جدول جو
جدول جو

معنی کسیفه - جستجوی لغت در جدول جو

کسیفه
(کَ فَ)
درد و کدر و ناصاف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کسیفه
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن نام دیگر منصوریه که میگفتند منصور عجلی به آسمان رفته این واژه از کسیفه گرفته شده که برابر است با پاره ای از چیزی یا پاره ای از آسمان اینان از منصور عجلی پیروی میکردند پاره از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کسیمه
تصویر کسیمه
خارشتر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت
اشترگیا، راویز، کستیمه، شترخار، شترگیا، اشترخار، خاراشتر
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
پاره ای از جامه و خرقه که بر دامن پیراهن از پیش دوزند، و آنکه بر پس باشد حیفه نامند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پاره ای از جامه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ لَ / لِ)
کسیلا. نوعی از کسیلاست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ فَ / فِ)
کف دست. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(کَ فَ)
پاره و قطعه ای از هرچیز. یقال اعطنی کسفه من ثوبک، یعنی بده به من قطعه ای از جامۀ خود. ج، کسف، کسف. جج، اکساف، کسوف. و گفته اند کسف و کسفه به یک معنی است و من قراء قوله تعالی ’کسفاً من السماء’ (قرآن 187/26). جعله واحداً و من قراء ’کسفاً جعله جمعاً. (ناظم الاطباء). قطعه ای از شیئی. ج، کسف، کسف ثم اکساف و کسوف. (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
هنگفت و غلیظ. (ناظم الاطباء). کثیف، چرک و ناپاک. (ناظم الاطباء). پلید. شوخگن. کثیف
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
افزاری است مجلدان و صحافان را که اوراق کتاب بدان بریده صاف و هموار سازند. و سیفه کردن عبارت از همین عمل باشد. (آنندراج) :
چون سیفه به تیغ عشق پنهانی یافت
شیرازه به تار اشک حیرانی یافت.
ملاطغرا (از آنندراج).
بتی که کرد مجزا دلم گل رویش
کتاب ماه کند سیفه تیغ ابرویش.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ)
نسفه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (المنجد). سنگ پای خار. (آنندراج). سنگ پای. سنگ سیاه سوخته. (از ناظم الاطباء). رجوع به نسفه شود. ج، نساف، نسف
لغت نامه دهخدا
(مَ یَ فَ)
جمع واژۀ سیف. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به سیف شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
جایی است نزدیک به کوفه منسوب به سوی بن عمر، بدان جهت که او در آن جای فرودآمده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
کسیر. (اقرب الموارد).
- شاهکسیره، گوسپندی که یکی از دست و پای آن شکسته شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به کسیر شود.
- ناقه کسیره، ناقهکسیر. (اقرب الموارد). رجوع به کسیر شود
لغت نامه دهخدا
(کَ فَ)
مؤنث کثیف. رجوع به کثیف شود.
- ادویۀ کثیفه، آن داروها باشند که در ابدان ما به اجزاء سخت خرد بخشیده نشوند مانند کدو و جبن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ فَ)
آهن پارۀ بند در و آن دراز و پهن باشد و گاهی آن را تخته وار پهن سازند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آهن پارۀ پهن و درازی که در را بدان بندند. (ناظم الاطباء). کتیف. رجوع به کتیف شود، کینه و دشمنی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کینه. (از اقرب الموارد). ج، کتائف. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گروهی از مردم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، انبور آهنگران. (منتهی الارب) (از آنندراج). انبر آهنگران. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، کتائف. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ / کِ)
موضعی است به بلاد باهله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ فَ)
چشم برکنده. (منتهی الارب) ، چاهی که در زمین سنگناک کنند و آب آن جوش زند و قطع نشود. ج، خسف. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ فَ)
حشم، کینه. دشمنی، آنچه فروریزد از خرمای تباه شده از درخت، رجع بحسیفه نفسه، بازآمد بی نیل مقصود. آمد دستش از پا درازتر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
ارض اسیفه، زمینی که چیزی نرویاند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نسیفه
تصویر نسیفه
سنگ پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتیفه
تصویر کتیفه
شب بند کلون، چفت و رزه، کیتنه، رشک، انبر انبر آهنگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسیفه
تصویر حسیفه
خشم، کینه، دشمنی، فرو ریخته میوه افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسیفه
تصویر اسیفه
زمین شور کنیزک
فرهنگ لغت هوشیار
کتبیه ی در و پنجره
فرهنگ گویش مازندرانی