جدول جو
جدول جو

معنی کسیره - جستجوی لغت در جدول جو

کسیره
(کَ رَ)
کسیر. (اقرب الموارد).
- شاهکسیره، گوسپندی که یکی از دست و پای آن شکسته شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به کسیر شود.
- ناقه کسیره، ناقهکسیر. (اقرب الموارد). رجوع به کسیر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کبیره
تصویر کبیره
کنایه از گناه بزرگ مانند قتل و زنا، کبیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسیمه
تصویر کسیمه
خارشتر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت
اشترگیا، راویز، کستیمه، شترخار، شترگیا، اشترخار، خاراشتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیره
تصویر سیره
سهره، پرنده ای کوچک و خوش آواز با پرهای زرد و سبز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسره
تصویر کسره
تکه ای از یک چیز شکسته و خرد شده، تکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسره
تصویر کسره
حرکت زیر حرف و علامت آن، زیر
فرهنگ فارسی عمید
(یَ رَ)
تأنیث یسیر. اندک. قلیل. کم. (یادداشت مؤلف) ، تأنیث یسیر. آسان. سهل. خوار. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یسیر شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
سیر. مسیر. سیروره. تسیار. رفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به مسیر و سیر شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
تأنیث مسیر. مدت سیر: بینهما مسیره یوم، أی مسافه سیر یوم، یعنی میان آن دو به اندازۀ سیر کردن روزی است. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راه: مسیره یوم و لیله، رفتن یک شباروزه. (دهار). در حدیث است: نصرت بالرعب مسیره شهر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَیْ یَ رَ)
تأنیث مسیر. عقاب مسیره، عقاب مخطط. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ سَ رَ)
یوم العسیره، یوم العشیره است به شین معجم که آن را یوم العسیره به سین مهمل نیز ضبط کرده اند ولی با شین اصح است. (از مجمع الامثال میدانی). رجوع به عشیره شود
لغت نامه دهخدا
(کَ فَ)
درد و کدر و ناصاف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ لَ / لِ)
کسیلا. نوعی از کسیلاست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ)
ریزه و شکسته از چیزی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به کسار شود
لغت نامه دهخدا
(کُ بُ / بَ رَ)
گشنیز. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گشنیز و آن رستنی باشد معروف که تازۀ آن را در آش بیمار کنند و خشک آن را با نبات بسایند و بخورند. گویند چهل آب گشنیز مهلک و کشنده است. (از برهان). کزبره. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
مؤنث کثیر. بسیار. فراوان. زیاد. (ناظم الاطباء). رجال کثیره، مردان زیاد. مرات کثیره، چندین مرتبه و دفعه های بسیار. (ناظم الاطباء). دفعات بسیار
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ / رِ)
کتیراء. کثیراء. کتیرا. زولزده. (ناظم الاطباء). صمغ درخت قتاد است و آن بوته ای باشد خاردار که شتر نخورد مگر سالی که باران کمتر بارد. (برهان). صمغ درخت قتاده است و آن بوته ای است خاردار که شتر آن را نخورد مگر در نهایت گرسنگی و ناچاری. (آنندراج) :
اشتر گرسنه کتیره خورد
کی شکوهد ز خار خیره خورد.
رودکی.
و رجوع به کتیرا شود
لغت نامه دهخدا
(کُ بَ سَ)
دهی است نزدیک جیحون. (منتهی الارب). دهی است نزدیک جیحون که به فارسی ده بزرگ نامند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
ابن عمرو انصاری مکنی به ابوسلیط بدری. صحابی است. واژه ی صحابی به عنوان یک اصطلاح تخصصی در علم رجال، برای افرادی به کار می رود که با پیامبر دیدار داشته اند، به اسلام گرویده و تا پایان عمر خود، ایمانشان را حفظ کرده اند. این افراد در گسترش اسلام و ایجاد تمدن اسلامی سهم به سزایی داشته اند. بررسی زندگی صحابه به فهم بهتر آموزه های اسلامی کمک می کند.
لغت نامه دهخدا
(اُ سَ رَ)
نامی از نامهای مردان عرب
لغت نامه دهخدا
بقول جغرافی نویسان عرب نام کوهی است در ماوراءالنهر درخطۀ شاشی. اصطخری گوید در این کوه معادن طلا، نقره، قلع، فیروزه و کانهای دیگر و نیز یک نوع سنگ سیاه (شاید زغال سنگ باشد) یافت شود. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
کبیره. گناه بزرگ و مقابلش صغیره است. (از اقرب الموارد). خطای عظیم. گناه و اثم. (ناظم الاطباء). ج، کبیرات و کبائر. (اقرب الموارد) : چون یکی از دنیا برفتی از یاران وی بر کبیره ما گواهی می دادیم که وی از اهل آتش است. (کشف الاسرار از فرهنگ فارسی معین).
اقرار کرده بر گنه خود به سرّ و جهر
نی شرم از صغیره و نه از کبیره ننگ.
سوزنی.
به یک صغیره مرارهنمای شیطان بود
به صد کبیره کنون رهنمای شیطانم.
سوزنی.
رجوع به کبیره شود.
- گناه (معصیت) کبیره، گناه بزرگ چون قتل و زنا. ج، کبائر (کبایر). (فرهنگ فارسی معین) ، گران، دشوار. (ترجمان علامه جرجانی ص 81)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیره
تصویر سیره
روش، طریقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسیر
تصویر کسیر
شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبیره
تصویر کبیره
گناه بزرگ و عظیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کثیره
تصویر کثیره
کثیره در فارسی مونث کثیر بنگرید به کثیر
فرهنگ لغت هوشیار
صمغی است که از برخی گونه های گون که معمو بنام گون کتیرا یا علف کتیرا خوانده میشوند حاصل میگردد. برای تحصیل کتیرا معمو گون را تیغ میزنند (تمام گونه های گون دارا صمغ کتیرا میباشد ولی گونه های پر صمغ آنرا معمو انتخاب میکنند و تیغ میزنند و همین ها را بنام گون کتیرا مینامند)، کتیرا یکی از اقم صادراتی مهم کشور ما است. کتیرا در گرمای 100 درجه 15 درصد آب خود را از دست میدهد. خاکستر حاصل از آن 4 درصد است و شامل کربنات دوشو و فسفاتها و غیره است. کتیرا در آب حل نمیشود ولی بصورت لعاب چسبنده ای در میاید. اگر مقدار از کتیرا پس از قرار گرفتن در آب زیر میکرو سکوپ مطالعه گردد سلولها تغییر شکل یافته ای با جدار های ضخیم در آن تشخیص داده میشود. در مرکز این سلولها دانه های نشاسته بصورت ذرات کوچک و گرد یا با شکال دیگر دیده میشود. از هیدرو لیز کتیرا دو قسمت محلول و غیر محلول نتیجه میشود. قسمت محلول آن بنام تراگا کانتین موسوم است و عبارت از یک اسید اورونیک متصل به چند مولکول آرابینوز میباشد و قسمت غیر محلول آن باسورین نامیده میشود که منحصرا شامل اسید گا کتورو نیک متصل بقند های گاکتوز گزیلوز میباشد. بعوه قند های آزاد و مشتقات متوکسیل نیز در آن یافت میشود. کتیرا فاقد هر گونه اثر درمانی است مع هذا چون دارو یی امولسیون دهنده است برای معلق نگهداشتن پودر های دارو یی غیر محلول از آن استفاده میکنند و نیز در تهیه قرصها بم دو تلو و بیکر بنات دو سود و کلرات دو پتاسیم و کلرید رات دو کوکائین و غیره از آن استفاده میشود. در صنعت کتیرا در نساجی و ساختن چسب و کاغذ سازی و کفاشی و غیره مصرف میگردد. در اکثر نقاط ایران خصوصا مشهد و سبزوار و سلطان آباد و تربت حیدر یه و کرمان و میر و کردستان و شیراز کتیرا بدست میاید. رنگها مختلف کتیرا عبارتند از سفید و زرد و قهوه یی کم رنگ و قهوه یی پر رنگ. صمغ کتیرا تا اندازه ای شفاف و بیمزه و لزج است. سه نوع کتیرا در بازار معروف است: کتیرا ورقی کتیرا مفتولی کتیرا معمولی. کتیرا ورقی از تیغ زدن ساقه بدست میاید. کتیرا مفتولی با فرو بردن میخ یا سیخی در ساقه بوته حاصل میشود و باخره کتیرا معمولی که طالب زیاد ندارد بشکل لوله و مدور میباشد و در نتیجه صدماتی که تصادفا بساقه بوته وارد آید حاصل میشود. قسمت اعظم محصول کتیرا ایران کتیرا ورقی است. یا کتیرا بیضا. یکی از گونه های گون که از آن کتیرا گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسبره
تصویر کسبره
آرامی تازی گشته کزبره: گشنیز از گیاهان گشنیز
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن نام دیگر منصوریه که میگفتند منصور عجلی به آسمان رفته این واژه از کسیفه گرفته شده که برابر است با پاره ای از چیزی یا پاره ای از آسمان اینان از منصور عجلی پیروی میکردند پاره از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کساره
تصویر کساره
بندغ شکن بادام شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کدیره
تصویر کدیره
کدیره در فارسی تیره، پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسره
تصویر کسره
حرکت زیر حروف و علامت آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبیره
تصویر کبیره
((کَ رِ))
گناه بزرگ
فرهنگ فارسی معین
اثم، ذنب، گناه، معصیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سوختگی شدید
فرهنگ گویش مازندرانی