بسیار کشف کننده. بسیار پیداکننده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گشاینده و کارهای مشکل را حل کننده، تفسیر و تعبیر کننده. (از ناظم الاطباء). - شرح کشاف، کنایه از بیان آشکار و واضح. (از ناظم الاطباء). و ظاهراً اشاره است به شرح کشاف زمخشری که بسیار مفصل و واضح است
بسیار کشف کننده. بسیار پیداکننده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گشاینده و کارهای مشکل را حل کننده، تفسیر و تعبیر کننده. (از ناظم الاطباء). - شرح کشاف، کنایه از بیان آشکار و واضح. (از ناظم الاطباء). و ظاهراً اشاره است به شرح کشاف زمخشری که بسیار مفصل و واضح است
پسوند متصل به واژه به معنای شکافنده مثلاً خاراشکاف، کوه شکاف، اشکاف، کاف، چاک، رخنه، درز، تراک، کلاف ابریشم، برای مثال شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف / مه و خور است همانا به باغ در صراف (ابوالمؤید بلخی - شاعران بی دیوان - ۵۹)
پسوند متصل به واژه به معنای شکافنده مثلاً خاراشکاف، کوه شکاف، اشکاف، کاف، چاک، رخنه، درز، تراک، کلاف ابریشم، برای مِثال شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف / مه و خور است همانا به باغ در صراف (ابوالمؤید بلخی - شاعران بی دیوان - ۵۹)
نخ، ابریشم که دور چرخه و فلکه پیچیده می شود کلاف سردرگم: کنایه از کلاف نخ که سر آن پیدا نشود، کنایه از امر پیچیده و مشکل و درهم که راه حل برایش پیدا نشود مثل کلاف سردرگم بودن: متحیر و مبهوت بودن
نخ، ابریشم که دور چرخه و فلکه پیچیده می شود کَلاف سردرگم: کنایه از کَلاف نخ که سر آن پیدا نشود، کنایه از امر پیچیده و مشکل و درهم که راه حل برایش پیدا نشود مثل کَلاف سردرگم بودن: متحیر و مبهوت بودن
موضوع پیچیده معمی: (اطمینان داشت که از کلاف سر در گم زندگی بالاخره سر رشته را بدست آورده است)، یا مثل کلاف سر در گم بودن (شدن)، بسیار گیج بودن متحیر مبهوت ماندن، ریسمان و جز آن که گرد کرده باشند
موضوع پیچیده معمی: (اطمینان داشت که از کلاف سر در گم زندگی بالاخره سر رشته را بدست آورده است)، یا مثل کلاف سر در گم بودن (شدن)، بسیار گیج بودن متحیر مبهوت ماندن، ریسمان و جز آن که گرد کرده باشند