاه یا بزرگان دفترها را خواند. (فرهنگ فارسی معین). آنکه کتاب برای شاهی یا امیری و مانند آنان خواند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : ابوالحسن علی بن محمد شابشتی کاتب کتابدار عزیز بن المعز العبیدی و دفترخوان او بود که کتاب برای او می خوانده است. (یادداشت مرحوم دهخدا از ابن خلکان)
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
مناخ. شترخان
لغت نامه دهخدا
(ظَ فَ)
مظفرشاه اول، از سلاطین گجرات. پسر یکی از افراد طایفۀ رجپوت است که اسلام آورد و در سال 794 هجری قمری به حکومت گجرات نامزد گردید. او در 799 مستقل شد ولی راجه های رجپوت و قبیلۀ وحشی بیل او را دور کردند و متصرفات وی محدود گردید به قطعه ای کم عرض از خشکی مابین مرتفعات و دریا و با این احوال باز یک قسمت مهم از ساحل غربی هند را تا شبه جزیره سورت در تصرف داشت. ظفرخان به زودی به وسیلۀ تسخیر ایدر و دیو مملکت خود را وسعت بخشید، و جالور را غارت کرد و یک بار هم در سال 810مالوه را متصرف شد. احمدشاه اول جانشین او شهر احمدآباد را ساخت و این شهر بعدها پایتخت سلسلۀ او و مرکز ولایات احمدآباد در عهد مغول گردید و حالیه نیز ازبلاد معتبر است. (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 281)
لغت نامه دهخدا
ترکی برکشیده کسی که فرمانروایان مغول او را از میان دیگران بر می کشیدند واو پرگ داشت که هر گاه بخواهد نزد شاه برود، بزرگزاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخان
تصویر فرخان
جمع فرخ، چوزگان جوجه ها ریزه گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتران
تصویر کتران
صمغ سرو کوهی صمغ ابهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزترخون
تصویر کزترخون
عاقرقرحا
فرهنگ لغت هوشیار
هفت منزل هفت مرحله، مجموعه پیشامدهایی که درهفت منزل برای پهلوانانی مانند رستم واسفندیار رخ داده. توضیح معمولااین کلمه را بصورت (هفتخوان) نویسند وبعضی وجه تسمیه صورت اخیر را آن دانسته اند که رستم واسفندیار بعد از هرکامیابی خوانی ازاغذیه لذیذ میگستردند ولی این وجه صحیح نمی نماید وبنظرمیرسد که صحیح در (هفت خان) باشدبمعنی هفت منزل ومرحله. درترجمه عربی شاهنامه از بنداری نیز (هفتخان) آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
خوابگاه شتران شتر خان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شترخان
تصویر شترخان
جای نگهداری شتران
فرهنگ فارسی معین
((~. نِ))
اداره ای وابسته به اداره ثبت که در آن اسناد انواع معاملات یا ازدواج وطلاق را ثبت کنند، دفتر اسناد رسمی، محضر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشترخان
تصویر اشترخان
شترخان، خوابگاه شتران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دفترخانه
تصویر دفترخانه
محضر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کفران
تصویر کفران
ناسپاسی
فرهنگ واژه فارسی سره
دفتراسناد، محضر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام چهار قله ی بسیار بلند در کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی