جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شکانک

شکانک

شکانک
حوصله و چینه دان مرغ. (ناظم الاطباء). سنگدان مرغ را گویند. (از فرهنگ جهانگیری). چینه دان مرغ که به عربی حوصله گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). و رجوع به چینه دان شود
لغت نامه دهخدا

دکانک

دکانک
مصغر دکان. دکان کوچک. دکه. (یادداشت مرحوم دهخدا). دکانچه، دکان خرد که اطفال ببازیچه سازند. دکان که کودکان بازیچه را سازند. دکان مانندی که کودکان بتقلید دکانهای حقیقی برای بازی سازند. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، سکوی خرد. صفۀ خرد. مصطبۀ خرد
لغت نامه دهخدا

کشانک

کشانک
دهی است از دهستان سملقان بخش مانۀ شهرستان بجنورد. واقع در 23هزارگزی جنوب باختری مانه و دو هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی بجنورد به نردین با 593تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن و میوه است. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

شکائک

شکائک
جَمعِ واژۀ شَکیکه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ شکیکه، به معنی گروهی از مردم و راه. (از آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به شکیکه شود
لغت نامه دهخدا

شکانی

شکانی
منسوب است به شکان که به گمان من از قراء بخاراست. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا