شکستن چیزی را، فروخوابانیدن چشم را، کم تیمارداری کردن شتران را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، پر فراهم آوردن مرغ وقت فرود آمدن، منه: عقاب کاسر. (از منتهی الارب). فراهم آوردن مرغ بالها را و جمع کردن پرهای خود را و ارادۀ فرود آمدن کردن و قیل: کسر الطائر جناحیه کسراً، در وقتی گویند که بالها را جهت فرود آمدن بهم منضم کند و چون جناحین را ذکر نکنند گویند کسر الطائر کسوراً. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، دوتا کردن وساده را و تکیه نمودن بر آن، یکان یکان فروختن کالا را. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، فرار دادن گروه را و شکست بر آنها وارد آمدن. (از ناظم الاطباء). هزیمت کردن سپاه را. (از اقرب الموارد)، کسره دادن و به کسر خواندن (کلمه را) . (از ناظم الاطباء). الحاق کردن کسره را به حرف. (از اقرب الموارد)، بازگشتن از مراد و مقصود. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). گویند کسرت الرجل عن مراده، ای صرفته عنه. (ناظم الاطباء)، نقض کردن و مخالفت کردن وصیت شخصی را، کسر فلان الوصیه، کسرالشعر، لم یقم وزنه. (از اقرب الموارد)
شکستن چیزی را، فروخوابانیدن چشم را، کم تیمارداری کردن شتران را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، پر فراهم آوردن مرغ وقت فرود آمدن، منه: عقاب کاسر. (از منتهی الارب). فراهم آوردن مرغ بالها را و جمع کردن پرهای خود را و ارادۀ فرود آمدن کردن و قیل: کسر الطائر جناحیه کسراً، در وقتی گویند که بالها را جهت فرود آمدن بهم منضم کند و چون جناحین را ذکر نکنند گویند کسر الطائر کسوراً. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، دوتا کردن وساده را و تکیه نمودن بر آن، یکان یکان فروختن کالا را. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، فرار دادن گروه را و شکست بر آنها وارد آمدن. (از ناظم الاطباء). هزیمت کردن سپاه را. (از اقرب الموارد)، کسره دادن و به کسر خواندن (کلمه را) . (از ناظم الاطباء). الحاق کردن کسره را به حرف. (از اقرب الموارد)، بازگشتن از مراد و مقصود. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). گویند کسرت الرجل عن مراده، ای صرفته عنه. (ناظم الاطباء)، نقض کردن و مخالفت کردن وصیت شخصی را، کسر فلان الوصیه، کسرالشعر، لم یقم وزنه. (از اقرب الموارد)
پارۀ اندام یا اندام تام و وافر یا نیمۀ استخوان مع گوشت یا استخوان کم گوشت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، جانب و کرانۀ متصل به زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جانب خانه. (اقرب الموارد) ، پارۀ پایین خیمه یا پارۀ فرودین خیمه که بر زمین نوردیده باشد. (منتهی الارب). جزء پایین خیمه و آن جزء ازپایین خیمه که بر زمین نوردیده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال ارفع کسر الخباء. (اقرب الموارد) ، کرانه و ناحیه. ج، اکسار و کسور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - کسر الصحراء، هردو جانب دشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ، استخوان بازو نزدیک آرنج و آن را کسر قبیح هم گویند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). استخوان ساعد نزدیک مرفق کقوله ولو کنت کسرا کنت کسر قبیح. (از اقرب الموارد). کسر قبیح، استخوان بازو نزدیک آرنج. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
پارۀ اندام یا اندام تام و وافر یا نیمۀ استخوان مع گوشت یا استخوان کم گوشت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، جانب و کرانۀ متصل به زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جانب خانه. (اقرب الموارد) ، پارۀ پایین خیمه یا پارۀ فرودین خیمه که بر زمین نوردیده باشد. (منتهی الارب). جزء پایین خیمه و آن جزء ازپایین خیمه که بر زمین نوردیده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال ارفع کسر الخباء. (اقرب الموارد) ، کرانه و ناحیه. ج، اکسار و کسور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - کِسر الصحراء، هردو جانب دشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ، استخوان بازو نزدیک آرنج و آن را کسر قبیح هم گویند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). استخوان ساعد نزدیک مرفق کقوله ولو کنت کسرا کنت کسر قبیح. (از اقرب الموارد). کسر قبیح، استخوان بازو نزدیک آرنج. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)