- کشش
- آتراکسیون، میل، جاذبه، جذب
معنی کشش - جستجوی لغت در جدول جو
- کشش
- جذابیت، کشیدن، حمل کردن، در علم فیزیک نیرویی که به وسیلۀ جسم در حال کشیده شدن بر تکیه گاه خود وارد می شود، تمایل عاطفی، گرایش، ظرفیت پذیرش، تحمل، امتداد دادن مثلاً کشش صدا، کنایه از تلاش
- کشش
- عمل بردن، تحمل، جذب، جاذبه، جلب
- کشش ((کُ ش))
- کشتن، قتل
- کشش ((کِ ش))
- جاذبه، ناز و کرشمه
- کشش
- کشتن، قتل، کشتار،
برای مثال صواب است پیش از کشش بند کرد / که نتوان سر کشته پیوند کرد (سعدی۱ - ۵۱)
- کشش
- Traction
- کشش
- tração
- کشش
- Traktion
- کشش
- trakcja
- کشش
- тяга
- کشش
- tracción
- کشش
- traction
- کشش
- trazione
- کشش
- tractie
- کشش
- खिंचाव
- کشش
- traksi
- کشش
- جذبٌ
- کشش
- מְשִׁיכָה
- کشش
- mvuto
- کشش
- แรงดึง
- کشش
- کھینچاؤ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یافتن، یافته، پی برد، نویابی
مذهب
تلاش، سعی، اهتمام، اجتهاد
عمل، فعل