دهی جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری ری و 6هزارگزی باختری کهریزک. در جلگه و معتدل و دارای 88 تن سکنه است. آب آن از قنات است و در بهار از سیلاب رود کن. محصول آن غلات و صیفی و چغندر و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد واز طریق قیصرآباد ماشین میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزء دهستان غار بخش ری شهرستان تهران، واقع در 18هزارگزی جنوب باختری ری و 6هزارگزی باختری کهریزک. در جلگه و معتدل و دارای 88 تن سکنه است. آب آن از قنات است و در بهار از سیلاب رود کن. محصول آن غلات و صیفی و چغندر و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد واز طریق قیصرآباد ماشین میتوان برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دیوث و دیوث شخصی را گویند که زن او هرچه خواهد کند و او چشم از آن پوشیده دارد. (از برهان). ج، کشاخنه. کشیخان. در عربی زن جلب و بی غیرت در حق زن، کشخنه، کشخان خواندن کسی را و النون زائده، یکشیخ، زن جلب خواندن، یقال ’کشخه، اذا قال له یا کشخان’. (منتهی الارب). رشیدی کلمه را معرب پنداشته است. (از حاشیۀ برهان). زن جلب و بی غیرت درباره زن. (از ناظم الاطباء). بی غیرت. قرنان. دیوث. زن بمزد. قرمساق. غرزن. صفعان. قلتبان. غرطبان. قرطبان. (یادداشت مؤلف). هدایت در انجمن آرا نویسد: در فرهنگها و برهان همه به تقلید و اقتفای یکدیگر نوشته اند که به معنی دیوث و زن قحبه و مردی که زن خود را به عمل بد بیند و منع نکند، بلکه به آن عمل مایل و راغب باشد ومشتری را محرک و ب خانه خود خواند و تحقیق ترکیب این لفظ و لغت را ندانسته اند و آن را کشیخان به اضافۀیای تحتانی نیز گفته اند چنانکه حکیم خاقانی گفته: این طرفه که موبدی گرفته ست بر یک دو کشیش رنگ کشخان. و حکیم سوزنی در هجو گفته: به پیش کل به همین نرخ می هلد زن کور نظیر نیست کل وکور را به کشخانی. و کمال اسماعیل گفته: نی نی بخدا اگر عمل جویم اینهم همه ابلهی و کشخانی. و عبدالرزاق اصفهانی گفته: ساحر درگر توئی شاعر زرگر منم کیست که باد و بروت زین دو کشیخان برد. فقیر مؤلف گوید که کشن بضم، طالب نر شدن ماده است برای یار گرفتن چه انسان و چه حیوان شیخ نظامی در خسرو شیرین در نسب شبدیز گفته: ز دشت آن کلّه را در هر قرانی به کشن آید تکاور مادیانی. کشیخان چه مردو چه زن یعنی طلب کننده و خواهندۀ نر و در لغت سهوی کرده اند و خوان را بی واو کرده اند و کشیخان نیز مصحف کشنخان است... - انتهی. اما این گفتۀ هدایت پایۀ تحقیقی ندارد: این کشخانان احمدحسن را فراموش کرده اند. (تاریخ بیهقی). تا نگویی چو شعر برخوانم کاین چه بسیارگوی کشخانیست. مسعودسعد. چند گویی که نیست در همه کش مثل من هیچ خواجه و دهقان من گرفتم که توبه کش خانی تیز در سبلت تو ای کشخان. دهقان علی شطرنجی
دیوث و دیوث شخصی را گویند که زن او هرچه خواهد کند و او چشم از آن پوشیده دارد. (از برهان). ج، کشاخنه. کشیخان. در عربی زن جلب و بی غیرت در حق زن، کشخنه، کشخان خواندن کسی را و النون زائده، یکشیخ، زن جلب خواندن، یقال ’کشخه، اذا قال له یا کشخان’. (منتهی الارب). رشیدی کلمه را معرب پنداشته است. (از حاشیۀ برهان). زن جلب و بی غیرت درباره زن. (از ناظم الاطباء). بی غیرت. قرنان. دیوث. زن بمزد. قرمساق. غرزن. صفعان. قلتبان. غرطبان. قرطبان. (یادداشت مؤلف). هدایت در انجمن آرا نویسد: در فرهنگها و برهان همه به تقلید و اقتفای یکدیگر نوشته اند که به معنی دیوث و زن قحبه و مردی که زن خود را به عمل بد بیند و منع نکند، بلکه به آن عمل مایل و راغب باشد ومشتری را محرک و ب خانه خود خواند و تحقیق ترکیب این لفظ و لغت را ندانسته اند و آن را کشیخان به اضافۀیای تحتانی نیز گفته اند چنانکه حکیم خاقانی گفته: این طرفه که موبدی گرفته ست بر یک دو کشیش رنگ کشخان. و حکیم سوزنی در هجو گفته: به پیش کل به همین نرخ می هلد زن کور نظیر نیست کل وکور را به کشخانی. و کمال اسماعیل گفته: نی نی بخدا اگر عمل جویم اینهم همه ابلهی و کشخانی. و عبدالرزاق اصفهانی گفته: ساحر درگر توئی شاعر زرگر منم کیست که باد و بروت زین دو کشیخان برد. فقیر مؤلف گوید که کشن بضم، طالب نر شدن ماده است برای یار گرفتن چه انسان و چه حیوان شیخ نظامی در خسرو شیرین در نسب شبدیز گفته: ز دشت آن کلّه را در هر قرانی به کشن آید تکاور مادیانی. کشیخان چه مردو چه زن یعنی طلب کننده و خواهندۀ نر و در لغت سهوی کرده اند و خوان را بی واو کرده اند و کشیخان نیز مصحف کشنخان است... - انتهی. اما این گفتۀ هدایت پایۀ تحقیقی ندارد: این کشخانان احمدحسن را فراموش کرده اند. (تاریخ بیهقی). تا نگویی چو شعر برخوانم کاین چه بسیارگوی کشخانیست. مسعودسعد. چند گویی که نیست در همه کش مثل من هیچ خواجه و دهقان من گرفتم که توبه کش خانی تیز در سبلت تو ای کشخان. دهقان علی شطرنجی
دهی است از دهستان سملقان بخش مانۀ شهرستان بجنورد. واقع در 23هزارگزی جنوب باختری مانه و دو هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی بجنورد به نردین با 593تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن و میوه است. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان سملقان بخش مانۀ شهرستان بجنورد. واقع در 23هزارگزی جنوب باختری مانه و دو هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی بجنورد به نردین با 593تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن و میوه است. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
کشخان: پارسی تازی گشته کشخان (دیوث) این طرفه که موبدی گرفته است بر یک دو کشیش رنگ کشخان (خاقانی) کشیخان (گویش گیلکی) ساحر درگر تویی شاعر زرگر منم کیست که باد بروت زین دو کشیخان برد (عبد الرزاق اسپهانی) غلتبان زن جلب زن قحبه دیوث: (ایا کشخان بد اصل ای سه پوشش علی نامی دریغ این نام بر تو)، (سنائی)
کشخان: پارسی تازی گشته کشخان (دیوث) این طرفه که موبدی گرفته است بر یک دو کشیش رنگ کشخان (خاقانی) کشیخان (گویش گیلکی) ساحر درگر تویی شاعر زرگر منم کیست که باد بروت زین دو کشیخان برد (عبد الرزاق اسپهانی) غلتبان زن جلب زن قحبه دیوث: (ایا کشخان بد اصل ای سه پوشش علی نامی دریغ این نام بر تو)، (سنائی)