جدول جو
جدول جو

معنی کسط - جستجوی لغت در جدول جو

کسط
(کُ)
دوائی است که آن را قسط گویند و بول و حیض براند و فالج و استرخای اعضا را نافع باشد. (برهان) (آنندراج). قسط. (اقرب الموارد). کسد، عدالت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کسط
قسط بنگرید به قسط قسط
تصویری از کسط
تصویر کسط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کسا
تصویر کسا
(پسرانه)
عبای ضخیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وسط
تصویر وسط
میانه، میان چیزی، چیزی که نه خوب باشد نه بد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قسط
تصویر قسط
ریشۀ گیاهی بی ساقه با برگ های پهن و ضخیم، با رنگی مایل به زرد و طعم شیرین که در طب به کاربرد دارد، کوشنه، قسطس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسر
تصویر کسر
عددی که کمتر از واحد صحیح باشد مانند ۰۴/۰، برخه، کم، کسره، حرکت زیر، کمبود، کمی، شکستن، خرد کردن، کنایه از شکست دادن، مغلوب کردن، شکاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قسط
تصویر قسط
یک قسمت از وامی که به چند قسمت تقسیم شده باشد و هر قسمت را در مدت معین بپردازند
عدل، داد
حصّه، نصیب، مقدار، میزان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسک
تصویر کسک
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلبه، غلپه، کلاژاره، قلازاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسی
تصویر کسی
کس بودن، انسان بودن، باشخصیت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسل
تصویر کسل
سستی کردن، کاهلی، بی حالی، تنبلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کسب
تصویر کسب
به دست آوردن، حاصل کردن، انجام دادن کاری برای فراهم کردن هزینۀ زندگی، کاسبی، شغل، کار، مقابل اختیار، در اعتقاد اشاعره، انجام گرفتن کارهای بندگان به قدرت و ارادۀ خداوند، اکتسابی، برای مثال کسان را درم داد و تشریف و اسب / طبیعی ست اخلاق نیکو نه کسب (سعدی۱ - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ طَ)
کسطال. غبار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به کسطال شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
پرنده ای است. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کسطل. غبار و گرد و خاک. (ناظم الاطباء). غبار. لغتی است در قسطان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حرکتی از حرکات حروف که در زیر حرف گذاشته می شود و حساب عددی که کمتر از واحد صحیح باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کست
تصویر کست
فضیح و شرم آور، فرمایه
فرهنگ لغت هوشیار
قسط بنگرید به قسط شکستگی، زیر نشانه زیر - 3- شکست، خرد کردن، برخه در دانش انگارش، سوی زی کناره خانه، کم اندک خرده، رخنه شکاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسک
تصویر کسک
عقعق: (هرگز نبود شکر بشوری چو نمک نه گاه شکر باشد چون بازکسک)، شخص کوچک (تحقیر توهین) : (هر کسکی را هوس قسم و قضا و قدر است عشق وی آورد قضا هدیه ره آورد مرا)، (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسب
تصویر کسب
حاصل کردن، فراهم آوردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسا
تصویر کسا
گلیم که آنرا پوشند عباءجمع اکسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشط
تصویر کشط
برهنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسط
تصویر مسط
آب کشیدن جامه را، به تازیانه زدن، به انگشت بر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
میان میانک مید، دادگر و نیک، میانه چیزی که درمیان واقع شده (خواه اطراف آن مساوی باشد و خواه نباشد)، میان میانه مرکز: وچون طریق استخلاص آن بر طول محاصره منحصرمینمود و آن تعذری داشت که در چنان محلی که در وسط بلاد دشمن است سیاه اندک توقف نتواند کرد)، چیزی که نه خوب باشد و نه بد، چیزی که نه زیاد باشد و نه کم، چیزی که نه لاغر باشدونه فربه. یا وسط شمس. آن قوس را که یک سر او آن نقطه ایست بفلک خارج المرکز که برابر اول حمل است از ممثل و دیگر سرتنه آفتاب است وسط شمس خوانند. یا وسط کوکب. وسط ستاره دوری مرکز فلک تدویرش باشد از آن نقطه که برابر سر حمل است بقیاس فلک معدل المسیر و اندازه این دوری بر مرکز معدل آن زاویه است که یک خط اون بسرحمل رسد و دیگر بر مرکز تدویر. یا خود را به وسط انداختن، مداخله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن بریدن (جامه و غیره را) پاره کردن، افکندن حرف متحرکی را که در آخر جزو باشد یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسل
تصویر کسل
سستی کردن در کار و تنبلی و کاهلی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسی
تصویر کسی
شخصیت، فردیت، آدمیت، یک کس
فرهنگ لغت هوشیار
عدل و داد کردن، عدل و داد، بهره از هر چیزی جور و بیداد گری کردن و از حق بازگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسط
تصویر بسط
فراخی، گشادگی، پهن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسطال
تصویر کسطال
کسطل گرد گرد خاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسط
تصویر بسط
((بُ سُ))
جمع بساط، گستردنی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وسط
تصویر وسط
میان، میانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بسط
تصویر بسط
گسترش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قسط
تصویر قسط
مانده، باز پرداخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کسب
تصویر کسب
درآمد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کسر
تصویر کسر
بخش، برداشتها
فرهنگ واژه فارسی سره