جدول جو
جدول جو

معنی کشاننده - جستجوی لغت در جدول جو

کشاننده
آنکه کسی یا چیزی را به طرفی می کشاند
تصویری از کشاننده
تصویر کشاننده
فرهنگ فارسی عمید
کشاننده
(کَ / کِ نَنْ دَ/ دِ)
کشنده. جالب. جاذب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کشاننده
جاذب، کشنده
تصویری از کشاننده
تصویر کشاننده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشاننده
تصویر چشاننده
کسی که مزۀ چیزی را به دیگری بچشاند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشاننده
تصویر نشاننده
کسی که دیگری را در جایی بنشاند، گمارنده
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ دَ / دِ)
کشیده. (یادداشت مؤلف) ، امتداد داده، منجر کرده
لغت نامه دهخدا
(نَنْ دَ / دِ)
نعت فاعلی از شاندن. که شاند. رجوع به شاندن شود
لغت نامه دهخدا
(نِ نَنْ دَ / دِ)
که می نشاند، که نشستن فرماید:
به فرمان شه آن سخنگوی مرد
نشست و نشاننده را سجده کرد.
نظامی.
، منصوب کننده:
گرایندۀ تاج و زرین کمر
نشانندۀ شاه بر تخت زر.
فردوسی.
، کارنده. که غرس کند. که نهال و درختی غرس کند:
که هرک افکند میوه ای زین درخت
نشاننده را گوید آن نیک بخت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ نَنْ دَ / دِ)
فروریزنده. نثارکننده:
جهاندار باداد نیکوکنش
فشانندۀ گنج، بی سرزنش.
فردوسی.
، فروبارنده. فروریزنده:
فزایندۀ باد آوردگاه
فشانندۀ خون ز ابر سیاه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کُ یَ دَ / دِ)
بازکننده. گشاینده. (ناظم الاطباء). رجوع به گشاینده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جوشاننده
تصویر جوشاننده
آنکه مایعی را بجوش آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چراننده
تصویر چراننده
کسی که حیوان علفخوار را در چراگاه بچرا وا دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپاننده
تصویر چپاننده
کسی که چیزی را بزور و فشار در چیز دیگر جا دهد تپاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهاننده
تصویر جهاننده
بجست و خیز در آورنده پراننده
فرهنگ لغت هوشیار
کسی یا چیزی یا مایعی را قطره قطره فرو چکاند، آلتی که آب یا مایع دیگر را چکه چکه بچکاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشانیده
تصویر چشانیده
کمی از خوردنی داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلاننده
تصویر چلاننده
فشارنده فشار دهنده عصاره گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افشاننده
تصویر افشاننده
اسم افشاندن افشانیدن، آنکه بیفشاندپراکنده کننده پاشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکاننده
تصویر خشکاننده
خشک کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلاننده
تصویر خلاننده
درج کننده، نشاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خماننده
تصویر خماننده
کج کننده، خم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چزاننده
تصویر چزاننده
آزار کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشاننده
تصویر خوشاننده
خشک کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهاننده
تصویر رهاننده
خلاص کننده، منجی، آزادی، بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که چیزی یا کسی را به چیزی یا کسی دیگر برساند متصل کننده: اتصال دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دواننده
تصویر دواننده
کسی که شخصی دیگر یا چهارپا را بدواند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشامنده
تصویر آشامنده
کسی که آب یا مایع دیگر آشامد نوشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکننده
تصویر اشکننده
شکننده
فرهنگ لغت هوشیار
به نشستن وا دارنده، جلوس دهنده (برتخت)، جا دهنده مقیم سازنده، کارنده غرس کننده، برپا دارنده نصب کننده، نهنده، خاموش کننده (آتش)، دفع کننده آرام کننده (درد الم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشانیده
تصویر کشانیده
امتداد داده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشاینده
تصویر کشاینده
باز کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشاننده
تصویر چشاننده
کسی که مزه چیزی را بدیگری چشاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشاننده
تصویر چشاننده
((چِ یا چَ نَ دِ یا دَ))
کسی که مزه چیزی را به دیگری بچشاند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناننده
تصویر کناننده
آکتیویتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ستاننده
تصویر ستاننده
آلچی
فرهنگ واژه فارسی سره