- کشیک
- پاسبان، نگهبان، نوبت دار کشک ترکی پاسپایی (گویش گیلکی) نگاهبانی مراقبت پاس: (میخواستند که بحوالی خوابگاه بکشیک و پاسبانی قیام نمایند)، یا اهل کشیک. کشیکچیان قراولان: و اهل کشیک شب متفرق شده کشیکچیان روز هنوز نیامده بودند. یا در کشیک بودن، پاسدار بودن قراول بودن: (از قور چیان ذو القدر که در کشیک بودند مصرنامی قور غلو بجوهه سلطان زخم کاری زده نا چیز گردانید)، پاسدار قراول
معنی کشیک - جستجوی لغت در جدول جو
- کشیک ((کِ))
- پاسبانی، نگهبانی
- کشیک
- پاس، نگهبانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تلیک
گربه سنور
کشت کوچک، مزرعۀ کوچک
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
انگشت کوچک دست یا پا، انگشتک، کابلج، کالوج، انگشت کهین، خنصر، انگشت خنصر
انگشت کوچک دست یا پا، انگشتک، کابلج، کالوج، انگشت کهین، خنصر، انگشت خنصر
پیشوای مذهبی، روحانی مسیحی
استخوانی مدور و متحرک که در سر زانو قرار دارد
خنده آور، خنده دار مثلاً نمایش کمیک، مربوط به کمدی
آشکار برهنه نمایان
پیشوا و راهنمای ترسایان و عالم آنان
استخوانی است فرد که در ساختمان مفصل زانو شرکت میکند و در ضخامت و تر عضله چهار سر قرار دارد. این استخوان مثلثی شکل است بطور یکه قاعده اش در بالا و راسش بطرف پایین قرار میگیرد. از جلو بعقب مسطح و دارا دو سطح قدامی و خلفی و یک قاعده و یک راس و دو کنار طرفی است رضفه استخوان کاسه زانو
منسوب به کشک، بیهوده مزخرف: کشکی میگوید
استخوان روی مفصل زانو
کشت کوچک مزرعه کوچک: (زا لکی کرد سر برون ز نهفت کشتک خویش خشک دید و بگفت:) (علت رزق تو بخوب و بزشت گریه ابرنی و خنده کشت)، (حدیقه)
کج چشم
خنده آور، نشاط انگیز، نمایشنامه کمدی فرانسوی خنده دار، خنده ساز خنده آور نشاط انگیز: نمایشنامه کمیت، هنر پیشه یا نویسنده نمایشنامه کمدی
انگشت کوچک دست یا پا
جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، بایقوش، آکو، پژ، پشک، اشوزشت، بوف، بوم، چوگک، شباویز، پش، کول، بیغوش، هامه، مرغ شب آویز، پسک، کوکن، کنگر، مرغ حق، چغو، کوچ، مرغ شباویز، مرغ بهمن، کلک، کوف
Confessor, Pastor
confessor, pastor
Beichtvater, Pastor
spowiednik, pastor
исповедник , пастор
сповідник , пастор
confesor, pastor
confesseur, pasteur
confessore, pastore