جدول جو
جدول جو

معنی کشیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

کشیدگی(کَ / کِ دَ / دِ)
حالت کشیده. تمدد. کشش، رنج. دردمندی، آزردگی. افسردگی. (ناظم الاطباء) ، درازی. (یادداشت مؤلف) ، انقباض: درد پشت پدید آید بسبب خشکی و کشیدگی عضله های آن موضع. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
کشیدگی
کشش، رنج، دردمندی، تمدد
تصویری از کشیدگی
تصویر کشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
کشیدگی
تنش، استرس، عصبی بودن
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رسیدگی
تصویر رسیدگی
حالت رسیده بودن و پخته بودن میوه، وارسی، دقت و تحقیق در امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشیدگی
تصویر پوشیدگی
حالت هر چیز پوشیده، مستوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریدگی
تصویر دریدگی
پارگی، پاره شدگی، چاک، شکاف، کنایه از پررویی، بی شرمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمیدگی
تصویر خمیدگی
کجی، پیچیدگی، حالت خمیده بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پفیدگی
تصویر پفیدگی
پف کردگی، حالت و چگونگی ورم کرده و آماسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رمیدگی
تصویر رمیدگی
ترس و گریز، حالت فرار و گریز از مردم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشیدگی
تصویر پاشیدگی
پراکندگی، پاشیدگی، پریشانی، تفرقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشیدنی
تصویر چشیدنی
لایق و قابل چشیدن، در خور چشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ دَ / دِ)
ترکیدگی. ترک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). انصیاح: تصوّح، کفیدگی و پراکندگی موی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ شَ دَ /دِ)
حالت و عمل کشنده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کُ شَ دَ / دِ)
حالت و عمل کشنده. (یادداشت مؤلف) ، قتال. جدال. خونریزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ دَ)
آنچه قابل کشیدن است.
- داروی کشیدنی، داروئی که با میل به چشم می کشند: چون تفرق الاتصال تولد کرده باشد از استقرار فائده نباشد و قوت داروهای کشیدنی دشخوار بدو رسد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ / کِ دَ / دِ)
انقباض و کوتاهی و تقلص. (ناظم الاطباء). و رجوع به درکشیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشیدنی
تصویر چشیدنی
لایق چشیدن طعام یا شرابی که برای مزه کردن و آزمودن بر زبان زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پفیدگی
تصویر پفیدگی
ورم کردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشیدگی
تصویر پوشیدگی
کیفیت و حالت پوشیده، مستوری مستور بودن خفا، ابهام التباس شبهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پزیدگی
تصویر پزیدگی
پخته شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریدگی
تصویر پریدگی
پرش طیران. یا پریدگی رنگ. رنگ پریدن رنگد باختگی. پرشدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیدگی
تصویر خمیدگی
انحنا، کجی، پیچیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریدگی
تصویر جریدگی
پارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمیدگی
تصویر رمیدگی
ترس، هول و هراس، گریز و فرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسیدگی
تصویر رسیدگی
بلوغ و کمال، پختگی، حالت، پختن میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاشیدگی
تصویر پاشیدگی
پراکندگی تفرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمیدگی
تصویر دمیدگی
نفخه، حالت دمیدن، آماس، بر آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریدگی
تصویر دریدگی
چاک و شکاف و پاره شدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریدگی
تصویر بریدگی
برش، قطع، جدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشیدنی
تصویر کشیدنی
هر چیز که قابل کشیدن باشد: (عقل و فرمان کشیدنی باشد عشق و ایمان چشیدنی باشد)، (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفیدگی
تصویر کفیدگی
ترکیدگی، پراکندگی مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درکشیدگی
تصویر درکشیدگی
انقباض و کوتاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دویدگی
تصویر دویدگی
تاخت و تکاپو، دویدگی اسب بسرعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمیدگی
تصویر خمیدگی
انحنا
فرهنگ واژه فارسی سره
گشودگی، باز بودن
دیکشنری اردو به فارسی