- کشاننده
- آنکه کسی یا چیزی را به طرفی می کشاند
معنی کشاننده - جستجوی لغت در جدول جو
- کشاننده
- جاذب، کشنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آکتیویتور
کسی که مزه چیزی را بدیگری چشاند
کسی که مزۀ چیزی را به دیگری بچشاند
کسی که دیگری را در جایی بنشاند، گمارنده
باز کننده
امتداد داده
به نشستن وا دارنده، جلوس دهنده (برتخت)، جا دهنده مقیم سازنده، کارنده غرس کننده، برپا دارنده نصب کننده، نهنده، خاموش کننده (آتش)، دفع کننده آرام کننده (درد الم)
شکننده
کسی که آب یا مایع دیگر آشامد نوشنده
کسی که شخصی دیگر یا چهارپا را بدواند
کسی که چیزی یا کسی را به چیزی یا کسی دیگر برساند متصل کننده: اتصال دهنده
خلاص کننده، منجی، آزادی، بخشنده
کمی از خوردنی داده شده
آزار کننده
آنکه مایعی را بجوش آورد
کسی که حیوان علفخوار را در چراگاه بچرا وا دارد
کسی که چیزی را بزور و فشار در چیز دیگر جا دهد تپاننده
بجست و خیز در آورنده پراننده
کسی یا چیزی یا مایعی را قطره قطره فرو چکاند، آلتی که آب یا مایع دیگر را چکه چکه بچکاند
فشارنده فشار دهنده عصاره گیرنده
اسم افشاندن افشانیدن، آنکه بیفشاندپراکنده کننده پاشنده
خشک کننده
درج کننده، نشاننده
کج کننده، خم کننده
خشک کننده
حرکت دهنده جنباننده
گیرنده
آنکه می پراند
آنچه که بپزد منضج
کسی که باعث لغزش دیگری شود لغزاننده
شکافنده، نقب زن چاه جوی نقاب