- کسی
- کس بودن، انسان بودن، باشخصیت بودن
معنی کسی - جستجوی لغت در جدول جو
- کسی
- شخصیت، فردیت، آدمیت، یک کس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
می خرما، بوزه می جو، نان شکسته، گرد گوشت: گوشت خشک کوبیده
شکسته
مندک بی خریدار، پست
زمینگیر، ناتوان
شکسته، شکسته شده
دارای جاذبۀ جنسی
پوست یا ساقۀ گیاهی شبیه روناس به رنگ سرخ تیره
خارشتر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت
اشترگیا، راویز، کستیمه، شترخار، شترگیا، اشترخار، خاراشتر
اشترگیا، راویز، کستیمه، شترخار، شترگیا، اشترخار، خاراشتر
کسیله از کهیلا: هندی دارچین ختایی (سلیخه) از گیاهان
تازی گشته سوسن دشتی سنجار از گیاهان گلایون
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن نام دیگر منصوریه که میگفتند منصور عجلی به آسمان رفته این واژه از کسیفه گرفته شده که برابر است با پاره ای از چیزی یا پاره ای از آسمان اینان از منصور عجلی پیروی میکردند پاره از چیزی
فرانسوی هملرزه
لاتینی هامچوب: ساخته از اهام (تمام پهلوی) وچوب (جیب برای آگاهی بیشتر بنگرید به واژه جیب) بطور کلی در هر مثلث قائم الزاویه نسبت ضلع مجاور بزاویه حاده بوتر مثلث کسینوس زائیه گویند
بسیار، همادی، همه گیر، فراگیر
بخش، برداشتها
درآمد
روگرفت
بسیاری باندازه ای زیاد، بحد کافی. بسیاری تعدادی کثیر
اندوه گسار، اندوه گین، پزشک
نقص، قدری
محله
غمناک، حزین، اندوهگین
ستون تاژ (خیمه)، مرد استوار پشته، باران درشت
لاف و گزاف بیهوده: (چسی مالیات دارد (داره))
آنچه با حس ظاهر ادراک شود
پشمباف بد
تاخیر
دینار درست، زوزن همرس (درم دراخما) میخ
به دست آوردن، حاصل کردن، انجام دادن کاری برای فراهم کردن هزینۀ زندگی، کاسبی، شغل، کار، مقابل اختیار، در اعتقاد اشاعره، انجام گرفتن کارهای بندگان به قدرت و ارادۀ خداوند، اکتسابی، برای مثال کسان را درم داد و تشریف و اسب / طبیعی ست اخلاق نیکو نه کسب (سعدی۱ - ۹۰)