جدول جو
جدول جو

معنی کشء - جستجوی لغت در جدول جو

کشء
(رَ فَ)
خوردن خیار و مانندآنرا. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). خوردن چیزی را چون خیار و مانند آن. (از اقرب الموارد) ، بریان کردن گوشت را چندانکه خشک گردد، پوست کندن چیزی را و مقشر کردن، به شمشیر زدن و بریدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گاییدن زن را. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، کشاء. پرشدن شکم از طعام. رجوع به کشاء شود، جدا گردیدن پوستک از مشک. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کفته گردیدن دست یا ستبر و درشت شدن پوست و درترنجیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). شکاف خوردن دست و گفته اند سخت شدن پوست آن یا جمع شدن آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشم
تصویر کشم
(دخترانه)
نام دختر فرهاد پادشاه اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کشش
تصویر کشش
جذابیت، کشیدن، حمل کردن، در علم فیزیک نیرویی که به وسیلۀ جسم در حال کشیده شدن بر تکیه گاه خود وارد می شود، تمایل عاطفی، گرایش، ظرفیت پذیرش، تحمل، امتداد دادن مثلاً کشش صدا، کنایه از تلاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشف
تصویر کشف
آشکار ساختن، پیدا کردن، برهنه کردن، پی بردن به چیزی که پیش از آن مجهول بوده، در تصوف ظهور حقایق غیبی بر سالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشه
تصویر کشه
خطی که با قلم دیگر بکشند، تنگ چهارپایان، گدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشف
تصویر کشف
لاک پشت، برای مثال بست به صد مهر بر اطراف شط / عقد محبت کشفی با دو بط (جامی۱ - ۵۲۰)، برج چهارم از دوازده برج فلکی، سرطان، کوزۀ بزرگ دهان گشاد، یخدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشخ
تصویر کشخ
ریسمانی که خوشه های انگور را به آن می آویزند تا خشک شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کشط
تصویر کشط
برهنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشب
تصویر کشب
گوشتبارگی پر خوردن گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشت
تصویر کشت
زراعت، کشاورزی، حرث
فرهنگ لغت هوشیار
تهیگاه، شبه سفید از سنگهای گرانبها که چون چشم پنام بر گردن آویزند، رویگردانی بریدن پیوند، پایداری: در کار درد پهلو تهیگاه جمع کشوح بیماری تهیگاه که با داغ کردن به شود، درد پهلو ذات الجنب
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانی که خوشه های انگور کشمش را بر بالای آن گذارند تا هوا خورد و خشک شود و آن جز آونگ است: (دختر رز برهنه آونگان مانده چون کشمش از فراز کشخ)، (نزاری قهستانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشد
تصویر کشد
گاززدن به دندان بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشش
تصویر کشش
عمل بردن، تحمل، جذب، جاذبه، جلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشر
تصویر کشر
نان خشک، نرم خندیدن شکر خند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
برداشتگی پرده و پوشش از روی چیزی، نوپیدا کردگی، کشف اسرار کردن، پرده برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشم
تصویر کشم
یوز پلنگ بینی بریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشو
تصویر کشو
جعبه چوبی یا فلزی که میان میز یا اشکاف کار می گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشه
تصویر کشه
کاکل کفک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشی
تصویر کشی
خوبی و خوشی
فرهنگ لغت هوشیار
دوغ خشک کرده، دوغ که پس از جوشانیدن خشک کنند آبجو کشک که درد ماست است پارسی است پارسی تازی گشته کوشک کشک پارسی تازی گشته کشک (کردی) کشک، بلغور برغول گندم نیمه کوفته را گویند و هم چنین آشی را که با گندم نیمکوفته پزند کشکبا، کوشک ایوان کشک ایوان نوعی از لبنیات که عبارتست از درد ماست یا دوغ که پس از جوشاندن خشک کنند پینو پینوک قروت، هیچ پوچ بیهوده. یا شیخ حسین کشکات را بساو. (مثل) بهمان کار اصلیت مشغول باش، یا کشک چی پشم چی ک چه موضوعی ک چه اصلی ک (در مقام انکار)، یا یعنی کشک. یعنی هیچ و پوچ. عکه عقعق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشش
تصویر کشش
((کُ ش))
کشتن، قتل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشت
تصویر کشت
((کُ))
کشتن، قتل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشت
تصویر کشت
((کَ))
درخت گز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشح
تصویر کشح
((کَ شَ))
تهیگاه، جمع کشوح
فرهنگ فارسی معین
((کَ شَ))
ریسمانی که خوشه های انگور را بر روی آن بیاویزند تا باد بخورد و خشک شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشش
تصویر کشش
((کِ ش))
جاذبه، ناز و کرشمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشک
تصویر کشک
((کَ شْ))
ته مانده ماست یا دوغ که پس از جوشاندن خشک کنند، مجازاً، هیچ، پوچ، خود را سابیدن سرش به کار خودش بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشف
تصویر کشف
((کَ شَ))
لاک پشت، سنگ پشت، برج خرچنگ، سرطان، کوزه آبخوری سرپهن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشف
تصویر کشف
((کَ))
آشکار ساختن، پیدا کردن، پیدایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشن
تصویر کشن
((کَ شَ یا ش))
گشن، پر، انبوه، فراوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشو
تصویر کشو
((کِ))
جعبه روباز جاسازی شده در داخل یک قفسه، کمد، یا میز که بتوان آن را بر روی تکیه گاهش به جلو و عقب برد و باز و بسته کرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشت
تصویر کشت
((کِ))
کاشت، کاشتن، زراعت، شخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشش
تصویر کشش
آتراکسیون، میل، جاذبه، جذب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کشف
تصویر کشف
یافتن، یافته، پی برد، نویابی
فرهنگ واژه فارسی سره