جدول جو
جدول جو

معنی کسب - جستجوی لغت در جدول جو

کسب
به دست آوردن، حاصل کردن، انجام دادن کاری برای فراهم کردن هزینۀ زندگی، کاسبی، شغل، کار، مقابل اختیار، در اعتقاد اشاعره، انجام گرفتن کارهای بندگان به قدرت و ارادۀ خداوند، اکتسابی، برای مثال کسان را درم داد و تشریف و اسب / طبیعی ست اخلاق نیکو نه کسب (سعدی۱ - ۹۰)
تصویری از کسب
تصویر کسب
فرهنگ فارسی عمید
کسب
(رَ)
ورزیدن. (از منتهی الارب). طلب روزی کردن و ورزیدن برای اهل خود. (ناظم الاطباء). الفغدن. الفنجیدن. (یادداشت مؤلف). روزی جستن و رسیدن به روزی. (منتهی الارب) ، سود بردن از مالی. (از ناظم الاطباء). طلب کردن و سود بردن مال و علم را. (از اقرب الموارد). جلب نفع و دفع ضرر و این فعل برای خدای تعالی بکار نرودکه او منزه از جلب نفع و دفع ضرر است. (از تعریفات) ، جمع کردن. (از اقرب الموارد). گرد آوردن. (آنندراج) (از منتهی الارب). حاصل کردن. (غیاث اللغات). جمع کردن چیزی را و فراهم آوردن آنرا. (از ناظم الاطباء) ، چیزی به مشقت پیدا کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 81). بدست آوردن با رنج، ورزانیدن کسی را مال (منتهی الارب) (آنندراج). ورزانیدن کسی را با سود برد از مال. (ناظم الاطباء). حاصل کردن چیزی کسی را. (تاج المصادر بیهقی). کسب کردن و حاصل کردن چیزی کسی را. (المصادر زوزنی) (ازاقرب الموارد). و این فعل با دو مفعول متعدی شود گویند کسب زیداً مالا و علماً. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
کسب
(کَ)
نوعی خرما در جیرفت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کسب
(کَ / کِ)
ورز. یقال فلان طیب الکسب، یعنی فلان پاک ورز است و حلال است کسب فلان. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کسب
(کُ)
کنجارۀ روغن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ثفل روغن و عصارۀ آن و معرب است. (از اقرب الموارد). نخالۀ هرتخمی که روغن آن را گرفته باشند. (یادداشت مؤلف). کنجاره. (دهار). کنجارۀ روغن و آن ثفل روغن است. (غیاث اللغات) (آنندراج). کسبه. (از برهان) :
قوم گفتندش که هین اینجا مخسب
تا نکوبد جانستانت همچو کسب.
مولوی.
گروهی چو گاوان پروارخسب
تهی مغز و آکنده پیکر ز کسب.
حاج سیدنصراﷲ تقوی (از هنجار گفتار)
لغت نامه دهخدا
کسب
حاصل کردن، فراهم آوردن چیزی
تصویری از کسب
تصویر کسب
فرهنگ لغت هوشیار
کسب
((کُ))
ثقل چیزهای فشرده، کنجاره روغن
تصویری از کسب
تصویر کسب
فرهنگ فارسی معین
کسب
((کَ))
تحصیل، به دست آوردن، حرفه، شغل
تصویری از کسب
تصویر کسب
فرهنگ فارسی معین
کسب
درآمد
تصویری از کسب
تصویر کسب
فرهنگ واژه فارسی سره
کسب
احراز، استحصال، اکتساب، تحصیل، حصول، دستیابی، اشتغال، پیشه، حرفه، شغل، کار، مکسب، رزق جویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کسب
اكتسابٌ
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به عربی
کسب
Acquirement
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کسب
acquisition
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کسب
অর্জন
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به بنگالی
کسب
aquisição
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کسب
Erwerb
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به آلمانی
کسب
nabycie
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به لهستانی
کسب
приобретение
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به روسی
کسب
придбання
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کسب
حصول
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به اردو
کسب
การได้มา
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به تایلندی
کسب
acquisizione
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کسب
upatikanaji
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کسب
kazanım
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کسب
習得
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کسب
获取
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به چینی
کسب
רכישה
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به عبری
کسب
adquisición
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کسب
perolehan
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کسب
अर्जन
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به هندی
کسب
verwerving
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به هلندی
کسب
획득
تصویری از کسب
تصویر کسب
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کسبه
تصویر کسبه
جمع کاسب، پیشه وران
فرهنگ لغت هوشیار
کسبی در فارسی گرفتنی رو در روی گونه ای، پیشه وریک منسوب به کسب آنچه بوسیله سعی و کوشش و مهارت بدست آرند مقابل فطری: (محبت یا فطرتی بود یا کسبی)، (اوصاف الاشراف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسبه
تصویر کسبه
((کَ سَ بِ))
جمع کاسب
فرهنگ فارسی معین