آنچه اول و ابتدا نداشته باشد، همیشگی، دیرینگی، زمان بی ابتدا زلل، در علم عروض اجتماع خرم و هتم است که از مفاعیلن فاع باقی بماند و فعل به جای آن بگذارند، لغزیدن و افتادن، از حق و صواب منحرف گشتن، لغزش، خطا، کمی، نقصان
آنچه اول و ابتدا نداشته باشد، همیشگی، دیرینگی، زمان بی ابتدا زلل، در علم عروض اجتماع خرم و هتم است که از مفاعیلن فاع باقی بماند و فعل به جای آن بگذارند، لغزیدن و افتادن، از حق و صواب منحرف گشتن، لغزش، خطا، کمی، نقصان
دوش، کتف، کوله کندن، کاویدن، گود کردن، شیار کردن زمین، کولیدن گول، جایی که آب کمی در آن ایستاده باشد، تالاب، حوض، برکه جغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، اشوزشت، پش، آکو، پشک، پژ، بوم، هامه، کوکن، پسک، کلیک، کنگر، کلک، چوگک، کوف، شباویز، مرغ شب آویز، چغو، بیغوش، مرغ بهمن، بایقوش، مرغ شباویز، کوچ، بوف، مرغ حق
دوش، کتف، کوله کندن، کاویدن، گود کردن، شیار کردن زمین، کولیدن گول، جایی که آب کمی در آن ایستاده باشد، تالاب، حوض، برکه جُغد، پرنده ای وحشی و حرام گوشت با چهرۀ پهن و چشم های درشت، پاهای بزرگ و منقار خمیده که در برخی از انواع آن در دو طرف سرش دو دسته پَر شبیه شاخ قرار دارد، بیشتر در ویرانه ها و غارها به سر می برد و شب ها از لانۀ خود خارج می شود و موش های صحرایی و پرندگان کوچک را شکار می کند به شومی و نحوست معروف است، اَشوزُشت، پُش، آکو، پَشک، پُژ، بوم، هامِه، کوکَن، پَسَک، کَلیک، کُنگُر، کَلِک، چوگَک، کوف، شَباویز، مُرغ شَب آویز، چَغو، بَیغوش، مُرغ بَهمَن، بایقوش، مُرغ شَباویز، کوچ، بوف، مُرغ حَق
تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کل، خشنگ، چسنگ، طاس، دغسر، داغسر، لغسر، اصلع، تویل، تز
تاس، دارای سر بی مو، ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد، مبتلا به کچلی، کَل، خَشَنگ، چَسَنگ، طاس، دَغسَر، داغسَر، لَغسَر، اَصلَع، تَویل، تَز
کزلک. ترکی بود از خویشان مادر سلطان محمد خوارزمشاه که امارت نیشابور داشت و بر سلطان عاصی شد. اما پایداری نتوانست و از نیشابور به کرمان گریخت و پس از مدتی سرگردانی عاقبت به ترکان خاتون پناه برد و با وجود حمایت ترکان خاتون به دست اطرافیان سلطان در 605 به قتل رسید. (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج 2 صص 69- 71)
کزلک. ترکی بود از خویشان مادر سلطان محمد خوارزمشاه که امارت نیشابور داشت و بر سلطان عاصی شد. اما پایداری نتوانست و از نیشابور به کرمان گریخت و پس از مدتی سرگردانی عاقبت به ترکان خاتون پناه برد و با وجود حمایت ترکان خاتون به دست اطرافیان سلطان در 605 به قتل رسید. (تاریخ جهانگشا چ قزوینی ج 2 صص 69- 71)
گزلک. (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (برهان). کارد کوچک و قلم تراشی را گویند که نوک آن کج باشد. (برهان). کارد کوچک. (غیاث اللغات). در برهان به کسر اول و با کاف عربی به معنی قلمتراش آورده و صحیح نیست و به فتح اول و کاف فارسی اصح است و دور نیست که اصل آن ترکی باشد. (آنندراج). چاقو. استره. (ناظم الاطباء) ، نوک تیغ و دشنۀ کج را نیز گفته اند. (برهان) (ناظم الاطباء) : کزلک شاه سعد ذابح دان که به مریخ مانداز گهر او. خاقانی. رجوع به گزلک شود
گزلک. (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (برهان). کارد کوچک و قلم تراشی را گویند که نوک آن کج باشد. (برهان). کارد کوچک. (غیاث اللغات). در برهان به کسر اول و با کاف عربی به معنی قلمتراش آورده و صحیح نیست و به فتح اول و کاف فارسی اصح است و دور نیست که اصل آن ترکی باشد. (آنندراج). چاقو. استره. (ناظم الاطباء) ، نوک تیغ و دشنۀ کج را نیز گفته اند. (برهان) (ناظم الاطباء) : کزلک شاه سعد ذابح دان که به مریخ مانداز گهر او. خاقانی. رجوع به گزلک شود