جدول جو
جدول جو

معنی کسی - جستجوی لغت در جدول جو

کسی
کس بودن، انسان بودن، باشخصیت بودن
تصویری از کسی
تصویر کسی
فرهنگ فارسی عمید
کسی
(کُسْیْ)
مؤخره و پایین هرچیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مؤخر سرین. ج، اکساء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- رکب کسیه، رکب اکسأه، بر گردن او افتاد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کسی
(کُ سا)
جمع واژۀ کسوه و کسوه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به کسوه شود
لغت نامه دهخدا
کسی
(کَ)
مرکب از کس + اندر، به معنی دیگر و غیر، ناکس و نااهل را گویند. (برهان) ناکس و نااهل و فرومایه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کسی
(کَ)
شخصیت. فردیت. آدمیت. (ناظم الاطباء). کس بودن. شخصیتی داشتن. در شمار مردم مهم بودن:
هرکه او نام کسی یافت از آن درگه یافت
ای برادر کس او باش و میندیش ز کس.
سنائی
لغت نامه دهخدا
کسی
(رِ)
جامه پوشیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
کسی
شخصیت، فردیت، آدمیت، یک کس
تصویری از کسی
تصویر کسی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کسیمه
تصویر کسیمه
خارشتر، گیاهی خاردار با گل های خوشه ای سرخ یا سفید، برگ های کرک دار، تیغ های نوک تیز و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماری های جهاز هاضمه، سرطان و طاعون به کار می رفت
اشترگیا، راویز، کستیمه، شترخار، شترگیا، اشترخار، خاراشتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکسی
تصویر سکسی
دارای جاذبۀ جنسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسیر
تصویر کسیر
شکسته، شکسته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسیلا
تصویر کسیلا
پوست یا ساقۀ گیاهی شبیه روناس به رنگ سرخ تیره
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
هنگفت و غلیظ. (ناظم الاطباء). کثیف، چرک و ناپاک. (ناظم الاطباء). پلید. شوخگن. کثیف
لغت نامه دهخدا
(کَ فَ)
درد و کدر و ناصاف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نوعی از سوسن صحرائی. (ناظم الاطباء). گلایل (و کلمه معرب است). (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
گسیل. رجوع به گسیل شود. در فرهنگ ناظم الاطباء به این کلمه (با کاف تازی) معانی نامزد و منتخب شده و روانۀ سفر و دفع و طرد داده شده است
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دارویی مانند دارچین که سلیخه و کسیدا نیز گویند. (ناظم الاطباء). کسیله. به هندی کهیلا گویند
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ لَ / لِ)
کسیلا. نوعی از کسیلاست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کِسْ سی لا)
یک نوع پوست درختی داروئی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
اصطلاح ریاضی است به این شرح که در یک دایرۀ مثلثاتی مقدار op را کسینوس زاویۀ a گویند. بطور کلی در هر مثلث قائم الزوایه نسبت ضلع مجاور به زاویۀ حاده را به وتر مثلث کسینوس زاویه گویند مثلاً در مثلث قائم الزوایه omp نسبت به opom کسینوس زاویۀ a است و آن را به cos نشان دهند و می نویسند برopom=cosa یا بعبارت دیگر تصویر وتر om را بر محور جیب تمام یا محور کسینوس ها کسینوس زاویۀ a گویند
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نبیذ خرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گوشت که برسنگ تفسان خشک کنند و بکوبند از جهت زاد سفر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، نان شکسته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شراب، ارزن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَثْ ثُ)
گلیم پوشیدن. (تاج المصادر بیهقی). گلیم بر اوکندن. (برافکندن) (زوزنی). کسا پوشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عبا پوشیدن، یقال: تکسی بالکساء، لبسه . (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام حرف چهاردهم از حروف یونانی و نمایندۀ ستاره های قدر چهاردهم. وصورت آن این است. x (کوچک: x) (یادداشت مؤلف) ، بند کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن کسی را از ارادۀ خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ سا)
فلان ٌ اکسی من فلان، فلان از فلان بیشتر است در لباس پوشیدن و لباس بخشیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوشیده تر. بسیار جامه تر: هو اکسی من البطل. (یادداشت مؤلف) ، پر شدن شکم و فربه گشتن آن. (از اقرب الموارد). و رجوع به کعر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کسیلا
تصویر کسیلا
کسیله از کهیلا: هندی دارچین ختایی (سلیخه) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسیست
تصویر کسیست
فرانسوی هملرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسیقون
تصویر کسیقون
تازی گشته سوسن دشتی سنجار از گیاهان گلایون
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی هامچوب: ساخته از اهام (تمام پهلوی) وچوب (جیب برای آگاهی بیشتر بنگرید به واژه جیب) بطور کلی در هر مثلث قائم الزاویه نسبت ضلع مجاور بزاویه حاده بوتر مثلث کسینوس زائیه گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسیح
تصویر کسیح
زمینگیر، ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسید
تصویر کسید
مندک بی خریدار، پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسیر
تصویر کسیر
شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسیس
تصویر کسیس
می خرما، بوزه می جو، نان شکسته، گرد گوشت: گوشت خشک کوبیده
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن نام دیگر منصوریه که میگفتند منصور عجلی به آسمان رفته این واژه از کسیفه گرفته شده که برابر است با پاره ای از چیزی یا پاره ای از آسمان اینان از منصور عجلی پیروی میکردند پاره از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسینوس
تصویر کسینوس
((کُ))
نسبت ضلع مجاور زاویه حاده در مثلث قایم الزاویه به وتر
فرهنگ فارسی معین
شهوی، جاذبه جنسی، شهوت انگیز، الفیه، شلفیه، پورنو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از کسی کا
تصویر کسی کا
Whose
دیکشنری فارسی به انگلیسی