جذابیت، کشیدن، حمل کردن، در علم فیزیک نیرویی که به وسیلۀ جسم در حال کشیده شدن بر تکیه گاه خود وارد می شود، تمایل عاطفی، گرایش، ظرفیت پذیرش، تحمل، امتداد دادن مثلاً کشش صدا، کنایه از تلاش
جذابیت، کشیدن، حمل کردن، در علم فیزیک نیرویی که به وسیلۀ جسم در حال کشیده شدن بر تکیه گاه خود وارد می شود، تمایل عاطفی، گرایش، ظرفیت پذیرش، تحمل، امتداد دادن مثلاً کشش صدا، کنایه از تلاش
مخفف کشیش. (یادداشت مؤلف) : همچو ترسا که شمارد با کشش جرم یکساله زنا و غل و غش تابیامرزد کشش زو آن گناه عفو او را عفو داند از اله. مولوی. رجوع به کشیش شود
مخفف کشیش. (یادداشت مؤلف) : همچو ترسا که شمارد با کشش جرم یکساله زنا و غل و غش تابیامرزد کشش زو آن گناه عفو او را عفو داند از اله. مولوی. رجوع به کشیش شود
اسم مصدر از کشتن. عمل کشتن. کشتار. قتال. مقاتله. محوکه. (یادداشت مؤلف) : کششی فرمود ارسلان جاذب حجاج وار و آن نواحی بدان سبب مضبوط گشت. (تاریخ بیهقی). صواب است پیش از کشش بندکرد که نتوان سر کشته پیوند کرد. سعدی. از کین و کشش به جا نمانم نام وین ننگ ز دودۀ بشر گیرم. ملک الشعراء بهار. - امثال: اول پرسش پس کشش. مخفف کوشش. (یادداشت مؤلف) : هفت روز مهمانی ساخت و هیچکس در لشکر او نگذاشت که تشریف ندارد و کشش بسیار فرمود چنانکه جاولی خجل شد. (تاریخ طبرستان). کشش جستن از مردم سست کوش جواهرخری باشد از جوفروش. نظامی
اسم مصدر از کشتن. عمل کشتن. کشتار. قِتال. مُقاتَلَه. محوکه. (یادداشت مؤلف) : کششی فرمود ارسلان جاذب حجاج وار و آن نواحی بدان سبب مضبوط گشت. (تاریخ بیهقی). صواب است پیش از کشش بندکرد که نتوان سر کشته پیوند کرد. سعدی. از کین و کشش به جا نمانم نام وین ننگ ز دودۀ بشر گیرم. ملک الشعراء بهار. - امثال: اول پرسش پس کشش. مخفف کوشش. (یادداشت مؤلف) : هفت روز مهمانی ساخت و هیچکس در لشکر او نگذاشت که تشریف ندارد و کشش بسیار فرمود چنانکه جاولی خجل شد. (تاریخ طبرستان). کشش جستن از مردم سست کوش جواهرخری باشد از جوفروش. نظامی