جدول جو
جدول جو

معنی کعره - جستجوی لغت در جدول جو

کعره
(کَ رَ)
گره گوشت، گره اندام پیه ناک همچو نمد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کعره
زگیل
تصویری از کعره
تصویر کعره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کسره
تصویر کسره
تکه ای از یک چیز شکسته و خرد شده، تکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبره
تصویر کبره
پوسته، پوستۀ نازک روی زخم، چرک انباشته شده در دست و پا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کتره
تصویر کتره
پاره، دریده، یاوه و بی معنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسره
تصویر کسره
حرکت زیر حرف و علامت آن، زیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کهره
تصویر کهره
بزغالۀ شیرمست، بزغالۀ شیرخوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوره
تصویر کوره
آتشدان، جای افروختن آتش، جای گداختن شیشه یا آهن، جای پختن سفال یا آجر و گچ، پزاوه، داش
خرد، کوچک، ناچیز مثلاً ده کوره
ناحیه، شهرستان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاره
تصویر کاره
کسی که چیزی را ناپسند می شمارد، کراهت دارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاره
تصویر کاره
صاحب نفوذ و تسلط، آنکه از وی کاری برمی آید
پسوند متصل به واژه به معنای کار مثلاً همه کاره، هیچ کاره، بیکاره، ستمکاره
پشتواره، پشته، پشتۀ علف یا هیزم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشره
تصویر کشره
شکر خندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعده
تصویر کعده
کوهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعته
تصویر کعته
در پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کعبه
تصویر کعبه
خانه خدای، بیت العتیق، بیت الله الحرام
فرهنگ لغت هوشیار
کمر کوه میانه کوه. (کشتی رانی) هر یک از محفظه هایی که در کشتی در جاهای مختلف نصب کنند برای نگاهداری ابزار تا در مواقع لزوم بکار برده شود (سواحل خلیج فارس)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدره
تصویر کدره
ابر نازک، بافه، گل و لای تیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوره
تصویر کوره
آتشگاه آهنگری و مسگری و بمعنی بخش و حصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهره
تصویر کهره
بزغاله شیرمست
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی معرت: بدی، گناه، آزار، زیان، تاوان، تباهکاری، خود جنگی جنگ بی پروانه فرمانده، زشت ناپسند، سرخ شدن: از خشم، آک (عیب)، سختی، دشنام، کار زشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعره
تصویر نعره
فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفره
تصویر کفره
جمع کافر، بی دینان ناسپاسان جمع کافر: (لشکر اسلام... گروهی انبوه از کفره فجره و طاغیه باغیه را بدار البوار فرستاده)
فرهنگ لغت هوشیار
پیری سالخوردگی گناه بزرگ پوسته نازکی که روی زخم بندد. توضیح لخته خونی که روی زخم منعقد شود پرده الیافی خون که پس از زخمهای سطحی بر روی پوست و مخاط پدید آید، کلفت شدن پوست کف دست یا جای دیگر بسبب بسیاری کار و تماس با اشیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسره
تصویر کسره
حرکت زیر حروف و علامت آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثره
تصویر کثره
کثرت در فارسی: فزونی، بسیاری بفخمی فروتی، فراوانی، بالندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کپره
تصویر کپره
چرکی که روی اشیا بندد (یکی بود یکی نبود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتره
تصویر کتره
گنبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاره
تصویر کاره
پشتواره، کول بار که بر پشت حمل کنند قابل کار ناپسند دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قعره
تصویر قعره
ژرفای کم، ته کاسه زمین پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکره
تصویر عکره
گله شتر از پنجاه تا سد، بن زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعره
تصویر شعره
رمکانگاه زیر شکم که موی زهار می روید، رمکان موی چوز موی، دختر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعره
تصویر سعره
سرفه، آغاز کار زفتگون از رنگ ها، دما یکان گرمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعره
تصویر ذعره
دم جنبانک از پرندگان، آکناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعره
تصویر بعره
واحد بعر یک پشکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبره
تصویر کبره
((کَ بَ رِ))
سفت شدن پوست بعضی از قسمت های بدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کاره
تصویر کاره
ناخوش، ناپسند
فرهنگ فارسی معین