لازم گرفتن کسی را و شکیبائی کردن بر او، قیام نمودن بر مال خود، خشک شدن پوست، درشت گردیدن دست از کار کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عظب. رجوع به عظب شود
لازم گرفتن کسی را و شکیبائی کردن بر او، قیام نمودن بر مال خود، خشک شدن پوست، درشت گردیدن دست از کار کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عَظب. رجوع به عظب شود
درشت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بی نیاز گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). بی نیاز گشتن بعد از فقر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
درشت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بی نیاز گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج). بی نیاز گشتن بعد از فقر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مهماز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). مهمیز. (ناظم الاطباء) ، اره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، انگشت شور. (مهذب الاسماء). انبر و کلبتان. (ناظم الاطباء). آهنی سر کج و گویند چوبی با سری خمیده از خودش و یا از آهن که بدان آتش را پیش کشند. ج، کلالیب. (از اقرب الموارد). انبر. پنس. ماشه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مهماز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). مهمیز. (ناظم الاطباء) ، اره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، انگشت شور. (مهذب الاسماء). انبر و کلبتان. (ناظم الاطباء). آهنی سر کج و گویند چوبی با سری خمیده از خودش و یا از آهن که بدان آتش را پیش کشند. ج، کلالیب. (از اقرب الموارد). انبر. پنس. ماشه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
شی ٔ، یقال ما ترک کسوبا و لابسوبا، ای شیئاً. (اقرب الموارد). ما له کسوب، یعنی نیست مر اورا چیزی. (ناظم الاطباء) ، نام گیاهی است. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
شی ٔ، یقال ما ترک کسوبا و لابسوبا، ای شیئاً. (اقرب الموارد). ما له کسوب، یعنی نیست مر اورا چیزی. (ناظم الاطباء) ، نام گیاهی است. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
کرب. نزدیک گردیدن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). نزدیک شدن کسی به کاری کردن. (تاج المصادر بیهقی). کرب ان یفعل کذا، نزدیک است که چنین کند. (منتهی الارب). نزدیک است که فلان چنان کند. و در این معنی مانند ’کاد’ از افعال مقاربه است و مانند آنهاعمل می کند. رجوع به کرب شود، کرابه راخوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نزدیک به غروب شدن رسیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آفتاب فروشدن. (تاج المصادر بیهقی) ، به فرونشستن نزدیک شدن آتش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آتش بمردن. (تاج المصادر بیهقی) ، بار کردن ناقه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بار کردن ماده شتر را. (ناظم الاطباء) ، به بانگ آوردن کریب را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به بانگ درآوردن نانوا چوبی را که بدان نان را گرد می کند
کرب. نزدیک گردیدن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). نزدیک شدن کسی به کاری کردن. (تاج المصادر بیهقی). کرب ان یفعل کذا، نزدیک است که چنین کند. (منتهی الارب). نزدیک است که فلان چنان کند. و در این معنی مانند ’کاد’ از افعال مقاربه است و مانند آنهاعمل می کند. رجوع به کرب شود، کرابه راخوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نزدیک به غروب شدن رسیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آفتاب فروشدن. (تاج المصادر بیهقی) ، به فرونشستن نزدیک شدن آتش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آتش بمردن. (تاج المصادر بیهقی) ، بار کردن ناقه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بار کردن ماده شتر را. (ناظم الاطباء) ، به بانگ آوردن کریب را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به بانگ درآوردن نانوا چوبی را که بدان نان را گرد می کند
کوزۀ بی دسته، (ترجمان القرآن)، کوزۀ بی دسته یا بی خرطوم، (منتهی الارب) (آنندراج)، کوزه ای با سر مستدیر و بی دسته یا بی لوله، (از اقرب الموارد)، کوزۀ آبخوری بی دسته و بی لوله، (ناظم الاطباء)، ج، اکواب، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قدح، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، قدحی که دسته نداشته باشد، (از اقرب الموارد) (از المنجد)
کوزۀ بی دسته، (ترجمان القرآن)، کوزۀ بی دسته یا بی خرطوم، (منتهی الارب) (آنندراج)، کوزه ای با سر مستدیر و بی دسته یا بی لوله، (از اقرب الموارد)، کوزۀ آبخوری بی دسته و بی لوله، (ناظم الاطباء)، ج، اکواب، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، قدح، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، قدحی که دسته نداشته باشد، (از اقرب الموارد) (از المنجد)