جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کشادگی

گشادگی

گشادگی
فراخی سعه مقابل تنگی، ساحت وسعت: هر گاه که فضا دل یعنی گشادگی دل فراخ باشد مردم جوانمرد باشد، پاکی خوشی: تا هوا را گشادگی و خوشی است تا زمین را فراخی و پهناست... . (فرخی)، فرح انبساط، فراخی نعمت خصب نعمت، انفصال فرجه مقابل پیوستگی اتصال: و مایه ها بطبع از هم گشادگی و گریز میجویند، غلظت
فرهنگ لغت هوشیار

کشیدگی

کشیدگی
حالت کشیده. تمدد. کشش، رنج. دردمندی، آزردگی. افسردگی. (ناظم الاطباء) ، درازی. (یادداشت مؤلف) ، انقباض: درد پشت پدید آید بسبب خشکی و کشیدگی عضله های آن موضع. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا

کشادنی

کشادنی
قابل کشادن. قبول کشودن. (یادداشت مؤلف). گشادنی:
روئین دژت ار کشادنی نیست
در محنت هفتخوان چه باشی.
خاقانی.
رجوع به گشادنی شود
لغت نامه دهخدا

کشندگی

کشندگی
حالت و عمل کُشنده. (یادداشت مؤلف) ، قتال. جدال. خونریزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

گشادگی

گشادگی
حالت و چگونگی گشاده. فراخا. سعه. مقابل تنگی: بَلَد، گشادگی میان ابرو. (لغتنامۀ حریری). فیخه، گشادگی مخرج بول. (منتهی الارب) (دهار). ساحت ناحیه، گشادگی میان سرایها. (منتهی الارب) : هرگاه که فضای دل، یعنی گشادگی دل فراخ باشد مردم جوانمرد باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). حلق آن گشادگی را گویند که پیش گردن است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، طیبت. پاکی. خوشی:
تا هوا را گشادگی و خوشی است
تا زمین را فراخی و پهناست.
فرخی.
، فراخ نعمتی. خصب نعمت: ادرکست و خرساب دو شهرکند (به ماوراءالنهر) با آبهای روان و گشادگی و نعمت بسیار و هوای درست. (حدود العالم)، فرح. انبساط: طب، صناعتی است که بدان صناعت صحت در بدن انسان نگاه دارند و چون زایل شود بازآرند و بیارایند او را به درازی موی و پاکی روی و خوشی بوی و گشادگی. (چهارمقاله)، انفصال. فاصله. فرجه. پهنی. فراخ. وسعت. مقابل پیوستگی: جَوبه، گشادگی میان ابر و کوه. قعن، گشادی میان دو پای وقت رفتن. لِهب، گشادی میان دو کوه. (منتهی الارب) : و پیوستگی هر اندامی و گرانی و سبکی و گشادگی و پیوستگی و نرمی و سختی هریک از گونۀ... (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و مایها به طبع از هم گشادگی و گریز میجویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، مقابل زفتی، غلظت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا