جدول جو
جدول جو

معنی کفایی - جستجوی لغت در جدول جو

کفایی
مربوط به کفایت مثلاً واجب کفایی
تصویری از کفایی
تصویر کفایی
فرهنگ فارسی عمید
کفایی
منسوب به کفایت. یا واجب کفائی. امری واجب که چون یک تن آنرا انجام دهد اجرای آن از عهده دیگران ساقط شود مقابل واجب عینی
فرهنگ لغت هوشیار
کفایی
((کِ))
منسوب به کفایت
واجب کفایی: امری واجب که چون یک تن آن را انجام دهد، اجرای آن از عهده دیگران ساقط شود، مقابل واجب عینی
تصویری از کفایی
تصویر کفایی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کفایت
تصویر کفایت
بسنده، بسندگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کفاشی
تصویر کفاشی
کفشگری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کذایی
تصویر کذایی
ساختگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کذایی
تصویر کذایی
کذائی: در تازی نیامده چنینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفائی
تصویر کفائی
منسوب به کفایت، کفایی، واجب کفایی
فرهنگ لغت هوشیار
کفایت در فارسی: تابش (از پهلوی) بسند بسایی بسندگی، کاردانی کارگردانی کار آمدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
بسندگی، قابلیت و لیاقت، شایستگی، کاردانی
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته فارسی گویان از کفش پارسی کفشگری عمل و شغل کفاش کفشدوز ی، دکان و مغازه کفاش
فرهنگ لغت هوشیار
تفشه ای گواژیک منسوب به کنایه (کنایت) : تعبیرات کنایی. کنندگی، فاعلیت: جان مردمی گوهر یست که او را نیز دو قوتست: یکی قوت مرکنایی را و یکی قوت اندر یافت را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیایی
تصویر کیایی
پادشاهی، حکومت ولایت (مطلقا)، حکومت طبرستان (خصوصا)، بزرگی سروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
((کِ یَ))
بس بودن، بس شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیایی
تصویر کیایی
پادشاهی، بزرگی، سروری، ولایت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیایی
تصویر کیایی
بزرگی، فرمانروایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
بس کردن، بس بودن، کافی بودن، بس شدن، شایستگی در ادارۀ امور، کافی
کفایت داشتن: لیاقت و شایستگی داشتن
کفایت کردن: کافی بودن، بس بودن، از عهده کسی یا انجام دادن امری برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کفایت
تصویر کفایت
Adequacy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
достаточность
دیکشنری فارسی به روسی
адекватність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
पर्याप्तता
دیکشنری فارسی به هندی