- کزم
- سبزه ای که در کنار جوی و حوض می روید
معنی کزم - جستجوی لغت در جدول جو
- کزم ((کَ))
- هرگیاهی که در کناره های جوی و رودخانه سبز شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ضیافت
مخاصمه
مجلس شراب و جشن ومهمانی
پرهیز، خودداری
دندان نیش
ناب، نیش، پرهیزکننده
جنگ، محاربه و مقاتله، جدال و حرب و نبرد
امضا و تنفیذ کردن، سوگند بهره و نصیب، و قسمت بریدن، قطع کردن
استوار کردن، استوار بستن، تباه کردن، بریدن و کم کردن
جنگ، نبرد، پیکار، رزمه
شکست دادن و پراکنده ساختن دشمن
درخت انگور، تاک، مو، رز، رزبن
فروخوردن خشم، خودداری از خشم گرفتن
پنهان کردن، پنهان داشتن امری یا چیزی
کتم عدم: کنایه از جهانی که پنهان است و دیده نمی شود، جهان نیستی، نابودی
کتم عدم: کنایه از جهانی که پنهان است و دیده نمی شود، جهان نیستی، نابودی
پاروی چوبی بزرگ و پهن برای روبیدن برف
جشن، مهمانی، مجلس عیش و عشرت و باده گساری
جوانمردی، بزرگواری
جود، بخشش
کلم
جود، بخشش
کلم
رنگ سفید مایل به زرد، نخودی
در پزشکی مادۀ نیمه جامد خمیری و چرب مرکب از چند ماده که روی پوست مالیده می شود و مصرف دارویی، آرایشی و بهداشتی دارد
مایع غلیظی شامل شیر یا خامه، شکر، زردۀ تخم مرغ و مواد خوشبو کننده که در شیرینی پزی و آشپزی کاربرد دارد
در پزشکی مادۀ نیمه جامد خمیری و چرب مرکب از چند ماده که روی پوست مالیده می شود و مصرف دارویی، آرایشی و بهداشتی دارد
مایع غلیظی شامل شیر یا خامه، شکر، زردۀ تخم مرغ و مواد خوشبو کننده که در شیرینی پزی و آشپزی کاربرد دارد
هر جانور بی دست و پا و خزنده با بدن نرم و بی استخوان مانند کرم خاکی، زالو و امثال آن ها
کرم ابریشم: در علم زیست شناسی نوزاد کرمی شکل پروانه، با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، کرم پیله، کرم بادامه
کرم خاردار: در علم زیست شناسی کرمی کوچک، از آفت های مهم پنبه، با طولی حدود ۱۵ میلی متر، رنگ سبز زیتونی یا قهوه ای، خال های تیره رنگ و برآمدگی های کوتاه به شکل خار که در مصر و هند بسیار پیدا می شود و غوزه و شاخه های جوان پنبه را از بین می برد
کرم رنگرزان: قرمز دانه، کرم رنگ رزان، رنگ دانۀ قرمز طبیعی که از حشره ای به همین نام تولید می شود و برای رنگ کردن پشم و ابریشم به کار می رود
کرم ساقه خوار: در علم زیست شناسی حشره ای از آفات برنج
کرم شب تاب: در علم زیست شناسی حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، کرم شب افروز، شب چراغک، آتشک، آتشیزه، کمیچه
کرم کدو: در علم زیست شناسی نوعی کرم انگلی دراز و نواری شکل که از طریق گوشت آلوده وارد بدن انسان می شود، کدودانه
کرم معده: آسکاریس، نوعی کرم حلقوی شکل با زندگی انگلی که در رودۀ انسان و حیوان زندگی می کند، کرم روده
کرم ابریشم: در علم زیست شناسی نوزاد کرمی شکل پروانه، با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، کرم پیله، کرم بادامه
کرم خاردار: در علم زیست شناسی کرمی کوچک، از آفت های مهم پنبه، با طولی حدود ۱۵ میلی متر، رنگ سبز زیتونی یا قهوه ای، خال های تیره رنگ و برآمدگی های کوتاه به شکل خار که در مصر و هند بسیار پیدا می شود و غوزه و شاخه های جوان پنبه را از بین می برد
کرم رنگرزان: قرمز دانه، کرم رنگ رزان، رنگ دانۀ قرمز طبیعی که از حشره ای به همین نام تولید می شود و برای رنگ کردن پشم و ابریشم به کار می رود
کرم ساقه خوار: در علم زیست شناسی حشره ای از آفات برنج
کرم شب تاب: در علم زیست شناسی حشره ای باریک و زرد رنگ از خانوادۀ سوسک که مادۀ آن از زیر شکم خود نور می تاباند، کرم شب افروز، شب چراغک، آتشک، آتشیزه، کمیچه
کرم کدو: در علم زیست شناسی نوعی کرم انگلی دراز و نواری شکل که از طریق گوشت آلوده وارد بدن انسان می شود، کدودانه
کرم معده: آسکاریس، نوعی کرم حلقوی شکل با زندگی انگلی که در رودۀ انسان و حیوان زندگی می کند، کرم روده
اراده، قصد، آهنگ، ثبات و پایداری در کاری که اراده شده
عزم کردن: قصد کردن، آهنگ کردن
عزم کردن: قصد کردن، آهنگ کردن
خواستۀ دل، آرزو، خواست، مقصود، اراده، برای مثال بدو گفت خسرو که نام تو چیست / کجا رفت خواهی و کام تو چیست (فردوسی۲ - ۵/۲۶۴۰)
لذت، خوشی، تنعم، قدرت، توانایی، برای مثال وزاوی است پیروزی و هم شکست / به نیک و به بد زو بود کام و دست (فردوسی۲ - ۲/۸۵۱)
کنایه از معشوق، محبوب، هوای نفسانی، کنایه از هم آغوشی
دهان،برای مثال زبان در «کام» کام از نام او یافت / نم از سرچشمۀ انعام او یافت (جامی 5 - ۱۹)
سقف دهان، قسمت درونی فک اعلیٰ، سقّ
کنایه از پک
غاسول، درختچه ای خاردار از خانوادۀ سنجد، با برگ های باریک، دراز و نوک تیز و گل های سبز، میوۀ این گیاه زرد، ترش مزه، خوراکی و ضد اسکوربوت و ضد کرم است، غاسول رومی، کاآم، کهام، شوک القصّار
کام جستن: در طلب آرزو برآمدن، در تحصیل کام و مراد کوشیدن
کام راندن: کنایه از به عیش و عشرت زندگی کردن، خوش گذراندن
کام گرفتن: کنایه از به وصال کسی رسیدن و با او هم آغوشی کردن
کام کشیدن: به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن
کام و کر: مراد، مقصود، آرزو، کام و گر، برای مثال کار بی علم کام وکر ندهد / تخم بی مغز بس ثمر ندهد (سنائی۱ - ۳۲۱ حاشیه)
کام و گر: مراد، مقصود، آرزو، برای مثال دهر کو خوان زندگانی ساخت / خورد هر چاشنی که کام و گر است (خاقانی - ۶۷)
لذت، خوشی، تنعم، قدرت، توانایی،
کنایه از معشوق، محبوب، هوای نفسانی، کنایه از هم آغوشی
دهان،
سقف دهان، قسمت درونی فک اعلیٰ، سقّ
کنایه از پک
غاسول، درختچه ای خاردار از خانوادۀ سنجد، با برگ های باریک، دراز و نوک تیز و گل های سبز، میوۀ این گیاه زرد، ترش مزه، خوراکی و ضد اسکوربوت و ضد کرم است، غاسول رومی، کاآم، کهام، شوک القصّار
کام جستن: در طلب آرزو برآمدن، در تحصیل کام و مراد کوشیدن
کام راندن: کنایه از به عیش و عشرت زندگی کردن، خوش گذراندن
کام گرفتن: کنایه از به وصال کسی رسیدن و با او هم آغوشی کردن
کام کشیدن: به مراد و مقصود و آرزوی خود رسیدن، کامیاب شدن
کام و کر: مراد، مقصود، آرزو، کام و گر،
کام و گر: مراد، مقصود، آرزو،
سبزۀ کنار حوض یا نهر، سبزه ای که بر کنار حوض می روید، کزم، برای مثال آن حوض و آب روشن و آن کوم گرد او / روشن کند دلت چو ببینی هرآینه (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۱۱)
آهنگ نمودن در کاری و دل نهادن و کوشش کردن، قصد، اراده
هر دانه میوه انگور که به خوشه متصل است یک عدد از میوه انگور که به خوشه متصل است یک حبه انگور غژمه حبه گله غجمه
مردم فرومایه، شتر هیچکاره
مراد، مقصود، خواهش، آرزو، منظور و بمعنای دهان نیز می باشد
از موادی است که در آرایش و زیبائی بکار می رود و عبارتست از مخلوط یک یا چند ماده معطر همراه با گردهای زیبایی که در چربی خوک یا وازلین و یا چربی پشم، کاملاً ممزوج شده و بصورت پماد در آمده است که منحصراً به مصرف آرایش و زیبائی میرسد و بیشتر برای نرم کردن و خوشبو کردن و خوشرنگ کردن دست وصورت بکار میرود بزرگواری، بخشش، مردانگی حشره ای بی دست و پا و خزنده که بدنش استخوان ندارد، مانند زالو و کرم خاکی و غیره
پنهان داشتن پارسی تازی گشته کتم هم آوای نرم در تازی (وسمه) نیز گویند و هم چنین (ورق النبیل) کپودک خرجینک معین کتم را تازی میداند پنهان داشتن پوشیده داشتن، پوشیدگی اختفا. یا کتم عدم. جهان نیستی (که در پرده اختفا ست)
مهره گردن
نشانه، خون مردگی
کلمات، جمع کلمه، واچان واژگان گیاهی است از تیره صلیبیان که دارای انواع و اقسام متعدد است (در حدود 20 گونه از آن وجود دارد)، اقسام مختلف این گیاه را بمناسبت استفاده غذایی کشت میدهند و نمونه های خوبی از آنها بدست میاورند. گلها گیاه مذکور خوشه یی زرد یا سفید با رگهای قرمز یا زرد است. میوه اش دراز است و تخمها یش گرد و سیاه رنگ یا قرمزند. مهمترین انواع کلم عبارتند از: کلم پیچ کلم گل کلم قمری کلم غنچه یی و غیره کرنب بقله الانصار. لهنه قمریت قرنبا قرنبو کرانبی کرانبا اعاریسا لخنه لاخنه کرم لهینه لهانه. یا کلم برگ. یا کلم بروکسل. یا کلم پیچ گونه ای کلم که برگها یش دور هم پیچیده و کلم را بشکل گلوله ای از برگ در آورده است. معمولا این گون کلم را زیر خاک و خاشاک دور از آفتاب نگاه می دارند و برگها یش را بدین وسیله سفید میکنند. از این برگها ترشی و دلمه و غیره تهیه می کنند. کلم پیچ دارای گونه ایست که برگها یش قرمز است و در خوراکها فرنگی بکار برده میشود کلم برگ کرنب ابری باشی لاخنه طوپ لاخنه کلم رومی کلم سیب. یا کلم رومی. یا کلم سنگ. یا کلم سیر. یا کلم شلغمی. گونه ای کلم که ریشه هایش بمصرف خوراک می رسد و بدان شلغم بیابانی گویند. یا کلم غنچه یی. گونه ای کلم که برگها یش بهم پیچیده و بشکل گل سرخ یا غنچه است و در خوراکها مختلف استعمال میشود و آن سه قسم دارد: بوته بلند بوته کوتاه بوته میانه کلم بروکسلی کلم فندقی کلم گل سرخی. یا کلم فندقی. یا کلم قمری. گونه ای کلم که ساقه اش از نزدیکی زمین بر آمدگی می یابد و بشکل چغندر می شود و قسمت خوراکی کلم را تشکیل می دهد و همین بر آمد گیست که بنام کله کلم نامیده میشود کلم سنگ ابورکبه آلاباش شلغملی ابوسنقبه لاخنه لاخنه طورپی. یا کلم گل. گونه ای کلم که در آب و هوای سرد و معتدل و زمین پر قوت عمیق عمل میاید. از مشخصات این گونه کلم آنست که دم گلها انتها یی آن که در منتهی الیه ساقه قرار دارند تشکیل گل نمیدهند. رشد گل ناقص می ماند و یک توده گوشتی سفید رنگ و دانه دانه بوجود میظورند قنبیط گل کلم قارنه بیت قرنبهار قرنبیط. یا کلم گل سرخی. کلم غنچه یی، جمع کلمه: (کلم سخنان خداست در نبوت محمد ص در کتاب تورات)