جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با کشح

کشح

کشح
تهیگاه، شبه سفید از سنگهای گرانبها که چون چشم پنام بر گردن آویزند، رویگردانی بریدن پیوند، پایداری: در کار درد پهلو تهیگاه جمع کشوح بیماری تهیگاه که با داغ کردن به شود، درد پهلو ذات الجنب
فرهنگ لغت هوشیار

کشح

کشح
بیماری تهیگاه که بداغ کردن به شود. (منتهی الارب). درد پهلو که ذات الجنب نامندش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

کشح

کشح
تهیگاه. (منتهی الارب). یقال طوی عنه کشحه، ای قطعنی و خوی کشحه علی الامر، ای اضمره و ستره. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شبه سفید که مورچه نامندش. ج، کُشوح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

کشح

کشح
دشمنی نمودن و در دل دشمنی داشتن، پراکنده کردن گروه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کشحت الدابه، دنب رامیان هردو پای درآورد، روفتن خانه را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، متفرق و پراکنده گشتن قوم از آب، کشح القوم عن الماء. (از منتهی الارب) ، داغ کردن با آتش شتر رادر موضع کشح. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا